اواخر شب جمعه ۲۲ نوامبر پس از یک سفر پرماجرا به ایران، خلاصه قدم به داخل آپارتمان کوچکمان در مونترال میگذارم. ۲۴ ساعت سفر هوایی و توقف طولانی مدت در استانبول برایم رمقی باقی نگذاشته، دوشی میگیرم و بیهوش میشوم. اما دو هفته اقامت در ایران آنقدر روی ساعت بیولوژیک بدنم تاثیر گذاشته که ساعت سه صبح روز شنبه، مثل جغد بیدار میشوم و علیرغم خستگی فراوان و میل به خوابیدن، دیگر چشمهایم بسته نمیشوند.
یک هفتهای بود که به اینترنت دسترسی نداشتم و در استانبول هم به هر مسافر فقط یک ساعت دسترسی به اینترنت میدادند که سهم من صرف نوشتن و انتشار یادداشت عذرخواهیم بابت خاموشی یک هفتهای «مداد» شده بود. بیخوابی حاصل از جتلگ را غنیمت شمردم و تلفنم را برداشتم تا نگاهی به خبرها و رسانههای اجتماعی مونترال بیندازم. اما آنچه را میدیدم اصلا باور نکردم! یک فاجعهی به تمام معنا!
اجازه دهید از یک هفته قبل شروع کنم:
در ایران و پس از گران شدن ناگهانی بنزین اوضاع خیلی خراب شد. اعتراض مردم و عمدتا قشر ضعیف جامعه که از این همه بیعدالتی و بیتوجهی به ستوه آمده بودند، منجر به یکی از بیسابقهترین اعتراضات مردمی پس از انقلاب سال ۷۹ شد. مسئولان حکومتی رسما ترسیده بودند و سخنرانیها و فرافکنیها نشاندهنده عمق اعتراضات بود. جوان ۲۰ سالهای که با موتورسیکلتِ خود، بار و مسافر جابجا میکرد یا پدر پیر بازنشستهای که پرایدی قدیمی خریده و نان مختصری سر سفره خانوادهاش میگذاشت، حالا باید سه برابر بیشتر خرج سوخت میدادند.
معترضان میدانستند که گران شدن بنزین فقط به خود بنزین ختم نخواهد شد. مردم شبها از تلویزیون میشنیدند که مسئولان دولتی صحبت از کنترل قیمتها و ممانعت از گران شدن سایر اقلام میکنند اما فردا صبح باید برای همه چیز پول بیشتری میدادند. از کرایه تاکسی گرفته تا ماست و پنیر، افزایش قیمتها آرام و بیصدا وارد جامعه شده بود و مردم میدانستند که این وعدههای تلویزیونی مثل همیشه توخالی است.
من با چشمان خودم دیدم که اطرافیانم نمیتوانستند باک بنزین خودروی خود را پر کند و به ۱۵ یا ۲۰ لیتر بنزین اکتفا میکردند. من ناامیدی را دیدم و احساس کردم، سفت کردن کمربندها را دیدم، خشم را دیدم، ته خط بودن را دیدم. آدمی که به این نقطه برسد و چیزی برای از دست دادن نداشته باشد با شهروندی که دنبال «رای گمشده» خود میگردد، تفاوت دارد. این «عصبانیت» از جنس متفاوتی است.
همین هم باعث شد تا اعتراضات خیلی زود خشن شود. نیروهای امنیتی ایران هم که «بی دنگ، میدنگیدند» آوار شدند بر سر معترضان، مسئولان دولتی ایران هم که همیشه ریشه مشکل را در خارج از مرزها جستجو میکنند، مردم عادی کوچه و بازار را عوامل دشمن خواندند و مجوز سرکوب داده شد.
همزمان و برای جلوگیری از خبررسانی و هماهنگی معترضان با یکدیگر، اینترنت ایران کاملا از دنیا قطع شد و بنابراین دیگر داشتن فیلترشکن و پراکسی هم کارساز نبود. شیر را کامل بسته بودند!
