مداد، مجله آنلاین مونترال

تبلیغات
 

شعر: نامه به مادرم شاعر: خوآن خلمن، ترجمه: محسن عمادی

محسن عمادی

شاعر، مترجم و فیلم‌ساز ایرانی، در سال ۱۳۵۵ در ساری بدنیا آمد. در دانشگاه صنعتی شریف، رشته‌ی مهندسی کامپیوتر را به پایان رساند. فوق لیسانس‌اش را در رشته‌ی هنرها و فرهنگ دیجیتال در فنلاند دریافت کرد و تحصیلات تکمیلی‌ دکترایش را در دانشگاه ملی مکزیک در رشته‌ی ادبیات تطبیقی پی‌ گرفت. او مدیر و صاحب امتیاز سایت رسمی احمد شاملوست. اولین کتابِ شعرش در اسپانیا منتشر شد و آثارش به بیش از دوازده زبان ترجمه و منتشر شده‌اند. عمادی برنده‌ی نشانِ افتخار صندوق جهانی شعر، جایزه‌ی آنتونیو ماچادو و جایزه‌ی جهانی شعر وحشت در اسپانیا بوده‌است و در فستیوال‌های شعرِِ کشورهایی چون فرانسه، اسپانیا، مکزیک، آمریکا، هلند، آلمان، پرتغال، فنلاند و … شعرخوانی کرده‌است. در حال حاضر بین مکزیک و فنلاند زندگی می‌کند.

خوآن خلمن

خوآن خلمن (متولد ١٩٣٠) شاعر آرژانتینی‌ست که در سال ٢٠٠٧ جایزه‌ی ادبی معتبر سروانتس را از آن خود کرده و تاکنون بیش از بیست مجموعه‌ی شعر منتشر ساخته. او عموما ً در گرامی‌داشتِ لذت و سرخوشی حیات می‌سراید، اما شعرش نشان‌دهنده‌ی مسائل اجتماعی و بازگویی تجربه‌های مصیبت‌بار سیاسی کشورش نیز هست.

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

گروه املاک OneClickHome مهدی یزدی و حمید سام  

با همت محمدرضا پرهیزکاری

بیست روز پس از مرگ‌ات نامه‌ات را گرفتم، پنج دقیقه پس از آن‌که فهمیدم مرده‌ای/ نامه‌ای که می‌گفتی خستگی رشته‌ی کلامت را برید/ تا همان حدود سرحال‌ات دیده بودند/ مثل همیشه، با حضور ذهن/ فعال در هشتاد و پنج سالگی به رغم سه عمل سرطان که آخر تو را با خود برد/

سرطان با خودت برد؟/ و نه واپسین نامه‌ی من؟/ خواندی‌اش، جوابی نوشتی و مردی/ گمان بردی که آماده‌ی بازگشت می‌شدم؟/ می‌خواستم واردِ اتاق‌ات شوم‌ و نمی‌پذیرفتی‌/ همدگر را می‌بوسیدیم/ و بغل می‌کردیم و می‌گریستیم‌/ و باز همدگر را می‌بوسیدیم/ به نام می‌خواندیم/ و کنار هم بودیم/ نه در این آهن‌آلات سخت/

تو/ که مرگ‌ات را این‌همه به تعویق انداختی/ چرا لختی بیشتر منتظرم نشدی؟/ دل‌واپسِ زندگی‌ام بودی؟/ این‌طور از من محافظت می‌کردی؟/ هنوز به چشم‌ات بزرگ نشده بودم؟/ بخشی از تن‌ات هنوز از کودکی‌ام زنده بود؟/ برای همین از مرگت بیرون‌ام راندی؟/ مثل ماقبلِ خودت؟/ به خاطر نامه‌ام؟/ آگاه شده بودی؟/

