هفته گذشته و در جریان سومین «گردهمایی متخصصان ایرانی در کبک» و وقتی همه تلاش داشتند تا با آقای مارک گارنو، وزیر حمل و نقل فدرال عکس یادگاری بگیرند، دختر جوان محجوبی با خجالت خود را به صف اول رسانده بود و منتظر بود سیل عظیم مشتاقان سلفی گرفتن با آقای وزیر فرصت نفس کشیدنی بدهد تا او حرفش را بزند. من به عنوان خبرنگار طبیعتا در همان اطراف مشغول دست و پا زدن برای همان یک جای نفس کشیدن بودم تا به رسم خبرنگاری سوالی مطرح کنم که درددلهای «دختر» را شنیدم.
یکسالی است که از یک منطقه محروم به هزار امید و آرزو خود را به مونترال رسانده تا با تحصیل، آیندهای بهتر برای خودش بسازد. «پدر» زمان بدرقه با دستهای پینه بسته نوازشش کرده و قول داده بود دو برابر کار خواهد کرد تا خرج تحصیل «دختر» را جور کند.
«پدر» یکسال سر قول خود باقی مانده بود، شبها اضافهکاری و صبحها در مسیر رفتن از این کار به کار بعدی مسافرکشی کرده بود. اما زمانی که «پدر» قول میداد نمیدانست که قرار است چه بلایی بر سر ارزش پول کشورش بیاید. ظرف چند ماه گذشته دلار ۴ برابر گرانتر شده بود و حالا «پدر» بااینکه میخواست، اما نمیتوانست چهار برابر بیشتر کار کند تا خرج دخترکش را بدهد.
حالا «دختر» وزیر را یافته بود و با خجالت و شرم تقاضا داشت ترتیبی داده شود تا شهریه دانشگاه او مطابق توان بازوهای «پدر» کاهش یابد. وزیر مستاصل و من ویران شده از دیدن چشمهای خیس «دختر»!
از آن روز با خود فکر میکنم ما به عنوان مونترالیهای ایرانیتبار برای این «دختر» و آن «پسر» با استعداد اما در تنگنای ایرانی، که باید تاوان ندانمکاری مشتی سیاستمدار ناپخته را بدهند، چه میتوانیم بکنیم. شاید بتوان از چند معتمد کامیونیتی خواست که صندوقی تشکیل دهند و کمکهای کامیونیتی را در آن جمع کنند برای کمک به جوانهایی که اگر کمک نگیرند باید بازگردند. بازگشتن بدون اینکه نهال دانش خود را سیراب کرده باشند. برای همفکری با ما تماس بگیرید: info@medad.ca
این مقاله در شماره بیستوپنجم مجله «مداد» منتشر شده است
سلام ودرود درود جناب یزدان پناه
بسیار خرسندم که در این بازار کساد از مردانگی و معرفت و غیرت ملی این گزارش و خبر شما را درباره بی پناه شدن جوانان ایرانی در ابن دوران سخت و تلخ خواندم.
پدری که کارگری میکند که هیچ! اینجانب بعنوان یک پزشک با این شرایط اقتصادی اسفناک و بحرانی که فرزندانم در حال تحصیل در کانادا هستند از پَسِ مخارج و هزینه برنمی آیم!
باور کنید رفتار غیر انسانی و غیر مسؤولانه حاکمان ناشایست فعلی ایران، مردم را بکل نا امید و افسرده کرده است!
در درون ایران هیچ جایی برای پناه بردن و عرض شکایت باقی نگذاشتند! به هر سازمان و نهاد و ارگان دولتی که برای احقاق حق مراجعه میکنی، کاری میکنند که از کرده خود پشیمان و احساس تحقیر شدن نمایید!
در ایران هیچیک از مسولان پاسخگو نیست و همه شان طلبکار مردم اند!
شما را به خدا سوگند که اگر کاری از دستتان برمي آید در جهت حمایت از دانشجویان ایرانی انجام دهید.
این جوانان امیدها و آیندسازان کشور و میهن عزیزمان ایران خواهند بود، این جوانان با نا امیدی کامل از وضعیت تنزل یافته علمی دانشگاههاي داخل ایران به دانشگاههاي کشورهایی چون کانادا پناه آورده اند. در حال حاضر دانشگاههاي داخل کشور تبدیل به محلی برای جولان مداحان و بسیجیانی شده است که غیر از مدح و ستایش ولایت فقیه رسالت دیگری برای دانشگاهها قایل نیستند.
باشد که هر یک از ما به هر طریق ممکن در جهت زنده کردن فرهنگ اصیل ایرانی و حفظ آخرین منابع انسانی کشور تنها شده ایران در جهان امروزی گامی هر چند کوچک برداریم.
بدرود – احمدی