اعتراضات در برخی شهرها و محلهها به تخریب بانکها و ساختمانهای زیادی منتهی شد. اعتراضاتی که شعلهاش آرامآرام و با دستگیریهای گسترده فروکش کرد تا جاییکه از ۲۲ نوامبر اینترنت به تدریج دوباره برقرار شد. آمار رسمی دقیقی وجود ندارد اما میگویند صدها نفر کشته و هزاران نفر دستگیر شدهاند. ایرانیان مظلومی که تنها جرمشان ناامید شدن، گرسنه بودن و به ته خط رسیدن است.
اما در مونترال!
مونترالیهای ایرانیتبار مثل تمام ایرانیتباران دیگری که مقیم کشورهای دیگر هستند، از آغاز اعتراضات، پیگیر ماجرا بودند اما با قطع سراسری اینترنت ایران در بیخبری مطلق قرار گرفتند. حالا عصبانیت و ناامیدی ایران در اینجا هم ریشه دوانده بود. چند گروه مونترالی تصمیم میگیرند تا یک گردهمایی اعتراضی راه بیندازند. از اینجا بود که اختلافات شروع شد. از موضوع پرچم تا شعارها و حتی هدف گردهماییها مورد اختلاف دستاندرکاران قرار گرفت و در کمتر از ۲۴ ساعت آنچه قرار بود اتحاد مونترالیهای ایرانیتبار در حمایت از مردم معترض داخل ایران باشد، تبدیل به سهمخواهی و قدرتنمایی انواع و اقسام ایدئولوژیها شد. در نهایت و با برگزاری سه تجمع مختلف، هر رهبر گروهی تلاش داشت تا نشان دهد هواداران او بیشتر بودند یا بلندتر فریاد کشیدند.
«فراری از گروه فشار حکومت ایران و در دام گروه فشار مونترال»، این بهترین تعریفی است که از وضعیت مونترالیهای ایرانیتبار در این هفته میتوان داشت. چند نفری که برای اولین بار پرچم مخالفت با جمهوری اسلامی را برداشته بودند و چند نفری که دهههاست مشغول سهمخواهی از قدرت ایران هستند، چنان در فضای مجازی به جان هم افتادند و چنان بازار برچسبزنی را داغ کردند که کار به تهدید و حکم اعدام در صورت پیروزی انقلاب رسید!
وارد فضای مجازی که میشوی، از این همه اختلاف شوک میشوی. ارسال عکس افراد و نوشتن آدرس آنها فقط به این جرم که عقیده متفاوتی دارند یا اظهار نظر متفاوتی کردهاند، آنهم در کانادا، کشوری که به ما آزادی داده است!!!! ترور شخصیت از ترور جان آدمها بدتر است. در هفته گذشته چند مونترالی به این ترتیب ترور شدهاند؟
یادمان نرود که آنچه در ایران بر سر ما میآید به دلیل عدم وجود آزادی بیان و اختناق ناشی از برچسبزنی است. ناشی از سیاه و سپید کردن همه امور جامعه است که مثلا اگر عینک آفتابی بزنی آدمی بد و اگر حجاب داشته باشی، آدم خوبی هستی.
اگر هدف کمک به مردم ایران است، این بدترین و زشتترین روش کمک است و اگر هدف سرنگون کردن یک رژیم و به دست آوردن قدرت است، این بیعقلانهترین استراتژی برای مبارزه با حکومت اسلامی است. اگر این روزها در فضای مجازی حضور داشتهاید، میبایستی یا با یکی از این گروهها باشید یا احتمالا آماج زشتترین نسبتها قرار گیرید. فکر اظهارنظر مستقل را که کاملا از ذهن خود دور کنید. برچسب زدن و ایجاد تفرقه به اسلحه چند فعال فضای مجازی تبدیل شده بود و تلاش داشتند تا اگر صدایی با آنها همراستا نیست، سریع خفهاش کنند.
