بیش از پنجاه سال از بحران اکتبر که یکی از جنجالیترین حوادث تروریستی استان کبک است، میگذرد. در این مقاله که برگرفته از مونترال گزت است، به بازخوانی ریشههای شکلگیری گروه تروریستی «فرانت دو لیبراسیون دو کبک» در شهر محروم ژاک-کارتیه میپردازیم.
ویل ژاک-کارتیه
از زمان بحران اکتبر تا کنون، شمار زیادی کتاب و مقاله به بررسی مسئله استفاده دولت فدرال از قانون ضرورت جنگی پرداختهاند، اقدامی از سوی نخستوزیر وقت، پییر الیوت ترودو، که در پی آن نزدیک به ۴۹۷ نفر آدم بیگناه دستگیر و زندانی شدند. اما بازشناخت ریشههای شکلگیری چنین اعمال افراطی و رادیکال هنوز به خوبی بررسی نشده است. محققان تاریخ معاصر معتقدند برای آشنا شدن با شرایط شکلگیری جبههی آزادیبخش کبک FLQ و اهداف آنها، مطالعه و درک وضعیت شهر ویل ژاک-کارتیه ضروری است.
ویل ژاک-کارتیه شهری مهجور در ساحل جنوبی مونترال بود که از دهه هفتاد میلادی دیگر بر روی نقشه دیده نمیشود. این شهر بعدتر در منطقه لونگوی ادغام و به یکی از محلههای معمولی شهر تبدیل شد. اکثر ساکنین ژاک-کارتیه از خانوارهای کارگر فرانسهزبان بودند که در کارخانههایی کار میکردند که سرکارگرها و روسایش همه انگلیسیزبان بودند. تبعیض طبقاتی و شکاف درآمد و مزایایی همچون تحصیلات، بهداشت و سلامت میان کبکیهای فرانسهزبان و انگلیسیزبان در آن دوره به خوبی در این شهر توسعهنیافته و محروم به تصویر کشیده میشد.
پییر والیه، بنیانگذار این گروه، در کتاب پرفروش خود با نام «کاکاسیاههایِ سفیدِ آمریکا»، ۱۹۶۸، شهر ژاک-کارتیه را چنین وصف میکند: «حومهای بدون طراحی و بدون آب لولهکشی، خیابانهای آسفالتنشده، ژاک-کارتیه شاهد زنده تبعیض روا شده به شهروندان درجه دو فرانسهزبان در کبک است.»
روایتهای روزنامهها از این منطقه زاغهنشین و محروم آن را «محل سکونت توده کثیف» و «کثافت انسانی» توصیف کردهاند. جبهه آزادیبخش کبک (Front de libération du Québec) یا FLQ، در سال ۱۹۶۳، در این منطقه ایجاد شد که پر بود از فساد شهری و جرم و جنایت. پییر والیه در این باره مینویسد: «کابوس مستضعف، مایوس و نامیدان در این شهر زنده شده، افرادی که تجربه مشترکشان آنها را نه تنها از کل جهان، بلکه از خودشان متنفر کرده است.»
سه عضو دیگر مسئول گروگانگیری و قتل وزیر کار کبک، پییر لاپورت، در اکتبر ۱۹۷۰، نیز در این شهر زندگی میکردند: برادران رز، پل و ژاک، و فرانسیس سیمار.
خانواده رز و تبعیض طبقاتی
فلیکس رز – فرزند پل رز، که در سال ۲۰۱۳ درگذشت – فیلم مستندی ساخته است به نام «خانواده رز» که به دلیل ایجاد حس همدردی با قاتلین لاپورت مورد انتقاد قرار گرفته است. با این حال، فلیکس رز گفته است قصدش بیاهمیت جلوه دادن مرگ لاپورت نبوده است. به گفته او، شهر ژاک-کارتیه و شرایط ویژهای که بر آن حاکم بود باید بررسی شود. فلیکس رز میگوید: «باید این اتفاقات را در زمینه متناسبش بررسی کنیم، اینطور است که خواهیم فهمید چرا این اتفاقات رخ داده.»
