مداد، مجله آنلاین مونترال

تبلیغات
 

از ارتباط «یلدا» با «کریسمس» تا ماجراهای علمی بابانوئل همه آن چیزهایی که دوست داشتید درباره کریسمس بدانید

در حدود دو هزار سال است که مردم در سراسر جهان، چه مذهبی باشند و چه نباشند، کریسمس را به انواع و آیین‌های مختلف جشن می‌گیرند.
البته در روزگارانی که ما آن را می‌شناسیم، کریسمس یک جشن مذهبی بزرگ برای مسیحیان سراسر دنیا است که روز تولد مسیح را در آن گرامی می‌دارند و با حضور در کلیسا و تبادل هدایا و تزئین درختان، و البته انتظار دیدن بابانوئل در شب ۲۵ دسامبر به استقبال آن می‌روند.

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

گروه املاک OneClickHome مهدی یزدی و حمید سام  

اما تاریخچه عید مذهبی کریسمس، ریشه در فرهنگ‌ها و تمدن‌های باستانی دنیا دارد که به نظر می‌رسد در طی هزاره‌ها به شیو‌ه‌ای که امروز می‌بینیم درآمده باشد. قرن‌ها پیش از میلاد مسیح در اروپا، مردم تولد نور در تاریکترین روزهای زمستان را جشن می‌گرفتند. آن‌ها به بهانه این جشن‌ها به استقبال روزهای سخت زمستان می‌رفتند. بنابراین با گرامی‌داشت انتظار برای نور خورشید، خود را در مقابل این سرما و سختی حفظ می‌کردند. مورخان بر این باورند که ریشه این جشن‌ها از سرزمین ایران و دوران قدرت آیین «میتراییسم» به وجود آمده است.

جشن «یلدا» در فرهنگ ایرانی که مربوط به این دوران است و از لحاظ زمانی نزدیک به کریسمس هم هست گواهی بر این مدعا است. «شب یلدا» که به عنوان یکی از شب‌های مقدس در ایران باستان مطرح بوده به‌صورت رسمی در تقویم ایرانیان باستان از سال ۵۰۲ قبل از میلاد در زمان داریوش یکم به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافت. چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌ هستند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی و هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آن را شب زایش خورشید (مهر) نامیدند  این روز همان ۲۵ دسامبر در تقویم رومیان است که روز تولد میترا یا خورشید نامیده‌ می‌شود.

تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند. در فرهنگ اسکاندیناوی هم روز ۲۱ دسامبر را در دوران قدیم بعنوان روز جشن برای نبرد با تاریکی می‌دانستند.

در سال‌های اولیه قدرت مسیحیت، عید پاک یا ایستر بعنوان جشن مذهبی در نظر گرفته می‌شد و تولد عیسی در این روز نبود. در قرن چهارم س از میلاد مسیح، مقامات کلیسا تصمیم گرفتند تولد عیسی را به عنوان یک روز تعطیل جشن بگیرند. درکتاب مقدس تاریخ تولد مسیح ذکر نشده‌است. پاپ جولیوس اول، روز ۲۵ دسامبر را برای تولد مسیح انتخاب کرد.

به طور معمول اعتقاد بر این است که کلیسا این تاریخ را در تلاش برای جذب بت‌پرستان و سایر ادیانی که در حول و حوش این تاریخ جشن برگزار می‌کردند، انتخاب کرده‌است. کم کم این تاریخ در سراسر اروپا بعنوان روز تولد مسیح گسترش پیداکرد. اما در برخی نقاط اسکاندیناوی، ۱۳ روز پس از ۲۵ دسامبر را بعنوان روز تولد مسیح جشن می‌گرفتند. اما به طور کلی انتخاب تاریخ ۲۵ دسامبر از سوی کلیسا یک انتخاب هوشمندانه در جهت هماهنگی با تاریخ جشن‌های باستان بود.

در اوایل قرن هفدهم میلادی، موج مبارزه با  مذهب برای مقابله با قدرت کلیسا در اروپا شدت گرفت و در نتیجه جشن کریسمس  در انگلیس ممنوع اعلام شد. مردم به شدت به این اقدام اعتراض کردند و در زمان چارلز دوم دوباره آن را بازگرداندند. در آمریکا به قدری با فرهنگ کریسمس مبارزه شد که برای برگزارکنندگان جشن، جریمه قرار داده بودند. مخصوصا بعد از وقوع جنگ‌های داخلی در آمریکا، دیگر کریسمس را کنار گذاشتند تا اینکه در سال ۱۸۷۰ دوباره این جشن به جامعه بازگردانده شد.

