تاریخ، معنا و بازتاب جهانی یک آیین کهن
در واپسین شب ماه اکتبر، در خیابانهای آمریکای شمالی و بسیاری از کشورهای جهان، هزاران کودک و بزرگسال در لباسهای جادوگران، خونآشامان، هیولاها یا ارواح سرگردان ظاهر میشوند. نور کدوهای تراشیدهشده از پشت شیشهها میتابد. در خانهها یکییکی باز میشود و بچهها، با سطلهای پر از آبنبات، عبارت معروف هالووینی را تکرار میکنند: «تریک اور تریت» – یعنی تقریباً «یا خوراکی میدهی، یا شیطنت میکنیم». هوای پاییزی پر از بوی شمع، شکرِ آبنبات و برگ خیس است. این همان شبی است که غرب آن را «هالووین» (Halloween) مینامد؛ جشنی که ریشههای آن، نه یک سنت مدرن آمریکایی، بلکه لایهلایهای از یک سابقۀ بیش از دو هزار ساله است.
اما هالووین فقط یک تفریح فصلی یا یک بازار میلیارددلاری نیست. پشت این شب پرهیاهو، تاریخ برخورد انسان با مرگ، تلاش کلیسا برای مسیحیسازی آیینهای قدیمی، و بعدتر تلاش جوامع مدرن برای رام کردن ترس، دیده میشود.
از سامهاین تا هالووین – تاریخ و تکامل یک جشن
ریشههای هالووین به جشن باستانی «سامهاین» (Samhain) بازمیگردد؛ آیینی که بیش از دو هزار سال پیش در میان اقوام سلت در ایرلند، اسکاتلند و بخشهایی از شمال فرانسه برگزار میشد. سلتها آغاز سال نو را در اول نوامبر میدیدند: پایان برداشت محصول و شروع زمستان. زمستان برای آنها فصل تاریکی، سرما، قحطی و مرگ بود. به باور آنها در شب پیش از سال نو، یعنی در ۳۱ اکتبر، مرز میان دنیای زندگان و دنیای مردگان نازک میشد و ارواح میتوانستند دوباره به زمین بازگردند.
برای آنکه از آسیب این ارواح و نیروهای ناپیدا در امان بمانند، مردم آتشهای بزرگ جمعی روشن میکردند، لباسها و نقابهای ترسناک یا حیوانی میپوشیدند تا ارواح نتوانند آنها را بشناسند، و برای ارواح خوراکی کنار میگذاشتند. این آتشها، هم نقش حفاظتی داشت و هم نقش پالایشی؛ نوعی تطهیر جمعی در آستانۀ فصلی که زنده ماندن در آن دشوار بود.
در سدۀ اول میلادی، با گسترش امپراتوری روم و نفوذ رومیان به سرزمینهای سلتنشین، این جشن با آیینهای رومی نیز ترکیب شد. دو آیین مهم در اینجا یاد میشود: «فِرالیا» (Feralia)، که روزی برای بزرگداشت مردگان و ارواح گذشتگان بود، و جشنی در احترام به «پومونا» (Pomona)، الهۀ میوه و درختان میوه. از همینجا عناصر میوه، بهویژه سیب، وارد این فصل شد. بازی سنتی «گاز زدن سیب از تشت آب» (apple bobbing) که هنوز در مهمانیهای هالووین انجام میشود، بازماندهای از همین ترکیب میان میراث سلتیک و رومی است که از قرون باستانی تا امروز ادامه یافته است.

