در رویدادی بیسابقه ریاست قوه قضاییه همزمان رییس جمهور منتخب است و در شرایطی که باید به وظایف خود در نقش رییس نظام قضایی ادامه دهد باید خود را برای تحویل دولت در نیمه مرداد ماه آماده سازد.
در نخستین واکنشهای بینالمللی روسای جمهور روسیه، ترکیه و سوریه پیروزی رییسی را تبریک گفتهاند و سازمان عفو بینالملل خواستار تعقیب حقوقی آقای رییسی به دلیل نقش اثبات شده او در قتل مخالفان سیاسی در دهه شصت شده است.
این انتخابات به همراه خود نتایج جالب توجهی نیز به همراه داشت از جمله اینکه پس از آقای رییسی میزان آرای باطله بیشترین عدد را (نسبت به سه نامزد دیگر) به خود اختصاص دادند. دلیل این مساله میتواند به دو عامل باز گردد. کسانی که به دلیل نگرانیهای مختلف در انتخابات شرکت کرده اما مایل به رای دادن به هیچ نامزدی نبودند و همچنین کسانی که تنها مایل به شرکت در انتخابات شوراهای شهر و روستا بودند اما هنگام ثبت نام برگه آرای همه انتخابات در اختیار آنها قرار داده شده بود و آنها تنها به نامزدهای خود در شوراهای شهر رای دادهاند.
اما این پایان داستان انتخابات ریاست جمهوری در ایران نیست. در روزهای پیش از انتخابات مناظرههای مختلفی در بین گروههای موافق و مختلف در گرفت. حالا بسیاری از آنها در حالی ادعای پیروزی و موفقیت نظراتشان را مطرح میکنند که باید به سوالهای بسیاری پاسخ داده و انتظارات مشخصی را به نتیجه برسانند.
حامیان رییسی و نظام انتخاباتی ایران
برای حامیان آقای رییسی و کسانی که به صحنه چیده شده انتخابات خوشبین بودهاند، حالا زمان عمل است.
بر اساس ادعای برخی از این افراد اکنون که صحنه سیاسی ایران و سه قوه آن به همراه نهادهای غیر انتخابی نظیر شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و صدا و سیما، همه یکدست شدهاند دیگر زمان و انرژی سیاسی صرف اصطکاکهای میان احزاب و گروههای مختلف نمیشود و ساختار سیاسی ایران میتواند تصمیمهای خود را بدون نگرانی از تنش های داخلی پیش ببرد.
این امکان تازه میتواند دست دولت را برای انجام اقدامهایی باز کند که برای دولتهای قبلی حتی قابل تصور هم نبود. از ترمیم روابط با عربستان سعودی گرفته تا مذاکره مستقیم و ملاقات با روسای جمهور کشورهایی نظیر ایالات متحده بدون آنکه نگران شورش نیروهای خودجوش در تهران باشند.
همچنین عضویت در معاهدههای بینالمللی یا همکاری با نهادهای بینالمللی – در صورتی که نظر نظام به آن باشد – وارد مناقشه های سیاسی نظیر مناقشهای که بر سر داستان عضویت ایران در توافق FATF بودیم مواجه نخواهد شد.
اما این تنها یک سوی داستان است و مشروط به شرطی است که تحققش چندان بدیهی نیست و آن این است که واقعا ساختار تصمیمگیری در ایران بخواهد به چنین مسیر تنشزدایی حرکت کند.
نگاهی به گروه کارشناسان و همراهان دولت – و ساختار مستقر – نشان از ظرفیت پایین نیروی کارشناسی در این زمینه را میدهد و این امکان با احتمال بیشتری وجود دارد که این یک دستی راه را بر تندروییهایی باز کند که نتیجه معکوس داشته باشد.
از سوی دیگر اگر این یک دستی درون نظام ایران امکان تنش داخلی را تا حدی ممکن است کاهش دهد اما حضور رییسی در مسند اجرایی امکان پیشرفت هر مذاکره و توافق بینالمللی را باچالش روبرو میکند.
اعدامهای دهه شصت، پاشنهی آشیل رئیسی
یکی از سیاهترین نقاط تاریخ جمهوری اسلامی ایران، اعدامهای سیاسی در دهه شصت است.درباره ماهیت این اعدامها و نحوه عملی شدن آنها بحث های فراوانی درگرفته است. افرادی مانند هاشمی رفسنجانی و حتی علی خامنهای که آن زمان ریاستجمهوری را بر عهده داشتند، بیان کردهاند که از این جریان بیاطلاع بودهاند. میرحسین موسوی گفته که پس از این رویداد از آن مطلع شده و حتی به آن اعتراض کرده است. محمد خاتمی در آن زمان در جایگاهی نبود که از این رویدادها اطلاع داشته باشد و محمود احمدینژاد اصولا خود را خارج از دایره قدرت در آن زمان میدانست.