آمریکایی‌ها کریسمس را دوباره پر رنگ کردند

در واقع از اوایل قرن ۱۹، این آمریکایی‌ها بودند که فرهنگ کریسمس و تعطیلات آن را به شدت گسترش دادند. در اوایل قرن نوزدهم،  نرخ بیکاری بالا بود و شورش طبقاتی توسط طبقات پایین‌دست اغلب در طول کریسمس اتفاق می‌افتاد. در سال ۱۸۲۸، شورای شهر نیویورک اولین نیروی پلیس شهر را در مقابله با شورشیان کریسمس تشکیل داد. در این احوالات، مقامات بالادستی تصمیم گرفتند که کریسمس را  دوباره در بین مردم تبدیل به نماد جشن و صلح کنند.

در سال ۱۸۱۹، واشنگتن ایروینگ Washington Irving یک نویسنده پرطرفدار آمریکایی، مجموعه‌ای از داستان‌هایی درباره جشن کریسمس در یک خانه انگلیسی را نوشت در این داستان‌ها کریسمس زمان مهمی برای برگزاری جشن و صلح و نزدیک‌تر شدن اقشار جامعه به هم توصیف می‌شد. این کتاب به شدت روی افکار عمومی مردم تاثیر گذاشت و آن‌ها را به سمت برگزاری این آیین‌ها سوق داد.

در همین زمان، چارلز دیکنز نویسنده شهیر انگلیسی هم کتاب سرود کریسمس را نوشت که در ایران آن را بعنوان «اسکروچ» می‌شناسیم. این داستان هم باعث شد تا جامعه و اذهان عمومی به مساله برگزاری کریسمس دوباره جدی‌تر نگاه کند. در صد سال بعدی، آمریکایی‌ها به شدت در همه‌گیر کردن فرهنگ جشن و دادن کادوی کریسمس کوشیدند و آن را بسیار مهم جلوه دادند.

فلسفه کاج کریسمس

اولین بار درختان کریسمس به همین فرم و شکلی که امروزه در دنیا مرسوم است، توسط مارتین لوتر در قرن ۱۶ میلادی و در کشور آلمان برای مراسم کریسمس وارد منازل شدند. در این زمینه داستان مشهوری وجود دارد که او شبی قبل از کریسمس برای پیاده‌روی به جنگل رفته بود که درخشش ستارگان از فراز درختان جنگل به نظرش بسیار زیبا آمد و آن را هدیه‌ای از جانب مسیح دانست که برای روشنی بخشیدن به زمین به انسان‌ها عطا کرده است.

بنابراین تصمیم گرفت این درختان را به عنوان نمادی از کریسمس وارد خانه‌اش کند. البته این درختان کاج نبودند. درخت کاج در حدود ده سال بعد به عنوان درخت نمادین کریسمس برگزیده شدند. کم‌کم استفاده از درخت کاج برای جشن گرفتن میلاد مسیح در سراسر آلمان و ایالات لاتویا فراگیر شدند. افسانه مشهور دیگری هم در کشور آلمان، برای استفاده از درخت کاج برای نماد کریسمس وجود دارد.

یک شب کریسمس، یک جنگل‌بان و خانواده‌اش درکلبه خود جمع شده بودند. ناگهان در خانه را زدند. هنگام که در را باز کردند، پسر فقیر کوچکی پشت در ایستاده بود. آن‌ها با محبت پسر را پناه دادند. صبح، پسر کوچک فقیر به مسیح تبدیل شده بود. او برای تشکر از این خانواده به باغچه رفت و شاخه درخت کاجی را برای متبرک کردن اهالی خانواده در خانه گذاشت. از آن به بعد درخت کاج نماد کریسمس شد.

در آلمان، اولین درختان کریسمس با چیزهای خوراکی مانند کیک ، شیرینی‌های زنجبیلی و سیب‌های طلایی تزئین می‌شدند. سپس کم کم، شیشه‌های کوچک و رنگی مشابه دکوراسیون امروزی به درختان آویزان شدند.