در این سال‌های تبعید به هم کم نوشتیم/ راست‌اش، پیش از آن‌ هم کم باهم حرف می‌زدیم/ از اوان کودکی، دست‌پرورده‌ات بر تو شورید/ بر عشق چنان سفت و سخت‌ات/ این‌گونه قوت ِخشم خوردم و اندوه/ هرگز دست بالا نبردی کتکم بزنی/ مرا با جان‌ات می‌زدی/ به غریبانه شکلی/ با هم بودیم/

نمی‌دانم چه‌گونه است مردگی‌ات/ زنده‌ای برای من/ بی هیچ ‌نظم و ترتیبی در حافظه‌ام/ از وقتی بچه بودم و ناگهان بزرگ/ و نمی‌توانم همه‌ی چهره‌هایت را در یک چهره تثبیت کنم/ چهره‌هات چنان یک هواست/ یک گرما. یک رود/ از تو اطوارت را دارم که در تو هستند/ یا این‌گونه نیست؟ خیال می‌کنم؟ یا خوش دارم چنین تصور کنم؟ به خاطر می‌آورم؟ به کدام خون تکرارت می‌کنم؟ در کدامین نگاهم تویی که می‌نگری‌؟ بارها از هم جدا شده‌ایم/

پنج و نیم کیلو داشتم وقتی زاده‌شدم/ سی و شش ساعت بر تخت سخت بیمارستان ماندی تا مرا به این دنیا بیاوری/ تحمل‌ام کردی، مادام که تنت می‌توانست نگه‌ام دارد. حالت خوش بود با منِ اندرونت؟/ به تو خشم، ضربان، لرزه، هراس، نفرت، حس بردگی نمی‌دادم؟ / با هم خوب بودیم، آن‌طور پیش هم، وقتی کور در تو شناور بودم؟/ پس با آن قدرت خاموش که همیشه در پی ‌بود، به من چه می‌گفتی؟/ بی‌‌تردید شادمان بودم در درون تو/ دلم می‌خواست هرگز از تو بیرون نشوم/ بیرون‌ام راندی و مطرودت، تو را از خود‌ راند/

اوهام‌اند این‌ها که امروز در خود تعقیب می‌کنم؟/ حالا در این سن و سال/ مثلِ آن‌دم که در رود تو شنا می‌کردم؟/ از آن‌جا با من می‌آید این کوری، این آهستگی‌ که خود را درآن می‌یابم و انگار نمی‌خواهم، انگار هنوز فقط همان تاریکی اهمیت دارد که مرا به پایین برکشید به زهدان‌ات یا خانه‌ات؟/ آن ظلمت لطافت بزرگ؟/ آن‌جا که کیفر نمی‌‌کند تلالوی دور، نه با جهان سنگی و نه به درد؟/ زندگی‌ست با چشمان بسته؟/ برای همین شعر می‌نویسم؟/ برای رجعت به زهدان‌ای کز آن تمام کلمات زاده‌ خواهد شد؟/ از مسیر آن ریسمان سست؟/ شعر، تقلیدی‌ست از تو؟/ از غم‌ها و لذت‌های‌ات؟/ با من، خود را ویران می‌کردی چون واژه‌ای که در واژه‌ای؟/ همین است که شعر می‌نویسم؟/ پس این‌طور ویران‌ات کردم؟/ دیگر مرا به دنیا نخواهی آورد؟/ کلمات، خاکسترِ یگانگیِ ماست؟/

بارها از هم جدامان کردی/ جدایی بودند آیا؟/ اشکالی برای دیداری دوباره، مثل بار نخست؟/ این محال دلیلِ تصادم ما بود؟/ مرا برای همین سرزنش می‌کردی؟/ بعضی غروبها برای همین آن‌همه غمگین بودی؟/ اندوهت برای من تحمل‌ناپذیر بود/ گاه دلم می‌خواست از همین بمیرم/ دیگر سهم خود را از زندگی داشتم تا بدان سرگرم شوم؟/ مثل هر حیوانی؟/ برای همین حالا غمگین‌ام؟/ برای این‌که اندوه‌ات بیداد را خوار می‌دارد/ و رسوایی جهان را؟/