پل رز، که بزرگترین فرزند خانواده بود، همراه با خانواده اش در هشت سالگی از سن هنری به ساحل جنوبی نقل مکان کرد. مردان این خانواده همگی در کارخانه تولید شکر ردپت (Redpath) کار میکردند. «خانوادهای فقیر از مونترال بودند، مستاجرانی که تنها آرزویشان خانهدار شدن بود. در این شهر طرح شهرسازی اجرا نشده بود، خانهها حلبی بودند و لولهکشی آب و خیابان آسفالته نداشتند.» این خانههای غیرمهندسیساز اغلب دستخوش آتشسوز میشدند. «پدرم به من گفته بود که یک روز از مدرسه برگشته و فهمیده که اجساد زغال شده دوستانش را در تختخواب در خانهشان پیدا کردهاند.»
پل رز از تفاوت میان این شهر و محله همسایه، سن لمبرت، تعریف میکند که آزارش میداده. سن لمبرت حومهنشینی مرفه انگلیسیزبان بود و تنها یکی دو خیابان با خانه خانواده رز فاصله داشت. «در ویل ژاک-کارتیه استخر نداشتند، پدرم به استخر محلههای همسایه میرفت. وقتی مردم میدیدند که بچهها فرانسه صحبت میکنند، فورا میفهمیدند که از ویل ژاک-کارتیه هستند و برشان میگرداندند. این افراد در شکاف طبقانی زندگی میکردند.»
استیون های، استاد تاریخ دانشگاه کنکوردیا و محقق اول پروژه تحقیقاتی محله صنعتی کانال لاشین میگوید تفاوت و تبعیض میان کبکیهای فرانسهزبان و انگلیسیزبان واقعی بود. «هیچ جای سوالی نیست که روسای کارخانهها و افرادی که در دفاتر کار میکردند یا انگلیسیزبان بودند یا کاملا دوزبانه.»
بر اساس یافتههای کمیسیون سلطنتی دوزبانی و فرهنگ دوگانه، فرانسهزبانها در سال ۱۹۶۰ تا ۳۴ درصد کمتر از انگلیسیزبانها حقوق میگرفتند. تا سال ۱۹۷۰، شکاف میان حقوقها به نصف این میزان رسید.
اما همانطوری که های اشاره میکند، سختیها تنها مربوط به فرانسهزبانها نبود. سیاهپوستان در کارخانه استخدام نمیشدند و گاهی اجازه ورود به رستوران، بار یا هتل نداشتند. «انگلیسیزبانهای پوینت سن شارل و لیتل برگندی به اندازه فرانسهزبانها فقیر بودند. آنها نیز در آپارتمانهایی زندگی میکردند که آب گرم نداشت. حقوقشان هم بسیار ناچیز بود.»
مونترال و خشونت پلیس
در زمان تشکیل گروه فرانت دو لیبراسیون دو کبک، که در ابتدا تنها بر هدف استقلال کبک متمرکز بود، رز، که معلم پارهوقت بود، در خط مقدم جنبشهای اعتراضی قرار داشت. مونترال که در آن زمان نیمی از جمعیتش زیر ۲۵ سال داشت (در مقایسه با امروز که ۲۷ درصد است) در فضایی التهابی قرار داشت و شاهد اعتراضات و تظاهرات فراوان بود.
از جمله این اعتراضات میتوان به تظاهرکنندگان جداییطلب در شورش سن ژان باتیست که به «دوشنبه باتوم پلیس» معروف است اشاره کرد که با پلیس وارد درگیری شدند. در این درگیری ۱۲۶ نفر زخمی و ۲۹۲ نفر دستگیر شدند.
«جنبش آزادی تاکسی» (در اعتراض به تمامیتخواهی کمپانی لیموزین موری هیل در فرودگاه دوروال) و اعتراضات گسترده دانشجویی در اکتبر ۱۹۶۸، شورش سن لئونارد علیه تحصیلات انگلیسی. و عملیات مکگیل فرانسوی (که خواهان تبدیل این دانشگاه انگلیسیزبان به مرکزی فرانسوی بود)، اینها همه از جمله اتفاقاتی است که در آن دهه پرشور در مونترال رخ داده است.