در ابتدا بالای درختان کاج، عکسی از کودکی مسیح قرار داده می‌شد ولی به مرور تبدیل به فرشته‌ای شد که تولد مسیح را بشارت داده بود و در نهایت ستاره‌ای که چوپانان از طلوع آن متوجه ظهور مسیح شده بودند.

اولین درختان کریسمس در دهه ۱۸۳۰ به انگلستان آمدند.  آن‌ها در سال ۱۸۴۱ بسیار پرطرفدار شدند، زیرا شاهزاده آلبرت (شوهر آلمانی ملکه ویکتوریا) یک درخت کریسمس در قلعه ویندزور نگاه می‌داشت. در سال ۱۸۴۸، نقاشی «درخت کریسمس ملکه در قلعه ویندزور» در نشریه «Illustrated London News» منتشر شد.

انتشار این نقاشی باعث شد که درخت کریسمس در انگلستان و ایالات متحده آمریکا محبوب شوند. در زمان ویکتوریا، درختی با شمع تزئین شده بود تا ستاره‌ها را یادآوری کند. این سنت هنوز هم باقی مانده است و در بسیاری از نقاط اروپا شمع هنوز برای تزئین درخت کریسمس استفاده می‌شود.

اولین بار استفاده از لامپ‌ برای تزئین کاج در آمریکا مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۸۸۰، مخترع معروف، توماس ادیسون برخی از لامپ‌های الکتریکی جدید خود را در برای تزئین کریسمس در اطراف دفتر خود گذاشت و در سال ۱۸۸۲، ادوارد جانسون، که همکار ادیسون بود، ۸۰ لامپ قرمز، سفید و آبی را به هم زد و آن‌ها را در آپارتمان خود در نیویورک قرار داد.

در سال ۱۸۹۰ شرکت ادیسون یک بروشور از ارائه خدمات الکتریکی برای تزئینات کریسمس منتشر کرد. در سال ۱۹۰۰، یکی دیگر از آگهی‌های ادیسون، لامپ‌هایی را معرفی می‌کرد که به همراه سیستم نورپردازی، برای استفاده روی درخت کریسمس، قابل خرید و یا اجاره بودند. با این حال، اکثر مردم به راحتی نمی‌توانستند در آن زمان از چراغ‌های درختی استفاده کنند زیرا برق در خانه‌ها به طور گسترده وصل نشده بود. 

افسانه بابانوئل

مردی که ما امروز به عنوان بابانوئل می‌شناسیم، پیرمردی است چاق و خوشرو با ریش و موی سفید و با لباس قرمز و گونه‌هایی سرخ‌رنگ که از لوله بخاری برای کودکان هدیه می‌آورد. ولی در واقع داستان او به قرن سوم میلادی باز می‌گردد. بابانوئل یا سانتاکلوس برگرفته از شخصیت یک راهب خیّر و نیکوکار به نام سنت نیکلاس است که در حدود سال ۲۸۰ بعد از میلاد، در ترکیه امروزی زندگی می‌کرد.

سنت نیکلاس به خاطر مهربانی و دست و دلبازی بیش از حدش، در داستان‌ها و افسانه‌ها، نقشی مهم دارد. او تمام ثروت خود را به نیازمندان و بیماران می‌داد. یکی از مشهورترین داستانهای سنت نیکلاس این است که او سه خواهر فقیر را که پدرشان قصد فروش آن‌ها به خانه‌های فساد و دریافت پول داشت، با ثروتش نجات داد.

در افسانه‌ها، او را مردی که برای کودکان هدیه می‌آورد می‌شناختند. روز بزرگداشت سنت نیکلاس یعنی روز ششم دسامبر، یکی از مقدس‌ترین رویدادها در تقویم مسیحیت بود و بسیاری از اتفاقات خوش‌یمن را این روزها انجام می‌دادند. از جمله ازدواج و یا معاملات بزرگ. تاجایی‌که بعد از رنسانس و پایان قدرت کلیسا هم این ارزش از بین نرفت.