همیشه می‌دانستی که چه می‌رود میان ما و هیچ به من نگفتی؟/ قصور از من بود؟/ همیشه ملامت‌ات کردم که از خویش بیرون‌ام راندی؟/ تبعید حقیقی‌ام همین است؟/ همدگر را عتاب می‌کردیم برای عشقی که خود را در جدایی‌ها می‌جست‌؟/ آتش‌افروزی‌اش تعلیمِ فاصله بود؟/ هر هجران گواهِ دیدار پیشین بود؟/ بدین ‌شیوه نامتناهی را نشان ‌می‌دادی؟/

چه نسیانی‌ست آرامش؟/ از میان همه‌ی چهره‌های زنده‌ات چرا فقط یک عکس را چنین دقیق به خاطر می‌آورم؟/ اودسا، سال ۱۹۱۵، هجده‌ساله‌ای، پزشکی می‌خوانی، چیزی برای خوردن نیست/ ولی دو سیب از زنخدان‌ات بالا رفته‌اند (این‌طور می‌گفتی)(درخت گرسنگی‌ست که میوه می‌دهد)/ آن سیب‌ها، سرخی آتش کشتاری را در خود داشتند که قسمتِ تو بود؟/ در پنج سالگی؟/ مادرت، برادرها و خواهرهایت را از خانه‌ی شعله‌ور‌ بیرون می‌کشد؟/ و مرگِ خواهر کوچک‌ات؟/ با این همه/ از میان‌ این‌ها همه/ به رغم تمام‌ این‌ها همه/ مرا می‌خواستی؟/ می‌خواستی تا خواهر کوچکت باشم؟/ چنین به من این زن را دادی، در درون و/ در برون؟/ چیست این میراث، مادر/ آن عکس در هجده‌سالگیِ‌ زیبایت/ با گیسوان بلندِ شبق مثل شب جان/ دوزلفان‌ات/ آن لباس براق که سینه‌هایت را عیان می‌‌کرد/ آن دو دوست‌ات خمیده بر پاهات/ نگاهت به سمت من، تا بدانی بی‌هیچ‌چاره‌ای دوستت می‌دارم؟/

این‌گونه سفر می‌کند عشق/ از وجود به پیش از وجود؟/ از هست به بود، در زیبایی‌ات؟/ از تو به خود سفر می‌کنم؟/ حالا در سفر است/ جان‌سپرده؟/ مجال پرسشی‌ نیست جز این عشق که هردم زخم‌مان زد/ با یگانگی نامکرر‌اش/ چرا درد را از خاطر نمی‌بریم؟/ آن دو بچه‌ی بازارِ راوه‌لو را با مرغی در بغل، که چه ارزان می‌فروختنش، با اطوار مادران، تازه از مادر درآمده؟ چرا از بازار بولیویایی سر در آوردی؟/ در هر حزنی تویی که هستی؟/ خورشید را تو خاموش می‌کنی که بخوابم؟/

می‌توانستی زندگی‌ام را از من بگیری؟/ و من نمی‌توانم؟/ ‌کیفرت برای همین بود؟/ سرریز از سینه‌هایت/ ایجاب سنگدلانه‌ی عشقی کهن میان‌مان در بحرپیمایی شکمت/ همیشه دو تن بودی با من/ خودت را کم می‌آوردی و مرا از خود می‌راندی/ تا بیاموزیم دیگری باشیم؟/ هر از گاهی یک‌‌نفس آسایش‌ِمان می‌بخشیدی و می‌گذاشتی آرام گیسوانت را شانه زنم، به درون‌ام می‌رفتی و من عاشق‌ات بودم و حتی/ پدرت؟/ آن خاخام یا قدیس؟/ که دوست‌اش می‌داشتی؟/ بیش از من؟/ تعقیبم می‌کردی چون نمی‌دانستم چگونه شبیه‌‌اش باشم؟/ و چگونه شباهت می‌بردم؟/ مرا کسی‌دیگر نمی‌خواستی؟/ دور از آن درد؟/ چرا چنین زنده است آن‌که نبود؟/ هرگز تکه‌تکه‌هایت را به هم گرد نیاوردم؟/ در شعله‌اش مصرف می‌شود هر خاطره؟/ این خاطره است؟/ جمع می‌آورد و نه ترکیب؟/ شاخه‌ و نه هرگز درخت؟/ پایِ بی چشم، دستِ بی ساعت؟/ هرگز؟/ بزاقی‌ست که خیس نمی‌کند؟/ ‌‌بندهای جان را این‌گونه می‌بندند؟/ رنجی تو، هراس رنج؟/