در قرن هشتم میلادی، کلیسای کاتولیک برای مهار و مسیحیسازی آیینهایی که آنها «بتپرستانه» میدانست، روز اول نوامبر را «روز همۀ قدیسان» (All Saints’ Day / All Hallows’ Day) اعلام کرد؛ روزی برای یادبود قدیسان و شهیدان مسیحی. شب پیش از آن «شب همۀ مقدسان» یا «All Hallows’ Eve» نام گرفت – اصطلاحی که کمکم در گفتار عامیانه به «Halloween» کوتاه شد. در قرون میانه، در بخشهایی از اروپا – بهویژه در جزایر بریتانیا و ایرلند – گروههایی از فقیران و کودکان در شب «همۀ مقدسان» خانهبهخانه میرفتند، برای روح درگذشتگان دعا میخواندند و در عوض، خوراکی یا نانهای کوچک شیرین(که به آنها «نان روح» یا soul cakes میگفتند) دریافت میکردند. این رسم که به آن «souling» گفته میشد، یکی از ریشههای مستقیم رسم امروزی «تریک اور تریت» است: رفتن به در خانۀ دیگران، دریافت خوراکی در ازای یک نقش بازیشده یا آیین کوچک.
هالووینِ مدرن در آمریکای شمالی
در قرن نوزدهم، با مهاجرت گستردۀ ایرلندیها و اسکاتلندیها به آمریکای شمالی – بهخصوص پس از قحطی بزرگ سیبزمینی در ایرلند (۱۸۴۵ تا حدود ۱۸۴۹) – این سنتها هم مهاجرت کردند. در آمریکای شمالی، هالووین بهآرامی از یک آیین با رنگ مذهبی به یک جشن اجتماعی پاییزی و خانوادگی تبدیل شد.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در بسیاری از شهرهای آمریکا و کانادا، جوانان در شب هالووین دست به شوخیهای بعضاً خشن و خرابکاری میزدند (شکستن شیشه، جابهجا کردن وسایل مردم، ترساندن همسایهها). برای کنترل این وضعیت، انجمنهای محلی و بعدها مدارس و کلیساها رسم «trick or treat» را ترویج کردند: یعنی بچهها بیایند، لباس بپوشند، در بزنند، خوراکی بگیرند، و در عوض شب آرام بماند. این کار هالووین را از یک شب بالقوه آشفته، به یک سنت تقریباً خانوادگی تبدیل کرد.
یکی از عناصر مهم دیگر هالووین مدرن، چهرۀ خندان یا ترسناک کدوی تراشیده است که به آن «جک فانوسی» (Jack-o’-lantern) میگویند. این هم ریشۀ ایرلندی دارد. در افسانههای عامیانۀ ایرلند، مردی به نام «جک خسیس» (Stingy Jack) آنقدر شیاد بود که حتی شیطان را هم فریب داد. پس از مرگ، نه به بهشت راه داده شد و نه به جهنم، و مجبور شد با تنها یک شعلۀ آتش سرگردان در جهان پرسه بزند. روایت میگوید او آن شعله را داخل یک شلغمِ توخالی گذاشت و با آن در تاریکی پرسه زد. مهاجران ایرلندی وقتی به آمریکای شمالی رسیدند، بهجای شلغم، از کدوی درشت و بومی قارۀ جدید استفاده کردند. همین رسم، امروز تبدیل شده است به تراشیدن کدو و گذاشتن شمع در آن کنار درِ خانه.
پسانیاز تجاری و رسانهای قرن بیستم هم نقش مهمی داشت. پس از جنگ جهانی دوم، در آمریکای شمالی هالووین بهشدت «خانگی و کودک-محور» شد. شرکتهای شکلات، تولیدکنندگان اسباببازی و شبکههای تلویزیونی تمهای هالووینی را عادی و جذاب کردند. بر پایۀ آمار انجمن ملی خردهفروشی در آمریکا، تنها در سال ۲۰۲۳ شهروندان ایالات متحده بیش از ۱۲ میلیارد دلار صرف لباس، دکور و خوراکی هالووینی کردهاند. یعنی هالووین امروز فقط یک سنت فرهنگی نیست، یک اقتصاد است.
و با این حال، در هستۀ آن هنوز همان ایدۀ اولیه باقی مانده: عبور از فصل روشنِ برداشت محصول به فصل تاریک زمستان، و روبهرو شدن با چیزی که میترساندمان: مرگ.