سکوت هم جائز نبود حالا چه عمدا و چه سهوا. سکوت از نظر این فعالین فضای مجازی به مفهوم سمتگیری بود. یا با ما یا بر ما، حد وسطی وجود نداشت. اگر پیگیر اخبار ایران بوده باشید حتما یادتان هست که چه کسی سکوت برخی از سران کشور ایران را در جریان ناآرامیهای سال ۸۸ به خیانت تشبیه کرد. عین همان ماجرا اینجا توسط مخالفان او دامن زده شد.
تفرقه بینداز و حکومت کن!
یکی از روشهای اصلی گروههای سیاسی در گردهم آوردن طرفدار، ایجاد اختلاف بین مردم است. یکی را سفید میکنند و دیگری را سیاه، یکی میشود جمهوری اسلامیچی و دیگری میشود مجاهد خلق یا سلطنتطلب یا کمونیست. فقط در این صورت است که میتوانند جلوی مراوده و مکالمه «ما» را با هم بگیرند و منویات خود را به عنوان فکر و عقیده در ذهنمان جاسازی کنند. این میشود که دهنها کف میکند، صداها به جیغ تبدیل میشود، مشتها گره میشود، حرمتها دریده میشود و انسانها به جان خواهران و برادران خود میافتند.
یکی از سادهترین راهها هم این است که در بزنگاهی اینچنینی ناگهان از سایه بیرون بیایی و بشوی کاسه داغتر از آش و فریاد هیهات من الذلهی تو، گوشهای بیشتری را پاره کند. آن وقت خیلی ساده میتوانی هزار ایراد بگذاری روی کسانی که سالهاست مشغول مبارزه و فعالیت برای جامعه هستند، چون آنها کار کردهاند و نامه نوشته شده حتما دهها ایراد دارد.
ماجراهای هفته گذشته در مونترال یکبار دیگر به ما نشان داد که برای بودن در جامعهای مانند جامعه ایران امروز، لازم نیست بلیت هواپیما بخری و به سرزمین ایران سفر کنی. فقط کافی است چند حق را از اطرافیانت بگیری و با روشهای احساسی، عقلانیت را از جامعه پاک کنی. به چند نفر برچسب بچسبانی، چند قلم اطلاعات غلط وارد مغز مردم کنی، عصبانیت و اختلاف را رواج دهی و بینگو، به یک جامعه دیکتاتوری و بسته خوش آمدید. جامعهای که اگر در آن کسی مخالف شما فکر کند، «بیشرف»، «بیناموس» یا احتمالا «خودفروخته» و «عامل رژیم جمهوری اسلامی» است. این شرایط شما را به یاد کشور خاصی نمیاندازد؟
آنچه در هفته گذشته در رسانههای اجتماعی مونترال اتفاق افتاد و باعث شد آدمهای فرهنگی و شناختهشدهی شهر، پرونده و مدرک علیه هم رو کنند و عکسهای آرشیوی منتشر نمایند یا دهانشان را به ناسزاهای چالهمیدانی باز کنند، در شان هیچکدام از ما نبود. در شان ما نبود که یک استاد جوان دانشگاه کنکوردیا را به جرم داشتن عقایدی متفاوت ترور شخصیت کنیم. در شان ما نبود که بین همین چهار نفر و نصفی که اینجا دور هم جمع شدهایم، تفرقه بیندازیم. این برخوردها فقط میدان را برای سرکوب بیشتر در ایران و ناامیدتر کردن مردم در آن سرزمین آماده میکند. ما قطعا میتوانیم بهتر از این باشیم.
همه ایرانی هستیم!