چه بود، آن‌چه جدا شد؟/ دست کتابت‌ام در خونِ تو؟/ توبودنِ تونبودن‌ات؟/ و دیگری نبودی، تو؟/ چندبار شعله‌های کشتار را دیدی وقتی من‌ات می‌بالیدم‌، به جنگلی درآمدی آن‌جا که بلبلی می‌خواند که هیچ‌اش نشنیدم، و بازی کردی با ‌آن‌که هرگز نبودم؟/ با هم به دنیا آمدیم بر دو بندر‌ مجزا/ تفاوت‌های نمک را می‌شناسیم/ دریایی ساختیم تو و من، گم‌نام با دو گونه نمک/

مرا تو دیگرکس آفریدی/ دیگر از برای این مجازات‌ام مکن/ به این خاطر عقوبت‌ات می‌کنم؟/ و به هر حال/ و کی/ که من تو بودم؟/ توی در من/ تویِ من؟/ و حالا چه را می‌توانیم عوض کنیم؟/ زمانی می‌شد تغییرش دهیم؟/ گرسنگی‌های پدربزرگ را هرگز چاره نکردم؟/ چشمان روشن پرتره‌ای که اتاق تو را می‌گرداند؟/ عشق حقیقی چه چیز را ‌دیگر می‌کند؟/ شاید عشق ما چنان ا‌ست که وامی‌داردمان خودمان باشیم؟/ برای یکی در دیگری؟/ تشدید در اجزای شب؟/ چون دو سنگ در برابر آسمان؟/ پرنده و درخت؟/ وقتی پرنده بر درخت می‌نشیند، چه کسی پرواز است و چه کسی زمین؟/ چه کسی به تاریکی فرو می‌رود؟/ چه کسی به نور بالا می‌شود؟/ چه حظی ‌بر زخم می‌گذرد؟/ در زخم زنده تو را می‌برم؟/ تا دوباره به هم گرد آییم؟/ به این عشق محنت‌کشیده؟/

دو تن‌ام آفریدی/ یکی با تو جان داد/ دیگری همین‌ام که هستم/ و کجاست بند ناف؟/ کجا می‌گردد او، هنوز آکنده‌ی ما؟/ ای مادر خسته از گور: تو را می‌ستانم‌‌ات/ تو را هستم‌/

در سایه است قرارهای عشق؟/ دوباره شانه خواهم زد گسیوان شیرین‌ات را/ که انبوه است آنجا که دست من قرار می‌گیرد؟/ اندیشناک در عطر تو؟/ لطافتی لخته‌لخته در شباهتی آهسته؟/ محال‌وار‌ خواستی‌ام؟/ چنین‌ام تصدیق کردی در خشم؟/ آن بندر خمیده‌ی عصرها که آن‌همه بدان بازمی‌گشتی؟/ آن‌جا که دیگر بحر می‌پیمایی اگر نه در من؟/ خلافِ من؟/ فقط یک بندر؟/ زیبای هر دریا در سرم/ زخم کف‌ها/ جان/

