سرد شده بود. حوصلهی تا آشپزخانه رفتن را نداشت. همان سردی را سر کشید. فنجان کمر باریک لب طلایی را گذاشت توی نعلبکی. طعم گس چای را حس کرد و سگرمههایش را در هم فرو شکست. گوشیاش را برداشت. دوربین جلویش را روشن کرد. خودش...
نوروز و آغاز بهار در کانادا آن حس و حال تازگی و زندگی دوبارهای که ما در ایران به آن خو گرفتهایم را ندارد. اینجا ممکن است در نخستین روزهای بهار تازه بارش برفی سهمگین آغاز شود یا باران یخی برق را قطع کند. اینجا ممکن...
خونِ روی دستهام خشک شده. جلوی مانتو سفیدم لکهی بزرگِ قرمز رنگی دیده میشود. روی صندلیهای اورژانس ولو شدهام. بدنم کرخت است و نای تکان خوردن ندارم. اینقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد که نفهمیدم چه طور کل مهمانی منتقل شد...
دارم خواب زن بیخانمانی راکه لیوان خالی تیم هورتن به دست، هفته پیش از سرما به ایستگاه متروی شربروک پناه آورده بود را میبینم که هوشیار میشوم. آفتاب کم جان، روی پلکهایم میتابد. دستم را دراز میکنم سمت پاتختی. حواسم به...
احسان فکا میترسید. از کبوتر چاهی که میپرید میترسید. از یاکریم هم که پر میزد و پر میزد تا نزدیکی دیوار راهش را کج کند و باز پرمیزد تا لانهی کوچکش که جعبهی کفشی باشد که مژگان دختر عالیه بالای دیوار گذاشته است. نه...
مونترال پر است از داستانکهایی که هر کدام با خود گوشهای از داستان مهاجرت را فریاد میزند. در «مداد» گاهگاهی یکی از این داستانهای کوتاه را برایتان خواهیم نوشت. شما هم اگر داستانی مونترالی برای حکایت کردن دارید، با ما...
مونترال پر است از داستانکهایی که هر کدام با خود گوشهای از داستان مهاجرت را فریاد میزند. در «مداد» گاهگاهی یکی از این داستانکها را برایتان خواهیم نوشت. شما هم اگر داستانکی برای حکایت کردن دارید، با ما در میان...
احسان فکا میایستد. غمگین نگاهش میکند. میرود. اشک میریزد. بر میگردد. لبخند میزند. خوشحال است یا سخت در فکر نمیداند. دوباره بر میگردد. نیست. انگار هیچ وقت نبوده است. صدایش میکند. در دلش. دکمهی آسانسور را میزند...
در شماره گذشته بخش اول داستان پریانِ خواب را مطالعه کردید. برای یادآوری بخش اول میتوانید اینجا را کلیک/لمس کنید. اینک ادامه داستان. شکارچی پرسید: «میخواهی چه کار کنی؟ آیا من میتوانم به شما کمک کنم؟» وینگ گفت: «وقتی...
روزی یک شکارچی همراهِ سگهایش از جنگل میگذشت. هنوز کمی راه نرفته بود که سگهایش را گم کرد. هر چه صدایشان کرد و برایشان سوت زد سگها نیامدند، پس تصمیم گرفت که برگردد و پیدایشان کند. کمی که دورتر شد فکر کرد که یکی از...
MÉDAD is an Independent, Montreal based, Persian Language E-Magazine.
Using the digital platform, Medad is trying to be the voice of Afghan / Iranian-Montrealers.
Medad Editorial is formed by a group of experienced and independent journalists.