ما همه ایرانی هستیم. هزار پاسپورت از هزار کشور دیگر دنیا هم که داشته باشی، اگر با شنیدن صدای دف یا دهل، خونت به جوش میآید یا با بوی قرمهسبزی عقل از سرت میپرد، ایرانی هستی. اگر هنوز وقتی نوروز میشود، بخشندهتر و مهربانتر میشوی و با شنیدن صدای تیک تیک لحظه سالتحویل، دنیا برایت رنگ و روی دیگری میگیرد، ایرانی هستی. اگر شنیدن صحبتهای چند نفر به زبانهای فارسی، ترکی، کردی، لری، گیلکی و مازنی یا لهجههای اصفهانی، شیرازی، یزدی، مشهدی یا بوشهری حس خوبی به تو میدهد، ایرانی هستی. اگر در خانهات کتاب شعر حافظ شیرازی داری و در ذهن اشعار مولوی را زمزمه میکنی، ایرانی هستی. اگر بهترین غذاها و لوازم خانهات را برای میهمانت کنار گذاشتهای، ایرانی هستی. اگر وقتی میفهمی همسایهات گرسنه است، تا او را سیر نکنی، لب به غذا نمیزنی، ایرانی هستی. اگر دلت برای بوی شالیزار و صدای جوی آبی در دل کویر غش میرود، ایرانی هستی. و تا وقتی ایرانی هستی، همه ایرانیهای دیگر، همتیمیهای تو هستند. از کوروش بزرگ تا آن سربازی که هارَش کردهاند تا تبر به سوی معترضان پرتاب کند.
برای هم تیمیهایمان آرزوی مرگ نکنیم و آنها را به اعدام یا تجاوز به مادر و خواهرشان وعده ندهیم. وگرنه فرق ما با آنهایی که با اعدام رقبای خود، تصفیه حساب سیاسی کردند، چه میشود. میخواهید در ایران تغییر به وجود بیاورید، ابتدا این تغییر را در خودتان شروع کنید. با هم مهربان باشیم و متحد، ایرادهای هم را تذکر بدهیم اما بپوشانیم.
یادمان نرود آنهایی که تفرقه میاندازند هم، همتیمیهای ما هستند. با مهربانی، آرامشان کنید. در این روزها همه به آرامش احتیاج داریم.
داستان خوبی بود. براوو.
بجای آسمان و ریسمان بافتن جواب منطقی و صادقانه به شبهات بدهید.
وگرنه برچسب رسانه ی وابسته با شما باقی خواهد ماند.
هر چند که بعنوان یک انسان و یک هموطن همیشه محترم خواهید ماند.
ممنون از متن خوبی که نوشتین که حرف دل خود من هم است متشکرم
جانا سخن از زبان ما میگویی.
بهترین تحلیل در مورد اوضاع دو هفته گذشته ما بود.
چقدر خوبه این روزها همه دارن خودشون رو نشون میدن. الان همه در مونترال دارن از این حرف میزنن که بالای پانصد نفر از ایرانیهای مونترال نشان دادند که کسی نمیتونه اتحاد مارو از بین ببره شما نشستی از قتل با قلم میگی؟ قتل با قلم رو شما انجام میدی که از اون استاد دانشگاه مزدور دفاع میکنی که میگه اونهایی که در ایران اعتراض کردن و کشته شدن مردمنیستن و غیرعادی هستن. شرم باید کنید. امیدوارم جسارت انتشار این نظر رو داشته باشی
بايد خدمتتون عرض كنم كه راه حل ارايه شده ي شما براي اتحاد، كاملا جنريك و فانتزي و آرمانگرايانه س! شما از يه جامعه ي ايده آل حرف ميزنيد كه در اون هر فرد ضمن احترام به نظر ديگران، نظر خودشو حتي اگه مخالف باشه، بيان ميكنه! اين شكل از تعامل، تابحال هيچ جاي دنيا منجر به آزادي از چنگال ديكتاتوري نشده! بلكه اول ديكتاتوري از بين رفته، و بعد از آزادي اجتماعي، آزادي بيان هم ايجاد شده! براي كساني كه در بهبوهه ي ظلمي كه حكومت به مردم ميكنه، از رژيم حمايت ميكنن و ضد مردم و خواستشون هستن، چه آرزويي جز مرگ ميشه كرد؟! چه برچسبي جز خاين و ضد مردمي بودن ميشه زد؟ از رسانه اي كه در حالي كه دشمن و جبهه ش مشخصه و علنا داره كشت و كشتار ميكنه، دعوت به دوستي و آرامش ميكنه، و چشمش رو به روي كشت و كشتار مردم بسته چه انتظاري ميشه داشت، و در بهترين حالت، جز محافظه كاري چه برچسبي ميشه بهش زد؟! مداد گرامي، سكوت در برابر ظلم و ظالم و ظالم پرور، عين ظلمه! توي جنگ حلوا خيرات نميكنن! جواب هاي هوي هس! جواب سياست چاله ميدوني، قلم زدن و مبادي آداب بودن نيست؛ اسلحه س و چكمه رضاخاني! تفنگ در دست تو يعني زبان آهن و آتش! جزاي حامي ظلم، چه فرد باشه، چه نهاد و گروه باشه، و چه رسانه، جز نابودي نيست؛ و اون روز خواهد آمد بزودي! خواهيد ديد! شما هم بجای آسمون و ریسمون بافتن، موضع گیری شفاف کنید بنظرم و دقیقا بفرمایید کجا ایستادید؛ هر چند زیاد سخت نیست فهمیدن این موضوع از روی این پست جانبدارانتون!
