مجله شماره بیست و هشتم «مداد» در حالی آخرین مراحل آمادهسازی خود را طی میکرد که کانادا خود را آماده سپاسگزاری از معلمان کرده بود، آنهم فقط چند روزی قبل از عید شکرگزاری.
معلمی از هر نوعش، شغلی قابل تقدیر است. چه معلم کلاس اول که تو را با الفبا و جادوی نوشتن آشنا میکند و چه استاد دانشگاه که به تو پرسشگر بودن و پژوهش کردن را آموزش میدهد.
اما وقتی زندگیت را میگذاری روی دوشت و قدم در راه مهاجرت میگذاری، معلم جدیدی به زندگی تو و کودکانت وارد میشود که در زادگاه، اصلا مفهومش اینقدر عمیق نبود.
کودکان مهاجر اگر خوشاقبال باشند معلمی دارند که در کنار سیستم آموزشی معمول کشور جدیدشان، به آنها زبان مادری یاد میدهد.
وقتی صبح تا شب برایش از «ژک کرتیه»، «شامپلن» و «لئونارد کوهن» میگویند، آخر هفتهها این معلم برایش از «آرش کمانگیر»، «ابوریحان بیرونی» و «مریم میرزاخانی» میگوید.
کار معلمان زبان مادری، طاقتفرسا، حساس و بسیار مهم است. آنها فقط زبان فارسی آموزش نمیدهند بلکه کودکان نسلهای مختلف مهاجر را با عطر کاهگل، صدای سپیدرود، گرمای جنوب، شادی ییلاق و عظمت دماوند نیز آشنا میکنند.
قدردانتان هستیم!