در ورای جو ملتهب شهر جوان مونترال، نکته دیگری وجود دارد که دانستنش برای درک شرایط ویژه آن زمان، و همچنین آشنایی بهتر با اهداف و آرمانهای گروه فرانت دو لیبراسیون دو کبک، الزامی است: خشونت پلیس و ممنوع اعلام شدن اعتراضات خیابانی.
کبکیها در پنجاه سال گذشته به بسیاری از اهداف و ایدهآلهایی رسیدهاند که از نظر اعضای جبههی آزادیبخش کبک FLQ تنها از راه خشونت امکانپذیر بود: انتخاب پنج دولت مستقل، تصویب زبان فرانسه به عنوان زبان تجارت، زبان دولت، زبان شهادت و تدریس رسمی برای مهاجران، و برطرف کردن شکاف اقتصادی میان فرانسهزبانها و انگلیسیزبانها.
فلیکس رز میگوید: «پلیس در آن زمان نیرویی قهار بود. ضرب و شتم میکرد، این به کنار. اما حق اعتراض هم نداشتی.» دو ماه پس از بمبگذاری خانه شهردار ژان دراپو به دست FLQ، در نوامبر ۱۹۶۹، قانونی به تصویب رسید که برگزاری تظاهرات اعتراضی را ممنوع میکرد. «پدرم، عمویم، و دیگر فعالین میگفتند حالا که دیگر اجازه صحبت کردن دموکراتیک نداریم، تنها راه باقی مانده این است که وارد عملیات زیرزمینی شویم. FLQ به شدت تحت تاثیر انقلابهایی بود که در آمریکای لاتین و آفریقا در جریان بود.»
مانیفست جبهه آزادیبخش کبک و همدلی عمومی
لوئیس فورنیه روزنامهنگار جوانی بود که برای اولین بار مانیفست FLQ را قرائت کرد.
در ۵ اکتبر ۱۹۷۰، هفت عضو مسلح جبهه آزادیبخش کبک FLQ نماینده تجاری بریتانیا را از خانهاش در تقاطع ردپت و کرسنت دزدیده بودند.گروگانگیرها هفت خواسته داشتند، از جمله انتشار و چاپ مانیفست گروه، آزادی ۲۳ زندانی FLQ، معادل ۵۰۰ هزار دلار طلا و گذر امن به کوبا یا الجزیره.
ایستگاه رادیویی پخش مانیفست را یک روز به تعویق انداخت. فورنیه در ۷ اکتبر مانیفست را از رو خواند، وزیر وقت امور خارجی نیز اعلام کرد که مانیفست در ۸ اکتبر از رادیوکانادا منتشر خواهد شد. دو روز بعد، پلیس مونترال فورنیه را بازداشت و بازجویی کرد. ظاهرا پلیس به دنبال یافتن هر نوع ارتباط میان او و FLQ بودهاند، که به گفته فورنیه بیاساس بود. پلیس همچنین خانه او را تجسس کرد و ماشین تحریرش را ضبط کرد. «تا مدتها عصبانی بودم.»
یک دهه بعد، فورنیه عصبانیتش را تبدیل به کتاب تاریخچه FLQ کرد. ویراست سوم و نهایی این کتاب جدیدا دوباره منتشر شد. این کتاب ۳۶۹ صفحهای که تحقیقی دقیق و باجزئیات را به تصویر میکشد کاملترین منبع تاریخ ۱۰ ساله این گروه تروریستی است. به گفته فورنیه، با اینکه ربایش کراس دنیا را متعجب کرد، اما انتشار مانیفست FLQ موجی از همدلی و همدردی را به همراه داشت.
مانیفست FLQ خطاب به «تو، مادام لیمی اهل سن هیاسینت»، «تو، موسیو لوشانس ساکن خیابان سنت مارگاریت» و «تو، پسر لوشانس با نخ سیگاریهایت» آرمانشهری از کبک مستقل را به تصویر میکشد که فارغ از تبعیض طبقاتی است.
در پانزدهم اکتبر، جمعیتی نزدیک به سه هزار نفر در تظاهراتی در دفاع از جبهه آزادیبخش کبک شرکت کردند. افرادی که در منطقه پل سائوه جمع شده بودند فریاد میزدند: «FLQ! FLQ! FLQ!» اما همدلی عمومی در هجدهم اکتبر، با پیدا شدن جسد لاپورت در صندوق ماشینی در فرودگاه سن هوپر، به هراس عمومی تبدیل شد. لاپورت با زنجیر نشان مذهبیاش خفه شده بود.