نمی‌دانم چه جراحتی‌ست این/ تنهایی تو که می‌سوزاند/ خشم استخوان‌هایت را به من بده که تکان‌ِشان خواهم داد/ تو در آغوشت لالایم کردی و من‌ات‌ می‌استخوانم‌/ چه‌کسی می‌تواند بی‌خانمان را بی‌مادر کند؟/ زمانی که برنمی‌گردی/ دریاهایی که به گرده از جاکندی/ شیرت پوشیده به آسمان‌هایی که هرگز ندیدم/ شیرِ پر عطش/ سینه‌هات که دم فرو می‌بستند/ صبوری‌هات/ اسب‌های کوچکی که گذشته مهارشان کرد/ پر از جلگه‌ی ساکن/ شکسته‌ی اشتیاق من از تو/ چنین‌ام بر کشیدی و/ فروکشیدی و/ بی‌رحمانه به من عشق ورزیدی/ به خنجر سخت لطافت‌ات/

یا من ملالِ تو بودم؟/ ملامت‌ات کردم که طردم کنی؟/ همین ملامت به هم می‌پیونداندمان، در چنان ژرفایی/ که عشق را هرگز راهی بدان نیست‌؟/ نه بحر را برایم خواستی و نه بحرپیمایی دور از خودت را؟/ زمان بر آمده از خویش‌ را؟/ وقتی تصورم می‌کردی مرا کسی‌دیگر نمی‌خواستی؟/ وحدت دیگری از آن اتحاد؟/ خاتون کامل دو خون‌ات؟/ حواس‌ات به هراسی هست که برایمان آفریدی، مادر؟/ از قدرت‌ات؟/ از وضوح‌ات؟/

کدام دِین را هنوز می‌پردازم؟/ کدامین طلب‌کار را هنوز نمی‌شناسم؟/ باید غم‌هایت را یک به یک بشمارم تا بدانم که هستم/ که بودم من هنگام که گوشتِ رنجورِ حیوانی/ که به دنیایش آوردی از هم جدامان می‌کرد/ بنده‌‌ی من/ ناتوان از دیدنِ بندگی‌ام پیشِ بنده‌ات/ چه عجایبی آن‌جا که مرا پسراندی و من‌ات مادراندم/ بعد قریب‌ات را/

گاه پیش‌بندِ آهنین برتنم می‌پوشیدی؟/ گاه از سر شوق می‌بوسیدی‌ام؟/ و چه اشتیاقی در اشتیاق تو بود؟/ نمی‌شد مردن‌ات را متوقف کنی تا به من بگویی؟/ خوش نداری وقفه در کارت بیافتد؟/ این‌همه به ناپیدایی‌ات در آمده‌ای؟/ به ترکِ من باز خواهی گشت؟/ چنین سخت بود عشق من؟/ به تو جانی دادم و به جانی دیگر به هامونِ خویش می‌راندم‌ات؟/ نمی‌شد در صومعه‌ای آرام مرده‌زندگانی‌ام کنی/ متولدم نکنی؟/ میلادم، میل کشتن‌ام را از تو گرفت؟/ مرا می‌بخشیدی و نمی‌بخشیدی؟/ جدال‌ات با سایه‌هایت چنین بود‌؟/ چنین از تن دیگرت مرا سایه‌‌ی خویش ‌آفریدی و پستان‌هایت را به من دادی/ آن مزرع بنفش را/ آن‌جا که زلزله‌ای می‌چرید؟/ سقفی مقابل وحشت؟/ تنها پارچه‌ی صلح؟/ با هم آن را نمی‌بافتیم؟/ وقتی که صبح بر حیاط‌ می‌نشست آن‌جا که هیچ شکوه دیگری نبود؟/ سفیدی‌هایی که از تو فراز می‌شدند؟/ شبنم‌های خون‌ات تا خورشید ناب؟/ بارانِ قعرِ بی‌پایان؟/ حَیَوان باران بودم من؟/ پستان‌هایت را با دهانم آلودم؟/ به من شیر تلخ هم دادی؟/ از خاطرت رفته اوقاتی‌ که شیرت را نمی‌خواستم؟/ آن‌وقت‌ها چه بر تو می‌گذشت‌ از اعماق جان؟/ آن شهدها، غروبِ توحش‌ام نیستند؟/ و خیال می‌کنی که می‌میری؟/ پیش از آن‌که من بمیرم؟/ و خاموشی می‌گیرند کرشمه‌هایی که بر تنم نوشتی؟/ سعادت‌هایی که به طبع رساندی؟/ در میل من به زنان؟/ در تداوم‌‌ات در آنان؟/ که از تو مرا دارند و دور می‌کنند؟/