دوست عزیزم، آقا یا خانم ترمیناتور (مخرب)
فرمودهاید با این روش هیچ دیکتاتوری از بین نرفته، چه اشکال دارد ما اولینش باشیم؟ در ضمن شاید بهتر باشد من و شما تاریخ استقلال هند و رها شدن آفریقای جنوبی از چنگال آپارتاید را یک بار دیگر با هم بخوانیم.
پیروز باشید
ترمیناتور به معنی پایان دهنده و تمام کننده س! یعنی پایان دهنده ی خاینین به ملت و مزدوران فرقه ی تبهکار! بیش از دویست نفر بیگناه (امار تایید شده ۱۴۳ نفر) در حمله ی مزدوران رژیم کشته شدن ؛ بعضی شون با شکیک مستقیم گلوله از یک قدمی! فیلم ها و مستنداتش هست توی نت! اونوقت شما با تمام وقاحت دم از آرامش و آروم بودن میزنی و جانبداری همکیش ها و همفکرهات رو میکنی! هر سکوتی خیانته و هر دعوت به سکوتی وقاحت! گفتمان شما تا وقتی همفکراتون اسلحه بدست دارن هرگز به نتیجه ای ختم نخواهد شد! ما سر سازش و حرف مشترک با مزدوران نظام باطل و طرفدارانشون نداریم! و هرگز به حال خودشون رهاشون نخواهیم کرد!
جرعت نکردی منتشر کنی جوابم به کامنت اخیرت رو! دور از ذهن نبود البته! بدون که حنای شماها دیگه رنگی نداره و روز موعود خواهد اومد!
“دو نفر ایرانی هرگز نمی توانند با هم همکاری کنند، حتی اگر برای گرفتن پول از شخص سومی باشد.” لرد کرزن نایب السلطنه هندوستان، از طرف دولت بریتانیا، در ابتدای قرن بیستم.
ما ایرانی ها تا وقتی که در ایران هستیم بهانه مان این است که حکومت اجازه پیاده شدن دموکراسی را به ما نمی دهد و گرنه ما همه مان مادر زاد دموکراتیم. اما وقتی بیرون از ایران می آییم آن هم در مهد دموکراسی واقعا چقدر دموکرات رفتار می کنیم؟ جقدر می توانیم بپذیریم که یک نفر دیگر مثل ما فکر نمی کند؟ واقعا از این مهاجرت غیر از کافه نوشیدن به جای چای چه چیزی آموخته ایم؟
ای کاش همه ما کمی وقت می گذاشتیم و تاریخ کشور جدید را مطالعه می کردیم یا کمی در رفتار سیاسی مردمان اینجا دقیق می شدیم… آن وقت شاید روزی که به میهن برگردیم در کوله بارمان کمی تساهل و تسامح هم برای هدیه به مردمان سرزمین مادری داشته باشیم.
ناز قلمت سردبیر عزیز.
رفتار ما ایرانیها متاسفانه نشون میده که حالا حالا ها نیاز به تمرین در شنیدن و تحمل نظر مخالف داریم. و تا این رفتارها درست نشه هیچ تغییری حتی اگه به سرانجام برسه نتیجه ای بهتر از انقلاب سال ۵۷ نخواهد داد.