فورنیه میگوید: «مردم با این جنبش همدلی میکردند، اما ورق در یک لحظه برگشت.» FLQ در اعلامیهای خامدستانه اعدام لاپورت را تایید کرد.
زوایای دیگر قتل لاپورت و نفی خشونت
پل رز و فرانسیس سیمار به اتهام این قتل به حبس ابد محکوم شدند، و هر دو ۱۲ سال در زندان بودند. واقعیت این بود که لاپورت در پی درگیری و هنگامی که ژاک رز و فرانسیس سیمار سعی داشتند ساکتش کنند درگذشته بود. یک روز قبلتر از آن، لاپورت در حین اقدام به فرار از پنجره زخمی شده بود. پل رز در این درگیری حضور نداشت.
فورنیه میگوید ژاک رز در گفتگویی در زندان با وکیلش، رابرت لمیو، درباره چگونگی مرگ لاپورت صحبت کرده بود. این گفتگو بدون اجازه ضبط شده بود. به گفته فورنیه، منابع موثق صحت این گفتگو را تایید کردهاند.
اما فورنیه تاکید میکند که این واقعیت شرارت اعمال FLQ را توجیه نمیکند. «مرگ فجیعی بود. تاریخ FLQ پر است از این دست مرگهای فجیع.» با قتل لاپورت، همدلی عمومی نسبت به FLQ یکشبه ناپدید شد. فورنیه میگوید: «بعد از آن دیگر کسی به بمبگذاری فکر نکرد.»
رویکرد مثبت به دموکراسی در کبک و سرانجام گروه FLQ
نظرسنجی همگانی در دسامبر ۱۹۷۰ نشان داده که ۸۹ درصد از کاناداییهای انگلیسیزبان و ۸۶ درصد از کاناداییهای فرانسهزبان با به کار گیری قانون ضرورت جنگی موافق هستند. اما با گذشت زمان، نظر عمومی دوباره تغییر کرد. برخی از ملیگرایان کبکی، از جمله نخستوزیر پییر-مارک جانسون، بعدها اعلام کردند که دقیقا به خاطر استفاده از شرایط ضرورت جنگی، طرفدار دولت مستقل هستند.
در سال ۱۹۷۸، چهارصد شخصیت مشهور در روزنامه لو دووار بیانیهای امضا کردند که خواستار آزادی زندانیان سیاسی FLQ، از جمله رز و سیمار بود. موسیقیدانانی همچون ایوان دشام، پل پیشه، ریشار و ماری-کلر سهگویین، میشل ریوار، و ژیل ونو کنسرتهای حمایتی برگزار کردند.
در سال ۱۹۸۱، نمایندگان در نشست حزب پارتی کبکوآ به احترام ژاک رز ایستادند و تشویق کردند. اما نخستوزیر رنه لهوک، که به وفور خشونت نهفته در FLQ را محکوم کرده بود، از این حرکت پارتی کبکوآ بسیار ناراحت شد.
در سالهایی که گذشته، تئوری توطئه و نظرات بازبینانه بیشتر شدهاند. فلکیستهای سابق (Felquistes به اعضای گروه FLQ گفته میشود) اکنون به جامعه مدنی بازگشتهاند – پل رز ادامه تحصیل داد و سازماندهنده اتحادیه شده است، سیمار متخصص تاریخ نظامی شده، و ژاک لانتو ناشر و بلاگر است و در ژورنال دو مونترال کار میکند.
اما فورنیه، که در ۷۵ سالگی هنوز هم طرفدار دولت مستقل است، اعتقاد دارد که کبکیها دیگر هرگز به خشونت به چشم راه حل رسیدن به استقلال نگاه نمیکنند. «این حقیقت که راه حلی وجود دارد، که جایگزینی قانونی و دموکراتیک وجود دارد، باعث شد که مردم متوجه شوند FLQ کبک را به جلو هدایت نمیکند. بلکه مردم متوجه شدند که راه حل همان دموکراسی است.»