و چه خواهم‌ات بو‌د؟/ چگونه رنج‌‌ام بردی وقتی از تو برون شدم؟/ ندانستن‌ات، دانستن‌ات نیست؟/ نمی‌دانم به سمت چه آسمان‌هایی چرخیده‌ای/ می‌دانم که در من می‌گردند/ سرانجام نشد چیزی برای من نگه داری/ بی‌تو نیستم بجز از تو/ به این خاطر سرزنش‌ام نکن/ سفیدی پشت گردنت هنوز گرم‌ام می‌کند/ و آن‌جا، بوسه‌هایم/ خادمان آن توازن/ جهان چندبار در آن مکان توقف کرد؟/ چندبار بیداد را همان‌جا متوقف کردی؟/ مادر؟/ چندبار جهان شیرت را سخت کرد؟/ زنی که در آغوش‌ام می‌گیرد/ زنی که از خود می‌راندم/ زنی که از تو توضیح می‌خواهد؟/ دیگر چه تنها/ چه دیر و/ چه زود؟/

و این عصر/ لبریزِ تو نیست؟/ از اوقاتی که دوست‌ام داشتی؟/ این صدایی که در انتهای کوچه می‌خواند/ صدای تو نیست؟/ هنوز با هم، تکانِ رحم؟/ چیست این عشق سخت/ چنین نرم و از آن تو/ بارانی بر آتش‌ات/ آتشی بر هیزم‌ات/ شعله‌ی نوشته به آتش با آخرین استخوانت/ هُرمی ایستاده در شب؟/ بلند؟/ چه غریو می‌کشی در جانم؟/ بر من ولی بانگ نمی‌زنی/ طعم‌ات در دکان‌های سایه، و سردم است/ چندبار سرماهای مرا لمس کردی؟/ مرا غریبه‌ی خود یافتی؟/ برای تو شاید موحش‌ترین هیولا نبوده‌ام؟/ هیولایی پرورده‌ی تو؟/ و چطور توانستی دوستم بداری؟/ و این مشغله را می‌پروردی به رغم ظلمت خویش؟/ و وقتی دهان گشودم، فریاد نکشیدی؟/ زبان‌ات از زبان‌ من نهراسید؟/ باغی از هراس در بزاق‌ات نبود؟/ چه بذر کاشتم و/ چه داشت کردم و/ به خون تو آبش دادم؟/ و چه مایه خواهم‌ات مرد در زادنم؟/ در ژرفای مصائبم؟/ و دیدار ناتمام ما/ حالا هرگز/ حالا برای همیشه؟/ و سنگستان تو آن‌قدر که زانوهایم خونین شدند؟/ وقتی کنار گهواره‌ام آن‌همه می‌گریستی‌/ و تب‌ام/ و تبِ جوانی وحشی‌ات؟/

و چنین استخوانک‌هایم را آمیختی با ابدیت‌ات/ نرم بودند بوسه‌هایت در شب‌هایی که با وحشت عالم تنهایم نهادی/ مرا هم چنین می‌جستی؟/ برادرت در هراس، چنین‌ام می‌خواستی؟/ در قنداقی از وحشت؟ یا چنین به نظر می‌آید؟/ این دست کجا فرو خواهد شد/ کجا پایان خواهد یافت؟/ بنویس ای دست، چرا باید بدانم؟/ تو بیش از من می‌دانی؟/ پستان مادرم را لمس کردی وقتی حیوانکی بیش نبودم / گرماهایی را شناختی که دیگر به خاطر نمی‌آورم/ عروسی‌هایی که نخواهم شناخت/ چه سرداب‌هایی از خاطره را شخم می‌زنی؟/ گیاهی هستم من که ریشه‌هایش را نمی‌بیند؟/ گیاه مگر ریشه‌هایش را می‌بیند؟/ آسمان‌ها را می‌بیند؟/ رانده؟/ چطور مادر، تو، مرا می‌رانی؟/ دست من، بیشتر با توست که با من؟/ شیرت را حس می‌کند یا ما‌ه‌های شب را در فقدان من؟/