بسیاری از این افراد میتوانستند ادعا کنند در جریان رویداد یا حداقل در فرآیند تصمیمسازی آن حضور نداشتهاند. فارغ از صحت این ادعاها، این استدلال به آسانی قابل رد کردن نبود و حتی موارد مکتوبی مانند خاطرات آقای منتظری که از مخالفان آن رویداد بود بر آن صحه میگذاشت.
آقای رییسی نمیتواند پشت دیوار چنین حاشایی پنهان شود. نه تنها نقش او در این اعدامها تایید شده و مشخص است که حتی نوار صوتی از دیدار او با آقای منتظری منتشر شده که در آن اصرار به کسب رضایت آقای منتظری برای اعدام گروهی از این افراد دارد.
این مساله در هر ارتباط بینالمللی دولت تازه چون سایهای دائمی حضور خواهد داشت. نهادهایی مانند عفو بینالملل به خصوص اکنون که وی به ریاستجمهوری رسیده و هدفی بزرگ و پر خبر به شمار میرود، این موضوع را در کانون حملات خود قرار خواهند داد و در هر گفتگو و مصاحبه و جلسه بینالمللی این موضوع بیان خواهد شد. این ممکن است حتی بر مصونیت سیاسی او به عنوان رییسجمهور اثر بگذارد.
از آن سو نقش آقای رییسی در دوران معاونت قوه قضاییه در سرکوب جنبش سبز و اعتراضهای خیابانی پس از آن تایید شده است.
همچنین حضور او در لیست تحریمهای وزارت خزانهداری ایالات متحده وضعیت پیچیدهای را برای ارتباطات بینالمللی او ایجاد خواهد کرد.
از سوی دیگر کل این فرضیه بر این مبنا استوار شده است که انتخاب آقای رییسی به معنی یک دست شدن وضعیت سیاسی در ایران است. این فرض از سوی برخی از کارشناسان با تردید روبرو است.
آنها به شکاف گسترده و روزافزونی اشاره میکنند که در میان طیفی که زمانی به طور کلی به نام محافظهکاران و سپس اصولگرایان نامیده میشدند، وجود دارد.
دایره این گروه که هنوز در میان برخی از طبقات اجتماعی پایگاهی دارند به قدری کوچک شده است که حتی افرادی مانند علی لاریجانی و عزتااله ضرغامی و علی مطهری که زمانی نماد این جریان به شمار میرفتند از آن بیرون افتادهاند.
بدین ترتیب این احتمال نیز وجود دارد که با توجه به اهمیت این دوره ریاستجمهوری، از نظر احتمال تعیین رهبر آینده، تنها شاهد انتقال اختلافات از سطحی به سطح محدودتر باشد. اتفاقی که شاید دامنه بازیگران این تنش را کمتر میکند اما ممکن است بر شدت آن بیفزاید.
اصلاح طلبان
اصلاح طلبان به عنوان جریانی که پس از خرداد ۱۳۷۶ در قالب مسیری درونی برای ترمیم برخی از مشکلات نظام و به روز کردن آن شناخته میشد و در طول چند دهه گذشته یکی از قویترین پایگاههای مردمی درون ساختار قدرت ایران – حتی در زمانی که به حاشیه کشانده شده بود – را در اختیار داشت یکی از قربانیان اصلی این انتخابات است.
اگرچه احزاب اصلی اصلاحطلب از اعلام نامزد و حمایت رسمی از نامزدی خودداری کردند اما در روزهای آخر برخی از ایشان با عنوان تلاش برای برهم زدن صحنهآرایی نظام با هدف انتخاب آقای رییسی، سعی کردند مردم را به دعوت به شرکت در انتخابات با هدف دادن رای اعتراضی به نفع آقای همتی کنند.
استدلال این گروه ساده بود. تمام تلاش نظام برای انتخاب یک شخص به کار گرفته شده است و رای اعتراضی به همتی – که در اساس اصلاحطلب به شمار نمیرود – میتواند مانع انتخاب رییسی شود. آنها انتخاب رییسی را زمینهای برای پایان همین خرده مسیرهای دموکراتیک و مبتنی بر رای مردم در نظام میدانستند. بهزاد نبوی پیروزی رییسی را به معنی پایان انتخابات در ایران ارزیابی میکرد و بسیاری دیگر از چهرهها معتقد بودند باید تا آخرین لحظه از بخش ضعیف و نحیف نظام که هنوز بسته به آرای مردمی است دفاع کرد.
اما شرایط جامعه به هیچ وجه مساعد این دعوت نبود. از سویی درون جریان اصلاحطلبان در مواجهه با این رویداد یکدستی وجود نداشت و نکته دیگر این بود که جامعه آمادگی پذیرش این دعوت را نداشت.