در اوایل قرن نوزدهم میلادی، در طی جشنی که هلندی‌ها برای بزرگداشت سنت نیکلاس گرفته بودند، نام سنت نیکلاس مخفف شده و به سانتا کلوس تغییر پیدا کرد. در همین حین، طرح‌هایی شبیه به بابانوئل یا سانتای امروزی در یک روزنامه نیویورکی چاپ شدند که مورد توجه مردم قرار گرفتند. داستان‌های اروینگ واشنگتن که از آن نام برده‌شد هم به تقویت این ایده کمک کرد که سانتا برای دادن هدیه به مردم و به ویژه بچه‌ها می‌آید. آرام آرام، سانتا وارد جشن‌ها و میهمانی‌ها شد و بچه ها منتظر او و هدایایش بودند.

در سال ۱۸۴۱، هزاران کودک از یک فروشگاه در فیلادلفیا دیدن کردند زیرا برای اولین بار قرار بود بابانوئل در این محل حضور پیدا کند. این موضوع باعث شد تا فروشگاه‌های دیگر هم برای رقابت این برنامه را به برنامه‌های خود اضافه کنند. در اوایل دهه ۱۸۹۰، کلیسا به مردان فقیر پول می‌داد تا لباس بابانوئل بپوشند و برای ترغیب مردم به کلیسا و انجام عمل خیر در خیابان‌ها راه بروند. ایده رژه بابانوئل از همان‌وقت وارد فرهنگ آمریکا شد.

آیا می‌دانستید بابانوئل در فرهنگ فرانسه با بابانوئل در فرهنگ انگلیسی تفاوت‌هایی دارد؟

در فرانسه به سانتا کلوس، بابانوئل می‌گویند. لباس او با مدل آمریکایی‌اش‌ این تفاوت را دارد که کلاهش قرمز نیست  و یک پر سفید به کلاه خود می‌زند. در فرانسه کودکان شب تا صبح کریسمس منتظر هدایا زیر درخت نیستند و همان شب عید کریسمس کادوهای خود را می‌گیرند. در فرهنگ فرانسه، بچه‌ها هدایای خود را درون کفش یا دمپایی خود که زیر بخاری می‌‌گذارند دریافت می‌کنند و جوراب کریسمسی هم در کار نیست. همچنین بر خلاف فرهنگ آمریکای شمالی، برای بابانوئل به جای شیر و بیسکوییت، یک بطری شراب و اندکی غذا می‌گذارند.

اما به طور کلی اعتقاد بر این است که بابا نوئل از دودکش «شومینه» در شب کریسمس وارد خانه می‌شود. خانه بابانوئل و کارخانه اسباب‌بازی‌ سازی‌اش در قطب شمال قرار دارد. بابانوئل با نوعی سورتمه که چندین گوزن شمالی آن را می‌کشند به شهرهای مختلف می‌رود. سورتمه‌ای که قادر به پرواز است. بابانوئل می‌داند که کدام بچه در طول سال خوب بوده و کدام بد، چون او با خداوند ارتباط دارد و فقط به بچه‌های خوب هدیه می‌دهد.

تحقیقات علمی دانشمندان روی گوزن‌های بابانوئل

ظاهرا سوژه بابانوئل انقدر جذاب است که دانشمندان را هم وادار به تحقیقات عجیب و غریب می‌کند.

سال‌های سال است که کودکان زیادی از خود می‌پرسند که بابانوئل حقیقت دارد؟ آیا او واقعا در قطب شمال است؟ گوزن‌هایی که سورتمه او را می‌کشند چه شکلی هستند؟ دانشمندان سعی کرده‌اند به بخشی از این پرسش‌ها جواب بدهند.

طبق داستان‌ها گوزن‌های سورتمه بابانوئل،  ۹ عدد هستند که اسامی آن‌هاDasher، Dancer، Prancer، Vixen، Comet، Cupid، Donner، Blitzer و Rudolph است. رودولف، دماغی قرمز دارد که دانشمندان، دلیل آن را نوعی اختلال خونی در گوزن‌ها تشخیص داده‌اند!!

گوزن‌های شمالی در اروپا با نام Reindeer و در برخی نقاط دیگر جهان با نام Caribou شناخته می‌شوند. گوزن شمالی تنها عضو خانواده گوزن‌هاست که جنس‌های نر و ماده آن شاخ دارند! شاخ این جانوران سالانه می‌افتد و شاخ جدیدی در می‌آید. شاخ گوزن‌های نر پس از پایان فصل جفت‌گیری یعنی اواخر ماه نوامبر می‌افتد، اما شاخ ماد‌ه‌ها دیرتر می‌افتد. گوزن‌های ماده باردار از شاخ هایشان برای کندن برف و یخ و یافتن غذا استفاده می‌کنند و اندکی قبل از زایمان، شاخ هایشان را از دست می‌دهند.