روانشناسی، جامعه و فرهنگ هالووین
۱. ترسِ امن و لذتِ هیجان
از دیدگاه روانشناسی، هالووین محیطی کنترلشده برای مواجهه با ترس است. انسان از زمانهای بسیار دور از تاریکی، مردگان و «ناشناخته» وحشت داشته است. در هالووین، این ترس در قالبی بازیگونه بازسازی میشود. رفتن به «خانههای ارواح» نمایشی، تماشای فیلم ترسناک، پوشیدن لباس خونآشام یا روح انتقامجو، همه به مغز اجازه میدهد وارد حالت هشدار بشود، آدرنالین و دوپامین ترشح کند، و بعد بفهمد که خطر واقعی در کار نیست. این تجربۀ «ترسِ امن» به گفتهی روانشناسان میتواند در بعضی افراد حس کنترل و حتی سرخوشی ایجاد کند و اضطراب را کاهش بدهد، چون ما میآموزیم با چیزی که میترساندمان، اما در محیطی امن، روبهرو شویم.
۲. تغییر هویت و آزمایش خود
پوشیدن لباس در هالووین فقط برای خنده نیست. این شب به آدمها اجازه میدهد نقشهایی را بازی کنند که در زندگی روزمره اجازهاش را ندارند: ضدقهرمان، جادوگر، هیولا، یا حتی یک نسخۀ قدرتمندتر، جذابتر یا رهاشدهتر از خودشان. پژوهشهای جامعهشناختی در حوزۀ «بازی نقش» و جشنهای خیابانی نشان دادهاند که این تغییر هویت موقت میتواند استرس اجتماعی را کم کند و حس اختیار بر بدن و تصویر فردی را بالا ببرد. به زبان ساده: یک شب میتوانی خودت را از قوانین معمول رها کنی.
۳. آیینی برای اجتماع
در جهان مدرن، که شهرنشینی و زندگی آپارتمانی باعث انزوا شده، هالووین یک لحظۀ بازگشت به همسایگی است. در شب ۳۱ اکتبر در آمریکای شمالی، درها باز است. همسایه با همسایه حرف میزند. بچهها همراه بزرگترها از یک خانه به خانه دیگر میروند. خیابان زنده است. جامعهشناسان این را با آیینهای قدیمی همبستگی قبیلهای مقایسه میکنند: لحظاتی که جمع انسانی با یک عمل مشترک (آتش روشن کردن، آواز خواندن، هدیه دادن) خودش را دوباره به خودش معرفی میکند.
۴. مدیریت فرهنگی مرگ
در فرهنگ مدرن غربی، مرگ غالباً پنهان میشود: از بیمارستان خارج میشود، از فضای عمومی حذف میشود، و دربارهاش کمتر بهصورت علنی حرف میزنیم. هالووین برعکس عمل میکند. مردهها، اسکلتها، ارواح خونخواه، همه روی در و دیوار و ویترین مغازهها ظاهر میشوند. جامعه با مرگ شوخی میکند، آن را میکشد پایین و به زمین میآورد. این دقیقاً همان چیزی است که آیینهای باستانی مثل سامهاین هم انجام میدادند: قرار دادن مرگ در مرکز گفتگو، پیش از ورود به زمستان.
۵. خلاقیت و هنر مردمی
هالووین امروز یک نمایشگاه خلاقیت جمعی است. از طراحی لباسهای دستساز تا تراشیدن کدو و ساختن صحنههای مینیاتوری وحشت در حیاط خانه، این شب تبدیل شده به یک بوم نقاشی عمومی. شبکههای اجتماعی هم این روند را تقویت کردهاند؛ هالووین فقط در خیابان رخ نمیدهد، در اینستاگرام و تیکتاک هم رخ میدهد، و هر سال به یک مسابقۀ شوخطبعی، نوآوری و مهندسی بصری شباهت بیشتری پیدا میکند.
جشنهای خویشاوند – از مکزیک تا ایران
ترس از تاریکی، امید به بازگشت نیاکان و آیین عبور از فصل، در همۀ فرهنگها هست. هالووین فقط یکی از تجسمهای این الگوی انسان است.