بسیار عالی تحلیل کردید. به نظر من اوضاع اینجا بدتر از داخل ایران بود من که از بعضی گروهها ناامید شدم
بسيار عالى …. باشد كه بفهميم همه ايراد داريم، اين وضعيت انسانى ماست… باشد كه دست هم را بگيريم و همه با هم بهتر و مهربان تر شويم
بسیار عالی.
کاملا درست و متین است فرمایش شما. البته که جای تاسف هم هست. که چه بر سر ما ایرانیها آمده. به هیچ وجه و سر هیچ موضوعی با هم تفاهم نداریم و تا به هم میرسیم جوری برخورد میکنیم انگار دشمن صد ساله ایم..
چه عنوانی! اعتراض در ایران؟ اونوقت کشتار در مونترال؟ یعنی شما ابعاد سرکوبِ یک خیزش و توابع فاجعه آمیز اون برای چند میلیون ایرانی درون ایران رو با اختلاف حزبی و چهار تا بد وبیراه مردم در مونترال مقایسه میکنید!؟ واقعا که تصویر دقیقی از نشریه خودتون برای من نا اشنا دادید!
جناب سردبیر، یکی از بهترین یادداشتهایتان در مداد بود. لذت بردم. لطفا همین فرمان را ادامه دهید. این انگ زنی ها، پرونده سازی ها، نگاه های صفر و یکی و «این مزدور اونه اون مزدوره اینه» بافی ها یا از جاهلان برمیاد یا از کسانی که منافعی در تفرقه اندازی ها دارند. عالی نوشته بودید که «فقط کافی است چند حق را از اطرافیانت بگیری و با روشهای احساسی، عقلانیت را از جامعه پاک کنی. به چند نفر برچسب بچسبانی، چند قلم اطلاعات غلط وارد مغز مردم کنی، عصبانیت و اختلاف را رواج دهی و بینگو، به یک جامعه دیکتاتوری و بسته خوش آمدید.».
جالب است که همین عده ی برچسب زن و غوغاسالار در کامنت های همین مطلب هم دست از این بازی مضحک و نخ نما شده ی انگ زنی بر نمیدارند. شما رسانه خود را با گزارش مفصلی که از تجمع ها گرفتید به تریبون این جماعت تبدیل کردید اما آنها نمک را خورده و نمکدان می شکنند. این گرگ صفتان باعث می شوند که آدمی از ترس اینان به دامان همان «نه جمهوری نه اسلامی» پناه ببرد. معلوم نیست اگر اینان به قدرتی دست پیدا کنند چه جانهای بی گناهی را با این انگ زنی های بی اساس به تباهی نکشانند!
اما از سویی هم جای خوشحالی دارد که جامعه کوچک ایرانی مونترال تک تک این تشت از بام افتاده گان را می شناسد و پشیزی ارزش به دیدگاههای ماکیاولیستی شان قایل نیست.
درود بر شما
شما و همه ی مزدوران جمهوری اسلامی در مونترآل خوب میدونید که پایان جمهوری ننگین آخوندی، پایانی بر تمام کثافت کاریا و خیانت ها و جاسوسی های شما هم خواهد بود. بله، شک نکنید که روزگار خوشی رو بعد از سرنگونی رژیم آخوندی تجربه نخواهید کرد هیچکدوم چون انتقام عجیبی ازتون گرفته خواهد شد و تاوان همه ی خیانت هاتون رو خواهید پرداخت! مدت هاست که حواسمون به امثال شما هست و به وقتش حتی لحظه ای تردید نخواهیم کرد! هیشکدوم از مزدورای جمهوری آخوندی طعم خوشی رو نخواهند چشید؛ همونطور که این حق رو چهل سال از یه ملت گرفتن! شما پست فطرتها از سینه ی جمهوری کثیف آخوندی شیر میخورید و از دامنش لذت میبرید حراملقمه ها، و وانمود میکنید که هیچ خبری نیست! ولی مطمین باشید به زودی زود دمار از روزگارتون در خواهیم آورد! دو دستی بچسبید این زندگی کثیف و این دمدمان آخرتون رو، که دیری نخواهد پایید و آخر چلچلیتون هس!
