نام اصلی کتاب «۴۰ قانون عشق» است. کتابی بینظیر که میتوان آن را به عنوان نقطهی عطفی برای آشتی نسل جدید با چندین و چند قرن پیش از خود و مقولهی مهمی چون عرفان دانست. آن هم عرفان عظیم و جریانسازی که مولوی پایهگذاری نمود.
نویسنده با مهارت توانسته دو داستان موازی را در کنار هم پیش ببرد. داستان اول ماجرای اللا روبنشتاین در آمریکای امروزی است که در طول کتاب با داستان دوم که ماجرای شمس تبریزی و مولانا را روایت می کند. این دو ماجرا در طول کتاب به هم گره میخورد، گرهای چندلایه و محکم که مخاطب خاص و عام را به دنبال خود میکشاند.
در باب مولانا و تحولی که در زندگی وی در اثر ملاقات با شمس تبریزی به وجود آمد، روایتها و افسانههای گوناگونی وجود دارد که بیشتر آنها برپایهی حدس و گمان نویسندگان در دورانهای مختلف است. چرایی این ماجرا هم برمیگردد به این موضوع که تا قرنها، تاریخنگاری و تذکرهنویسی صحیح و درستی وجود نداشته و زندگینامهی بزرگانی چون مولانا و حافظ و امثال آنها با شاخ و برگها و افسانههای فراوانی همراه میشده است.
الیف شافاک اما در این اثر، آن چنان زیبا از تخیل خویش بهره میبرد که اولا تمامی حوادث و دیالوگها باورپذیرند و در ثانی، نشان از احاطهی علمی نویسنده به موضوع اصلی، یعنی عرفان شرق دارد.
مونولوگهای اثر به خصوص واگویههای شمس، اوج هنرنمایی نویسنده را نشان میدهد.
داستان بر حول محور شمس تبریزی میچرخد و ۴۰ روایت عشق از زبان او شروع شده و توسط اللا روبنشتاین به انتها میرسد.
ترجمهی بسیار روان و بینظیر ارسال فصیحی در برگردان این اثر به فارسی نیز نقطهی عطف دیگری است که جذابیت اثر را برای خوانندهی فارسیزبان دو چندان میکند.
با قسمتی از متن پشت جلد کتاب، سخن را به پایان برده و مطالعهی این اثر ارزشمند را به همهی خوانندگان «مداد» توصیه میکنیم. چرا که از بین ۴۰ وادی عشق این کتاب حداقل یکی، به نظرمان آشنا خواهد آمد تا زخمهای قدیمی روحمان را با آن درمان نماییم:
«اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید میکنند که این اثر جاودان با حرف ب شروع شده است. نخستین کلمهاش “بشنو!” است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش “خاموش”بوده، ارزشمندترین اثرش را با بشنو شروع میکند؟ راستی خاموشی را میتوان شنید؟»
بشنو از نی چون حکایت میکند…