دانشمندان نروژی با بررسی‌های علمی ثابت کرده‌اند که هر ۹ گوزنی که سورتمه بابانوئل را می‌کشند، ماده هستند!

از آنجایی که گوزن‌های سورتمه بابانوئل شاخ دارند و بابا نوئل ۲۴ دسامبر می‌آید، دانشمندان نروژی به این نتیجه رسیده‌اند که این گوزن‌ها ماده هستند!

محاسبات  فیزیکدانان  برای اثبات وجود بابانوئل

هر کریسمس انجام محاسباتی در بین دانشمندان محبوب می‌شود که به نام «قوانین فیزیک بابا نوئل» مشهور هستند. این محاسبات، شک دارند که آیا بابانوئل قادر است هدایای همه بچه‌های خوب جهان را تحویل بدهد و هنوز هم در چهارچوب قوانین فیزیک باقی مانده‌باشد یا نه.

در جهان تقریبا ۷ میلیارد نفر زندگی می‌کنند. با توجه به اینکه بابانوئل برای ادیان اسلام و یهودیت و بودا و هندو هدایایی نمی‌آورد، پس فقط برای یک میلیارد خانوار باید هدیه تهیه کند. برای این کار بابانوئل باید در حدود ۳۶ میلیون کیلومتر، راه طی کند. پس او نیاز به حرکتی به طور متوسط با سرعت ۷۷ کیلومتر در هر ثانیه دارد، یعنی سفر او به داخل هر خانه باید چیزی در حدود  ۱۳۰ میکروثانیه باشد. اما رسیدن به چنین سرعتی محال است. قوی‌ترین موشک‌های ساخته دست بشر هم هرگز چنین سرعتی ندارند.

پس باید فرض کنیم که بابانوئل باید مثل یک شهابسنگ عمل کند و با همان سرعت مسیر خود را بپیماید. اما سریع‌ترین شهاب‌سنگ‌ها هم مثل بابانوئل اگر با چنین سرعتی حرکت کنند، با وجود مقاومت هوا در برابر این حرکت سریع و نیروی گرانشی کره زمین، تا به زمین برسند بخار شده یا قطعه قطعه شده اند. در واقع برای اینکه بابانوئل وقتی با آن سرعت در حال حرکت است آتش نگیرد باید هر ثانیه ۵۷ تریلیون گالن گرما را از بین ببرد.

فیزیکدانان می‌گویند احتمالا بابانوئل برای اینکه بتواند وجود خارجی داشته باشد و با همچنین سرعتی هم حرکت کند برای مقابله با گرما باید یک سپر حرارتی خاص در اطراف سورتمه‌اش گذاشته باشد. این سپر حرارتی یک سپر یونی است که از ذرات باردار زیادی که توسط یک میدان مغناطیسی خارجی در کنار هم جمع شده‌اند، تشکیل شده است. با همچنین سپری بابانوئل می‌تواند در برابر حرارت و گرمایی که بر اثر سرعت زیادش جلوی او را خواهد گرفت مقاومت کند.

نکته جالب دیگری که بابانوئل را در چهارچوب قوانین فیزیکی تبدیل به یک موجود عجیب و غریب می‌کند مساله حرکت در ابعاد جهانی است که ما درآن قرار گرفته ایم. جهان ما اگر زمان را هم بعد چهارمش به حساب بیاوریم، متشکل از طول و عرض و ارتفاع است. اما بابانوئل قطعا نمی‌تواند در این ابعاد قرار بگیرد. طبق محاسبات فیزیکدانان او برای اینکه بتواند، هدایای کل جمعیت جهان را از قطب شمال که پایگاه اصلی‌اش است، بردارد و سوار سورتمه‌اش کند و به صاحبانش تحویل دهد باید بتواند در ۱۱ بعد حرکت کند.

اگر فکر کرده‌اید که فیزیکدانان با شنیدن نتیجه این محاسبات نا‌امید می‌شوند باید بگویم که اشتباه می‌کنید. چون علم قبلا با نظریه ریسمان پیش‌بینی کرده که حتی دستیابی به ۲۶ بعد هم در چهارچوب قوانین فیزیک امکان پذیر است. ممکن است بابانوئل برای حل مسایل و مشکلات خود برای تحویل دادن هدایا و داشتن سرعت مجاز در فضا از انیشتن و نظریه نسبیت هم کمک گرفته باشد. البته ظاهر امر نشان می‌دهد که مساله نسبیت باید کمی با بابانوئل مشکل داشته باشد.