سال گذشته در جلسهای که با حضور محمد خاتمی درباره نقد دولت برگزار شده بود او به حاضران گفته بود: وقتی دولت رفتاری چنین ناکارآمد دارد از هیچ کسی کاری برای دعوت مردم به انتخابات بر نخواهد آمد. او به مخاطبانش هشدار داده بود که فکر نکنید «تکرار» من فایدهای خواهد داشت اگر مردم به ناامیدی رسیده باشند.
او در روزهای آخر تبلیغات از مردم خواست در انتخابات شرکت کنند و رایی اعتراضی به همتی دهند اما همانگونه که خود پیشبینی می کرد. جامعه، آمادگی و شرایط پذیرفتن این دعوت را نداشت.
از سوی دیگر رفتار برخی از حامیان رای به همتی که شمایل رفتارهای عصبی و حملات تند به منتقدانشان داشتند هم در بی اثر بودن این کمپین دیرهنگام بیاثر نبود.
حال با نتایج به دست آمده، انتظار میرود برای مدتی همه به دنبال مقصر بگردند و انگشت اتهام خود را به سوی افراد و جریانهای مختلف دراز کنند اما اگر اصلاحطلبان بخواهند نقشی حداقلی در آینده بازی کنند وقتی موج هیجانات فرو نشست باید به بازنگری عمیق در عملکرد خود بپردازند و مسئولیت خود در این شکست را برعهده بگیرند.
این شکست اصلاحطلبان نه تنها برای نیروهای محافظهکار شیرینی مضاعفی داشت که برای نیروهای مخالف و طالب سرنگونی جمهوری اسلامی نیز مهمتر از هر نتیجهای برای انتخابات بود. نگاهی به شبکههای اجتماعی ایشان نشان میدهد که براندازان بیش از نگرانی از انتخاب رییسی یا نتیجه عدم دعوت خود به انتخابات از پایین بودن آرای همتی شادمانی میکنند و آن را پایان اصلاح طلبان ارزیابی میکنند.
برای آنها محکمترین مانع در راه براندازی نظام – به هر روشی – نیروهای اصلاح طلب دارای پشتوانه بخشی از جامعه در ایران بوده است.
البته خوشی ایشان هم شاید زودهنگام باشد.
تفسیر عدم رای به همتی به شکست مطلق اصلاحطلبان آن هم در جایی که هیچ نامزدی حتی نزدیک به طیف اصلاحطلبان در عرصه حضور نداشته است، شتاب زده و ناشی از ساده دیدن فضای سیاسی ایران است. آنها این ادعا را در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ نیز مطرح کردند و سپس شاهد این بودند که در صورت بروز شرایط و رفتار منطبق با خواست اجتماعی طبقه حامی اصلاح طلبان در جامعه، این گروه هنوز میتواند موثر باشد.
حامیان تحریم
کسانی که در انتخابات شرکت نکردند دو دسته عمده بودند. گروهی به دلیل اینکه نامزدی در انتخابات نداشتند و در اعتراض به صحنه سازی انتخابات در آن شرکت نکردند.
گروهی دیگر که عمدتا خود را مخالف نظام و خواستار تغییر یا براندازی آن معرفی می کنند ( از گروهها و احزاب مختلف) دست به تحریم فعال انتخابات زدند.
در این دوره از انتخابات افرادی با گرایشهای مختلف دست به تحریم فعال انتخابات زدند و امروز خود را پیروز این عرصه میدانند.
آنها حضور ۴۸ درصدی مردم را نشانه موفقیت و کارآمدی تحریم دانسته و آن را پیروزی برای خود ارزیابی میکنند.
این گروه انتخابات ریاست جمهوری را در قالب رفراندومی درباره اصل نظام جمهوری اسلامی معرفی و اصطلاحاً فِرِیم کردند و هر رای در انتخابات را رای به نظام و هر عدم رایی را رای به سرنگونی نظام دادند.
حالا این افراد با توجه به آمار پایین شرکتکنندهها خود را برنده رفراندومی خود خوانده میدانند.
این افراد پس از این نتیجه باید به چند نکته فکر کنند.
نخست اینکه آیا بازتعریف انتخابات ریاستجمهوری – که درون نظام جمهوری اسلامی تعریف و برگزار میشود – به رفراندوم برای تعیین نظام، امری منطقی و قابل دفاع است؟ به خصوص اینکه در سوی دیگر بخشی از حاکمیت هم این رفتار را انجام میدهد و رای در انتخابات را رای به نظام میداند و از آن سواستفاده میکند. رفتاری که همیشه مورد نقد مخالفان بوده که مردم در انتخابات ریاستجمهوری برای تایید و رد نظام شرکت نمیکنند بلکه برای انتخاب کسی حاضر میشوند که در وضع موجود، به نظرشان گزینه بهتری است.