در مکزیک، در «روز مردگان» (Día de los Muertos) که در اول و دوم نوامبر برگزار میشود، خانوادهها برای مردگانشان محراب کوچک (آلتار) میسازند، عکس میگذارند، شمع روشن میکنند و غذا و شیرینی مخصوص هدیه میدهند. این جشن، برخلاف هالووین که از زبان ترس و سایه استفاده میکند، از زبان عشق و خاطره استفاده میکند: مرگ را جشن میگیرند، چون مرگ بخشی از خانواده است، نه پایان آن.
در ژاپن، جشن «اوبون» (Obon) در تابستان برگزار میشود. خانوادهها باور دارند ارواح نیاکان برای دیدار زندهها بازمیگردند. مردم با رقص، طبل و فانوس از آنها استقبال میکنند. در پایان، فانوسهای روشن را روی آب یا در هوا رها میکنند تا ارواح بتوانند راه بازگشت به دنیای دیگر را پیدا کنند.
در چین و بخشهایی از جنوبشرق آسیا، «جشن ارواح گرسنه» (Hungry Ghost Festival) برگزار میشود. در این آیین، برای ارواح بیخانمان هدیه و خوراک و حتی پول و لباسِ کاغذی میسوزانند تا آن ارواح در جهان بعدی رنج نکشند.
و بعد، ایران.
چهارشنبهسوری – جشن پاکسازی، عبور و دیدار با مردگان
چهارشنبهسوری، که امروزه در شامگاه سهشنبۀ آخرین هفتۀ سالِ خورشیدی برگزار میشود، لایههای بسیار قدیمیتری دارد. روشن کردن آتش و پریدن از روی شعلهها («زردی من از تو، سرخی تو از من») فقط یک شوخی جمعی نیست؛ در روایتهای باستانی زرتشتی و مردمی ایرانی، آتش هم عنصر پاککننده است و هم نشانۀ حضور نیروهای نیک در برابر تاریکی.
در برخی لایههای کهن این باور آمده که در واپسین شبهای سال، مرز میان دنیای زندگان و درگذشتگان نازک میشود و «روان» یا «فروهر» مردگان برای دیدار عزیزانشان بازمیگردد. آتش روشن میکنند تا هم راه را نشان بدهند و هم خانه را امن و پاکیزه کنند. همینجا است که خانهتکانی و تمیزکردن پیش از نوروز، معنای نمادین پیدا میکند: وقتی درگذشتگان «سر میزنند»، باید خانه در شأن آنها باشد.
در سنتی که هنوز در بخشهایی از ایران زنده است، بچهها یا جوانها چهره و هویت خود را میپوشانند و با زدن قاشق به کاسه، دم در خانۀ همسایه میایستند و خوراکی میگیرند. به این کار «قاشقزنی» میگویند. این رسم، هم یادآور souling اروپایی است و هم شبیه سنت «شیرینی یا شیطنت» در هالووین: تغییر هویت موقت، رفتن دم در خانهها، گرفتن خوراکی، و تأیید عضویت در یک جمع.
چهارشنبهسوری همچنین مثل هالووین در طول زمان شکل عوض کرده است. در دورۀ معاصر، معنای سیاسی هم پیدا کرده. «جشن آتش» گاهی به میدان اعتراض شهری تبدیل شده است. تا آنجا که در دورۀ جنبش سبز، میرحسین موسوی از آن بهعنوان «یادمان جشنوارۀ نور علیه تاریکی» یاد کرد و خیلیها آن شب را نه فقط یک آیین کهن، بلکه تقابل نمادین مردم و قدرت دیدند.
یعنی درست مثل هالووین، چهارشنبهسوری هم از آیین عبور فصلی و تماس با مردگان، به صحنۀ بازتعریف هویت جمعی و مقاومت فرهنگی رسیده است.