در تئوری معروف نسبیت عام انیشتن، او نشان داد که زمان برای دو مشاهده‌گر که بطور نسبی با یکدیگر حرکت می‌کنند به طور یکسانی تغییر نمی‌کند.( مثلا کودکانی که منتظر هدایای کریسمس خود هستند زمان برایشان کندتر از حرکت سریع بابانوئل می‌گذرد.) این به مفهوم این است که اگر گوزن‌های سورتمه بابانوئل بخواهند با سرعت بالایی که بحث شد حرکت کنند طبق نظریه نسبیت از مدار گرانشی زمین خارج ‌می شوند.

ممکن است طبق این نظریه برای اینکه حرکت کردن با سرعت بابانوئل قابل توجیه شود عده‌ای بگویند که بابانوئل روی لبه‌های زمان و فضا در حال حرکت است. اما بازهم برای رسیدن به سرعتی در حدود سورتمه بابانوئل، باید جرم زمین طبق نظریه نسبیت هزار برابر خورشید باشد و این یعنی زمین از مدار خود خارج شده و سقوط کند. البته در سال ۱۹۹۴ یک فیزیکدان از دانشگاهی به نام کاردیف با محاسباتی نشان داد که اگر موفق شویم یک طور فضای مصنوعی و ساختگی با عناصر جدید بر اساس نسبیت طراحی کنیم، آن وقت بابانوئل هم می‌تواند وجود خارجی پیدا کند.

فرضیه وجودی بابانويل با نسبیت انیشتن مشکل دارد اما دانشمندان کوانتومی می‌گویند می‌توانند وجود او را ثابت کنند.

برخلاف نسبیت که با مساله بابانوئل سخت کنار می‌آید، مکانیک کوانتومی تا حدودی می‌تواند مسایل او را توجیه کند. مکانیک کوانتومی می‌گوید اجسام در زمان‌های کم و در فواصل بزرگ جابجا می‌شوند. پس مشکل حرکت بابانوئل در زمان کم هم از نظر مکانیک کوانتومی قابل پذیرش است. اما به جای آن موقعیت بابانوئل در هر لحظه دیگر قابل تشخیص نخواهد بود. این پدیده که ذرات می‌توانند در لحظات کوتاه از مسافت‌های طولانی عبور کنند را اصطلاحا «تونل‌زنی» می‌نامند. در واقع بابانوئل هم باید همین کار را بکند.

در نهایت یک مشکل جدی برای بابا نوئل از لحاظ علمی وجود دارد و آن هم مشکل گرم شدن بیش از اندازه کره زمین و گازهای گلخانه‌ای است. بر اثر افزیش مصرف سوخت های فسیلی و نابودی لایه ازن به نظر می‌رسد که دیگر قطب شمالی در آینده برای بابانوئل وجود نداشته باشد که بتواند هدایایش را در آنجا مخفی کند. به تدریج قطب شمال در حال ناپدیدشدن از روی کره زمین است و این به مفهموم تهدیدی بزرگ برای بابانوئل خواهد بود.

 

2 نظر

  • با سلام
    شما یک واقعیت تاریخی رو جا انداختید و اون اینه که سانتا کلاز با این شکل و رنگ قرمز ساخته و پرداخته کمپانی معروف کوکا کولا است.
    اگر شک دارید میتونید در این مورد تحقیق کنید.
    موفق باشید

    • سلام

      ممنون از توجهتون

      در واقع موضوع مورد اشاره شما یکی از داستان‌های عامیانه و نادرست در خصوص بابانوئل است که مبنای درست تاریخی ندارد. لینک زیر توضیحات بیشتر در این خصوص ارائه می‌دهد:
      https://goo.gl/qXxgu4

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

فرشاد صدفی وکیل در کانادا استان کبک مونترال
دفتر خدمات حقوقی فرشاد صدفی
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
مداد، مجله آنلاین مونترال

آمار بازدید از «مداد»

  • 489
  • 3,231
  • 21,640
  • 87,664
  • 1,218,082