تا به حال شده که از ریختوپاش اطرافتان کلافه شوید و از خود بپرسید «چرا هر چه تمیز میکنم، مرتب نمیشود؟» این سوال در زندگی همه ما، از دانشجو گرفته تا کارمند، پدرها و مادرها یا نوجوان و جوانی که اتاقش همیشه به هم ریخته...
طرح: مهاجرت، اثر محمود عباس کوچ با همت محمدرضا پرهیزکاری مؤدب میرعلایی، شاعر و مترجم، متولد ۱۳۴۶ است. ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبانهای باستان خوانده است. در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول...
کتاب :اسکار و خانم صورتی نویسنده: اریک امانوئل اشمیت ترجمه: مهتاب صبوری هنگامی که کتاب «اسکار و خانم صورتی» را به پیشنهاد ما بخرید و آن را برای اولین بار ورق بزنید، احتمالا کتاب را مناسب گروه سنی کودک و نوجوان تشخیص...
در پیشنهاد کتاب این شماره به سراغ یک اثر پرفروش، یک ترجمه روان و یک کتاب محبوب رفتهایم که در ایران ترجمه و چاپ شده است. الیف شافاک، نویسندهای ترک تبار است که در فرانسه به دنیا آمد اما بخش اصلی زندگی خود را در ترکیه...
در داستانِ هفتهٔ پیش خواندیم: یک روز آنیشنابا روی چمن دراز کشید تا بخوابد. پس کمربندش را درآورد و کنارش روی چمن گذاشت. هنگامی که از خواب بیدار شد کمربندش را کاملاً فراموش کرد. این اولّین باری بود که از زمانِ ورودش به...
در شماره گذشته بخش اول داستان پریانِ خواب را مطالعه کردید. برای یادآوری بخش اول میتوانید اینجا را کلیک/لمس کنید. اینک ادامه داستان. شکارچی پرسید: «میخواهی چه کار کنی؟ آیا من میتوانم به شما کمک کنم؟» وینگ گفت: «وقتی...
روزی یک شکارچی همراهِ سگهایش از جنگل میگذشت. هنوز کمی راه نرفته بود که سگهایش را گم کرد. هر چه صدایشان کرد و برایشان سوت زد سگها نیامدند، پس تصمیم گرفت که برگردد و پیدایشان کند. کمی که دورتر شد فکر کرد که یکی از...
قسمت نخست افسانه پَر سفید قسمت دوم پر سفید میدانست که اگر با غول مسابقه بدهد میتواند او را هم بکُشد پس تصمیم گرفت که صبر کند و گفت که میخواهد به خانه برگردد و قبل از آخرین مبارزه پدربزرگش را ببیند. وقتی از...
قسمت اول افسانه پَرِ سفید پیرمردی به همراه نوهاش در جزیرهای زندگی میکرد. پسرک نه پدر و مادر داشت و نه خواهر یا برادری. شش غول که کیلومترها دورتر زندگی میکردند همهشان را کشته بودند. پسرک هرگز هیچکس را غیر از...
روزگاری پسر کوچکی به نام کُتوُ در قبیلهٔ کْری زندگی میکرد. پدرش رئیس قبیله بود و کُتوُ همیشه آرزو داشت بتواند روزی مثل پدرش شکار کند و حیوانات بزرگ را به چادر بیاورد. یک روز تابستانی رئیس و تمام شکارچیها برای شکار به...