شب یلدا – طولانیترین شب، بازگشت نور
یلدا، در بلندترین شب سال (انقلاب زمستانی، حدود ۲۱ دسامبر)، جشنِ ماندن کنار هم در تاریکی است. در اسطورههای ایرانی، شب یلدا لحظۀ تولد یا پیروزی دوبارۀ نور است؛ لحظهای که خورشید، پس از این تاریکترین شب، آرامآرام دوباره قدرت میگیرد. خانوادهها بیدار میمانند، میوۀ سرخ (انار، هندوانه) میخورند – رنگی که نماد خون و زندگی است – و داستان و شعر میخوانند تا تاریکی را کوتاه کنند.
اگر از زاویۀ انسانشناسی نگاه کنیم، یلدا و هالووین خویشاوندند، حتی اگر از نظر ظاهری شبیه نباشند. هر دو در یک «مرز زمانی» برگزار میشوند: یلدا در مرز تاریکترین شب سال؛ هالووین در مرز پایان پاییز و آمدن زمستان. هر دو میگویند: ما در تاریکی تنها نمیمانیم، دور هم جمع میشویم و برای هم قصه میگوییم.
هالووین شاید دعوتی است که یک شب، به جای شکار جادوگرها، خود را جای جادوگر بگذاریم. زندگی را از چشم هیولا، ترول، روح، اجنه و آن «دیگریِ خطرناک» ببینیم. شاید متوجه شویم که این دیگری، در نهایت، خود ماست؛ بخشی از انسانیت زنده روی این سیاره.
نقدهای اجتماعی هالووین
هالووین با جهانیشدن و تجاریشدن، زیر ذرهبین هم رفته است.
الف) تجاریسازی
بزرگترین نقد این است که هالووین از آیینی با لایههای معنوی و جمعی، به یک صنعت مصرفگرای فصلی تبدیل شده است. در آمریکای شمالی، فصل هالووین فقط یک شب نیست؛ یک ماه فروش دکور، لباس، لوازم آرایشی، و خوراکی است. پژوهشگران فرهنگ عامه این روند را «کالاییسازی آیین» مینامند: یعنی تبدیل یک تجربۀ جمعی-نمادین به یک بازار. از این نظر، هالووین امروز به کریسمس و ولنتاین نزدیک شده است.
ب) تصاحب فرهنگی (Cultural Appropriation)
بحث دیگر، لباسهاست. هر سال، هشدارهایی در دانشگاهها و رسانهها منتشر میشود مبنی بر اینکه پوشیدن لباس بومیان آمریکا، یا لباس سنتی یک قوم آسیایی یا غرب آسیایی، به عنوان «لباس فانتزی» میتواند تحقیرآمیز و کلیشهساز باشد. گروهی میگویند این لباسها تاریخِ ستم و استعمار را به شوخی مصرفی تبدیل میکند. در مقابل، منتقدان این محدودیتها استدلال میکنند که «ممنوع کردن» این لباسها خودش میتواند به سانسور فرهنگی تبدیل شود و مانع گفتوگو و آشنایی شود. این مناقشه هنوز باز است و هر سال در دانشگاهها و رسانههای کانادا و آمریکا تکرار میشود.
ج) جنسیت و بدن
تقریباً برای هر نقش میتوان یک «نسخۀ سکسی» در فروشگاههای هالووین پیدا کرد: پرستار، پلیس، جادوگر، حتی دانشمند. این موضوع بهدرستی نقد میشود که چرا بدن زنانه دائماً باید در قالب جنسیشده عرضه شود. اما در پاسخ، بعضی از مدافعان فمینیستی هم میگویند: هالووین شبی است که زنان میتوانند تصویری را انتخاب کنند که در زندگی روزمره ممکن نیست، و آن را مالکانه بپوشند. بهویژه وقتی بحث جادوگران مطرح میشود، این انتخاب میتواند (خودآگاه یا ناخودآگاه) تبدیل بشود به بازپسگیری روایتی که در تاریخ، خود «زن مقتدر» را با برچسب «ساحره» سوزانده است. یعنی لباس نه فقط ابژۀ نگاه مردانه، که گاهی ژست مقاومت در برابر همان نگاه هم میشود. واقعیت این است که هر دو لایه – تجاریشدن بدن و تلاش برای بازتعریف بدن – همزمان وجود دارند و در تنشاند.
