آنچه پنجم نوامبر برای دقایقی در مونترال اتفاق افتاد، نمونهای کوچک و عینی از تجلی یک هوش جمعی (swarm intelligence) بود. یک روح خودتنظیمگر که همچون دستی نامرئی، جمعیت هزار نفری را همصدا کرد.
در تجمع شنبه، پنجم نوامبر یک نفر از میان جمعیت شعار برنامهریزی نشدهای سر داد؛ در یک لحظه همه فهمیدیم که شعار را باید تکرار کنیم؛ بعد فهمیدیم بهتر است بخش اول را آقایان بخوانند و بخش دوم را خانمها و نتیجه آنقدر جذاب و ارگانیک بود که فهمیدیم نباید آن رها کنیم و این شد که برای ۷ دقیقه، بیوقفه و با تمام انرژی ادامه دادیم.
از ماجرای هفت دقیقه فریاد کشیدن شعار «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» صحبت میکنم.
در ۵۰ روز(ی که از آغاز وقایع اخیر در ایران) گذشته، دیدیم که چطور ما ایرانیان همگی بر سر یک آرمان مشترک متحد شدیم، فریاد ژن، ژیان، ئازادی که برآمده از هوشی تاریخی و مترقی در کردستان بود را در جغرافیایی به وسعت دنیا ترجمه و تکرار کردیم، از سقز و اشنویه تا آمل و فولادشهر و زاهدان همگی دادخواه و پشتیبان همدیگر شدیم، چراغ نافرمانی و عصیان را دست به دست و شهر به شهر گرداندیم، مهملات چندین ساله همچون اتهام تجزیهطلبی را پوچ و خالی از معنا کردیم، به نخبههایمان گوش دادیم و آنان را که لایق بودند بر صدر نشاندیم، در چند روز به اندازه چند سال مشق رسانه و سیاست کردیم و در یک کلام همه ما چند قدم جلوتر آمدیم.
به نظر میرسد آن اتفاق شیرین و چند دقیقهای در خیابان Mckay مونترال، در ابعادی بزرگتر در میان همه ایرانیان در حال وقوع است. هوشی جمعی که در ناخودآگاه ما پنهان بود، حالا در یک بزنگاه تاریخی عینیت یافته تا یک سیستم هوشمند انسانی بسازد. سیستمی که بهصورت خودکار اجزا را حول یک خواسته مشترک هماهنگ، اختلافها را برطرف، وظیفه هر جز از سیستم را معین و نویزها و حواسپرتیها را حذف میکند؛ رهبر یا رهبران را میشناساند و نهایتا پیروزی را به ارمغان میآورد. این هوش جمعی حالا بیشتر از همیشه یک «ما» ساخته، مایی که تحقق آرمان مشترک را حالا نزدیکتر از همیشه میبیند.
بهنام، نهم نوامبر ۲۰۲۲، مونترال
اینو از سایت مداد ✏️ کپی میکنم:
«در تجمع شنبه، پنجم نوامبر یک نفر از میان جمعیت شعار برنامهریزی نشدهای سر داد؛ در یک لحظه همه فهمیدیم که شعار را باید تکرار کنیم؛ بعد فهمیدیم بهتر است بخش اول را آقایان بخوانند و بخش دوم را خانمها و نتیجه آنقدر جذاب و ارگانیک بود که فهمیدیم نباید آن رها کنیم و این شد که برای ۷ دقیقه، بیوقفه و با تمام انرژی ادامه دادیم.»
سوال من اینه چرا باید قسمت اول رو مردها بخونن و قسمت دوم رو زنها؟
آیا به این خاطره که مردها، زن رو پایین تر از خودشون میدونن؟
آیا به خاطر اینه که در شأن زنها نیست که فحش بدن و بگن هیز تویی هرزه تویی؟
آیا دوباره صحبت قدیمی ناموس پیش اومده که مردها بیان و از ناموس دفاع کنن و فحش بدن ؟
چرا مرد یه صفت مثبته ولی زن صفت نیست؟ (مثل مرد در مقابل خاله زنک)
من تقریبا ۵ دقیقه هر دوقسمتو خوندم ولی زمانی که تصمیم گرفتم یه قسمتو بخونم قسمت زن آزاده منم رو خوندم.
دوست دارم نظرها و تجربیات بقیه رو هم بدونم
سپاس
یاس عزیز
متوجه فحوای کلامت شدم
فارغ از جنسیت ،فکر میکنم در این شعار خاص ، این تقسیم بندی بیشتر به محتوا و بار معنایی کلمات برمیگرده .
چون همیشه به خانمها گفتند خودتون رو بپوشونید که آقایان به گناه نیوفتند !
برای همین آقایان بخش اول رو خطاب به حکومت ایران میگن که مفهومش این هست که ما با دیدن تار موی خانمها مشکل نداریم اونکه این حرفها و قوانین رو ساخته خودش مشکل داره و نگاهش هیز و فکرش هرزه اس .
ودر بخش دوم هم خانمها اظهار میکنند که من یک بانوی آزاده هستم و خودم برای خودم تصمیم میگیرم و کسی حق نداره آزادی رو از ما سلب کنه.
ضمن اینکه در شعار های دو بخشی یا چند بخشی ،این ایجاد تعامل در شعار دادن به خودی خود شورانگیز تره.
این روش حس اتحاد رو تقویت میکنه
این برداشت منه