هفته گذشته شماری از معترضان به طولانی شدن غیرعادی روند رسیدگی به پرونده مهاجرتی ایرانیان روبروی دفتر پارلمانی جاستین ترودو، نخستوزیر، گردهم آمده بودند تا صدای دادخواهی خود را به گوش مردم و رسانهها برسانند.
در این تجمع، نقش پرچم ایران بر پیراهن اعضای کمپین اعتراض موجبات پچپچهایی را پدید آورد که برای لحظاتی حتی از خود دلیل اصلی تجمع هم مهمتر شد.
پرچم رسمی ایران در این روزها چه بخواهیم و چه نخواهیم همانی است که نقش پرسروصدای الله در میانه آن نقش بسته است. در دنیا کسی به اعتقادات ما هیچ کاری ندارد و با مراجعه به ارگانهای رسمی ملی و جهانی، طرح پرچم ملتی را پیدا و از آن استفاده میکند. مشابه همان کاری که شهردار مونترال در خیابان شربروک کرد.
برای افراشته ماندن پرچم «ایران» در چند دهه گذشته فارغ از اینکه چه نقشی در میانه آن نقش بسته باشد، غیرتمندان فراوانی، خون، جان، هستی و دارایی خود را وقف کردهاند. جوانان زیادی زیر این پرچم بدون توجه به ایدئولوژی پشت سر آن و فقط برای پاسداشت حریم میهن در صحنه نبرد با بیگانه یا میدان ورزشی یا صحن دانشگاه، صددرصد وجود خود را خرج کردهاند. گیرم که زنبابا بد است، همه چیز خانه که بد نمیشود.
پرچم قرار است بیرق اتحاد ملتی باشد، قرار است مردمی با افکار، عقاید، زبانها و رنگهای مختلف را زیر سایه خود و دور هم جمع کند. تعصب بر سر این پرچم یا آن پرچم فقط زمینه تفرقه را فراهم میکند. به جای آستین قبا، صاحب قبا را دریابیم.
این مطلب در شماره بیست و یکم مجله «مداد» منتشر شده است.