د) مذهب و قدرت
برخی جریانهای مذهبی محافظهکار در غرب هنوز هالووین را «شیطانی» یا «بتپرستانه» میخوانند و شرکت در آن را نکوهش میکنند. در مقابل، کلیساهای دیگر تلاش کردهاند نسخۀ «خانوادگی و بیخطر» از آن ارائه دهند (مثلاً مهمانی برای کودکان با لباس فرشته و قدیس به جای خونآشام).
این فقط در غرب نیست. در ایران امروز هم، حاکمیت مذهبی رسمی نسبت به جشنهای غیررسمی، از جمله هالووین، موضع منفی دارد و سعی میکند آن را انحراف غربزده یا تهدید فرهنگی معرفی کند. همین فشار، خود باعث شده هالووین (مثل چهارشنبهسوری) در برخی فضاهای شهری به نشانۀ مقاومت فرهنگی و «ضدساختار» تبدیل شود. یعنی دقیقاً همان اتفاقی که در تاریخ بارها تکرار شده: آیینی که میخواستند سرکوبش کنند، تبدیل شد به نماد مخالفت و استقلال هویتی جوانان.
هالووین در جهان امروز – میان ترس، تخیل و معنا
هالووین دیگر فقط یک جشن غربی نیست. در سئول، توکیو، پاریس، تورنتو و حتی تهران، جوانان لباس میپوشند و به خیابان یا مهمانی میروند. شبکههای اجتماعی این حضور را جهانی کرده: میلیونها تصویر از گریمهای وحشت، لباسهای داستانی، و بازآفرینی شخصیتهای افسانهای و سینمایی فقط در چند ساعت در گردش است. برای نسلهای جوان، هالووین تبدیل شده به صحنهای برای خلاقیت، خودبیانگری و بازی با چیزی که معمولاً «نباید» به آن نزدیک شد: مرگ، هیولا، جادو.
اما شاید مهمتر از همه، هالووین بازتاب یک نیاز عمیق انسانی است: نیاز به معنا. در جهانی که تکنولوژی مرگ را از مقابل چشمان ما کنار میزند، و ترسهای ما بیشتر سیاسی، اقلیمی، تکنولوژیک و وجودی شدهاند، این شب هنوز ما را دور هم جمع میکند تا بگوییم: ما از تاریکی میترسیم، اما در تاریکی تنها نیستیم.
هالووین، از دل سامهاینِ سلتها تا خیابانهای پرنور نیویورک و ونکوور، مسیری طولانی آمده است. در اصل، این جشن یادآور مرز نازک میان زندگی و مرگ است؛ آیینی برای روبهرو شدن با ترس، نه پاککردن آن.
در جهانی که بهسرعت تجاری و خشن میشود، هالووین هنوز ما را وامیدارد مکث کنیم و بپرسیم: چرا از تاریکی میترسیم؟ چرا میخواهیم با مرگ شوخی کنیم؟ و یک پرسش دیگر: چه کسی را «هیولا» نامیدهایم؟
از سامهاین سلتها تا چهارشنبهسوری ایرانیان، از شب ارواح ژاپنی تا روز مردگان مکزیکی، پاسخ شبیه است: انسان برای بقا باید با سایۀ خودش روبهرو شود.
هالووین، در ظاهر شبی از نقاب و کدو است. اما در ژرفا، تمرینی است برای دیدن «دیگری». ما در طول تاریخ، خیلیها را که شبیه ما نبودند، به «دیگری» تبدیل کردیم: جادوگر، غول، بربر، غیرمتمدن، «آنها». بعد هم گفتیم اگر نپذیرفتند، باید پاک شوند.
هالووین شاید دعوتی است که یک شب، به جای شکار جادوگرها، خود را جای جادوگر بگذاریم. زندگی را از چشم هیولا، ترول، روح، اجنه و آن «دیگریِ خطرناک» ببینیم. شاید متوجه شویم که این دیگری، در نهایت، خود ماست؛ بخشی از انسانیت زنده روی این سیاره.



            










Add comment