داشتم متنو میخوندم میخواستم ببینم به کجا میرسی، حرفات در ظاهر قشنگ و منطقیه ولی مطمئن بودم به جایی که فکرشو میکردم میرسی: “ترور شخصیت استاد جوان دانشگاه به جرم داشتن عقاید متفاوت”، نه عزیز جان اینجا رو اشتباه کردی. تو شرایطی که به گفته خودت عمدتا قشر ضعیف جامعه تو کف خیابون ها در حال جون دادن بودند و ما هم عصبانی و ناراحت از کشتار مردم و بیخبری حاصل از قطعی اینترنت بودیم، استاد جوان توئیت میکنه که ای مردم من با چند نفر تو ایران حرف زدم اینایی که تو خیابون دارن اعتراض میکنن و جون میدن غیرعادین، مردم نیستن، اینا با ادم های ۸۸ فرق میکنن. اره البته این قسمت اخرشو راست کفت چون امسال برخلاف ۸۸ قشر ضعیف جامعه از بیچارگی ریختن تو خیابون. آدمی صاحب کلام خودشه و وقتی حرفی رو میزنه باید پاش وایسه و تبعاتش و ببینه، ایشون هم حرفی و ردن که هیچ تعبیر دیگه ای نمیشد کرد جز اینکه ایشون هم مثل اصلاح طلبای خیانتکار داخل کشور حاضرن به هر روشی نظام رو حفظ کنن حتی اگه به قیمت اراذل و اوباش خوندن کل جامعه باشه.
جرات داری این منتشر کن
مردک تو خودت عامل ج.ا هستی هنوز اعلام برائت نکردی
ایرانی با غیرت کسی است که میاد و رسما مواضع خودش مشخص میکنه
مزدور ج.ا فکر کردی با این حرف ها ما رو ساکت می کنی
خبر نداری
تو و اون یکی رسانه آنلاین چنان بلایی به سرتون بیاریم که حالا حالا ها دنبالش بدویید
بی ناموس ها شما عامل کشتار مردم هستید
در همین مونترال شما را محاکمه خواهیم کرد
چی کشیدی شما تو این دوهفته…..
عوامل نفاق=عوامل حکومت اسلامی
واقعا بی رحمانه بود! وای وای! وا اسفا! وقتی کامنت ها رومی خوندم همش به فکر شما بودم و همه زحمات و این همه عشق و تلاشی که برای مداد گذاشتید! مرحبا به این استقامت پولادینی که دارین! دور از تصور منه که چطور باز می تونید ادامه بدید…
چه خوب بود اگر همه به اين موضوع پي ميبردند. رنج و غم دورى از خانواده و عدم دسترسي به انها از يك طرف و اخبارنادرست منتشر شده از طرف دوستان از طرفى ديگر، باعث رنجشهاي بسيارى شد اميدوارم واقعا به اين نتيجه برسيم كه با فحاشي و جبهه گيرى و ….. هيچ كارى نميتوانيم انجام بدهيم.
من با خواندن یک متن اعتراضی به تیتر این مطلب در فیسبوک کنجکاو شدم ببینم نویسنده این متن چقدر خائن و پست فطرت است. و چه خوب شد که کنجکاو شدم. متن را که خواندم دیدم اصلا از زمین تا اسمان با آنچه دوستان در فیسبوک گفتهاند متفاوت است و اصلا رویکرد نویسنده کاملا درست بوده. من نمیفهمم چرا این دوستان که خودشان سردمدار برگزاری اعتراض به سرکوب مردم در ایران بودند از پیام اتحاد و یکدلی نویسنده این متن اینقدر عصبانی شدند. حالا خوبیش این شد که من عضو فیسبوک مداد شدم و از این به بعد اگر به همین شکل ادامه بدید خواننده شما خواهم بود. آفرین بر شما