و دهان من؟/ چند جان‌ات را مکید؟/ هرگز ضیافت بود برایت دهان من؟/ و پاهایم؟/ به آن‌ها نگاه می‌کردی تا مسیرم را ببینی؟/ و لطافت‌ات چه؟/ سفر تو بود به سمت سفرم؟/ محصورِ هراسی عاشقانه بودی؟/ از گام‌برداشتن به سوی من؟/ چرا هرگز نیاموختیم به درون‌بیرونی که ما را به هم می‌پیوست سر و سامانی دهیم؟/ در اندربرونی تن‌ات؟/ شیر خشک‌ات جانم را خیس می‌کند/ حالا آن‌را هستم؟/ مرا هست؟/ کدامند مشاغل پرنده که دیگر نامشان نخواهی برد؟/ همان‌که هردومان را می‌پرد؟/ بال من/ پرواز تو؟/ مرا واداشتی دیگری باشم و بخشایش‌ات خاکسترهای مرا می‌گزد/ امتداد زیبایی‌ات شاید از من برآید؟/ بی‌آن‌که به جسم رنج‌اش بدل کنم/ به زبانی تبعید شده از پشت گردنت؟/ و چه بسیار عشق ورزیدم به غیاب پشت گردنت تا آزارم ندهد؟/ و در عوض به تو چه می‌دهم؟/ به این ملاحت ممکن در عالم؟/ به زنی که می‌‌شناسم و نمی‌توانم نامش را ببرم؟/ به زهدان‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند تکرارش کند؟/ آکنده‌ی عجایب و، صاحب انهدامی بزرگ؟/ عابر رودی ویران‌ به قدم‌هایم؟/ چنین دشوار است فراموش کردنت؟/ آه ای قدرقدرت، منم که تو می‌میری؟/ پیوسته به نامت؟/ چرا خود را می‌گشایی و می‌بندی؟ / چرا چهره‌ات در خونی مضاعف می‌درخشد/ هنوز؟

به جستجوی تو زیبایی روز را گشتم/ به جستجوی من ژرفای شب را می‌گردی/ با چشمانی از حدقه در آمده حالا که هیچ‌کس نبایدِشان ببیند/ جز این غوغا که فسخ هرآن‌چیزی‌ست که رنج‌ات را رقم ‌زد/ حالا که خاموشی/ و چگونه است عشقِ‌مان؟/ همین؟/ به گل‌های سنبل میز نان را می‌پوشانند/ کسی با من حرف نمی‌زند/ به نرمای تو چسبیده‌ام/ به کورترین حیوان‌‌ات غذا می‌دهم/ به که آتش‌بس می‌دهی؟/ تو؟/ تمام لباس‌هایت سفیدند/ ملافه‌ها مرا می‌فشارند و خوابم نمی‌برد/ به خویش نفرت می‌ورزی سراسر در من/ درخت مرمک و عودی که به جای من کاشته‌ای رسته‌اند/ بگذار آن‌ها معطرت کنند/ همراه فیض تو باشند/ جانم عبورت به هیچ را هموار می‌کند/ هنوز سوسن‌هایی را که همین‌جا گذاشتی جمع می‌کنم تا چهره‌ی دوگانه عشق‌ات را ببینم/ تا گهواره‌ات را تکان دهم و/ قنداقت را بشویم/ که دیگر مرا وانگذاری/ بی‌خبر/ بی‌اجازه/ زوزه می‌کشیدی، وقتی ت

 

و را از خودم جدا کردم/ حالا دیگر خودمان را نخواهیم بخشید/

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

فرشاد صدفی وکیل در کانادا استان کبک مونترال
دفتر خدمات حقوقی فرشاد صدفی
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
مداد، مجله آنلاین مونترال