حتی با فرض پذیرش این صورتبندی که جای بحث فراوان دارد این نیروها باید به دو مساله توجه کنند:
نخست اینکه میانگین حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری ایران در دوازده دوره پیش از انتخابات ۱۴۰۰، عدد ۷۲/۵ درصد را نشان میدهد که بیشترین آنها مربوط به انتخابات سال ۱۳۸۸ با ۸۵ درصد مشارکت بوده است. به این معنی که به طور متوسط ۲۷/۵ درصد مردم در انتخابات شرکت نمیکنند. آیا حامیان تحریم همه عدم شرکت 51 درصدی را به نام خود ثبت خواهند کرد؟ یا آن را از میانگین عدم شرکت کم میکنند؟ در این صورت وزن نفوذ ایشان از حدود ۵۰ درصد به ۲۳ درصد کاهش مییابد.
از سوی دیگر با فرض قبول همه فرضیات حامیان تحریم، آنها باید تکلیف خود را با ۴۹ درصدی که در انتخابات شرکت کردهاند، معلوم کنند. آیا ایشان در عظیمترین تلاش و موفقترین تلاش برای تحریم انتخابات تا کنون، که تبلیغات آن تا به جایی پیش رفت که شرکت در انتخابات را همدستی در قتل همهکشتگان و مشارکت در ظلم نظام به همه ستمدیدگان ارزیابی کردند، به این نتیجه رسیدهاند که ۴۹ درصد مردم ایران دشمن هستند؟ آیا حامیان این استدلال واقعا معتقدند نیمی از مردم واجد حق رای در ایران، خائن، قاتل، ظالم و دشمن هستند و اگر بله چطور باید با این ۴۹درصد برخورد کنند؟
همچنین با فرض این پیروزی برای حامیان تحریم – که از نظر عددی قابل دفاع است – سوال مهم برای ایشان این است که گام بعدی چیست؟ آیا این نیرو قرار است به محاق برود تا چهار سال دیگر که در انتخاباتی دیگر به عدم شرکت دعوت کند؟ یا …
——————————————————————
البته این همهی داستان انتخابات نیست. برای کسانی که دوست داشته باشند تحلیلی واقعی از شرایط پیچیده ایران به دست آورند و تنها به دنبال تایید سوگیریهای پیشین خود نباشند، نکات مهم و جالب توجهی در این عرصه وجود دارد.
برای مثال نسبت میان آرا واقعی و نظرسنجیهای رسمی و غیر رسمی، نسبت میان رفتار مردم در عرصه عملی و فضای بازنمایی شده در شبکههای اجتماعی و مجازی و برای مثال تحلیل این موضوع که دلیل آرای فعلی محسن رضایی چه چیزی میتواند باشد؟
خورشید برخواهد خواست
برای بخشی از ایرانیان، امروز روز جشن است اما این گروه بر اساس همین آمار و دادههای رسمی اقلیت – اگرچه اقلیتی قابل توجه – هستند. بخش دیگری از ایرانیان چه آنهایی که موافق یا مخالف شرکت در انتخابات بودند امروز روز سختی بود. نگرانی از فردا و رفتارهای نظامی که حالا به طور کامل یک دست شده است، بر اندیشه امروز ما سایه افکنده و شاید برای کسانی که در ایران یا خارج از آن، وطنشان را دوست دارند و به آینده ایران میاندیشند، این سوال پررنگتر از همیشه باشد که باید برای ایران چه کنیم؟
پاسخ این پرسش یکسان نیست و حتما پاسخ سادهای نیست.
اما شاید دو پیرنگ را بتوان در میان پاسخهای منطقی یافت.
نخست اینکه شاید بد نباشد کمی مدارا مدارتر باشیم و دیگران را بیشتر تحمل کنیم. از دشنام دادن و تحقیر کردن آنهایی که چون ما نیندیشیده و عمل نکردهاند، هیچ نتیجهی مفیدی به دست کسی نمیآید جز افزایش شکافی که در نهایت بنیانهای اجتماع ایرانیان را ویران میکند.
دوم اما بیشتر برای افراد غیر سیاسی است. از فردا آنها که دستی بر قدرت در ایران دارند به دنبال تحقق اهداف خود هستند. من و شما شهروندانی پراکنده در گوشه و کنار جهان که هنوز نام ایران برایمان مهم است شاید تنها کار فوری و عملی که از دستمان بر میآید این باشد که خود را آگاه نگاه داریم و هر کاری را که در هر جایی از جهان انجام میدهیم، کمی درستتر، کمی صادقانهتر و کمی مسئولانهتر به انجام برسانیم. تن به سلطهی کمکاری و ناامیدی ندهیم و کارمان را به درستترین شیوهای که میدانیم، پیش ببریم.
و بدانید که فردا، باز هم خورشید طلوع خواهد کرد.