صحنه سیاسی کانادا طی سه ماه گذشته چنان تغییرات بنیادی به خود دیده است که شادی تصورش برای بلندپروازترین تحلیلگران سیاسی نیز امکانپذیر نبود. نخست وزیر آینده کانادا و رهبر تازه لیبرال ها در کانون این تغییرات قرار دارد. اما مارک کارنی کیست؟
در ماه های گذشته که نارضایتی بالا از سیاستهای اقتصادی دولت جاستین ترودو، باعث اطمینان کامل از پیروزی محافظهکاران به رهبری پیر پولیور در انتخابات بعدی کانادا شده بود. جامعه کانادا شاهد اختلافها و چندپارگیهای متعددی بود و استانها تمایل اندکی برای همکاری با دولت فدرال داشتند. تلاشهای دولت ترودو برای کسب رضایت عمومی (مانند معافیت مالیاتی فدرال) عمدتاً با واکنش منفی روبرو میشد. بسیاری از متحدان ترودو پایان زودهنگام او را که در نظرسنجیها روزبهروز محبوبیتش را از دست میداد، اعلام میکردند.
و ناگهان جهان زیرورو شد.
انتخاب دانلد ترامپ جهان سیاست را با توفانی بیسابقه مواجه کرد. حتی پیش از آنکه او در دفتر بیضی کاخ سفید مستقر شود، کاناداییها متوجه شدند که نزدیکترین متحد و دوست دیرینه آنها حالا سر بر مقابله با آنها برافراشته است. نخستوزیر برای دیدار با رئیسجمهور منتخب به منزل او رفت و از همان لحظه پردهها کنار افتاد. ترامپ نهتنها وعده داد که تعرفههای بیسابقه 25 درصدی را بر بسیاری از محصولات کانادایی وضع کند که از همان دیدار با جدیت موضوع باورنکردنی افزودن کانادا به ایالاتمتحده را مطرح کرد. موضوعی که به شوخی میمانست با تابیدهای مجدد او رنگ واقعیت به خود گرفت و کاناداییها حالا خود را با تقابلی بیسابقه روبرو میدیدند.

دراینبین کریستیا فریلند که با نخستوزیر بر سر نحوه مدیریت ترامپ اختلافنظر داشت در آستانه تقدیم متمم بودجه به مجلس از مقام خود استعفا داد و با این کار رسماً پایان امکان حیات دولت ترودو را اعلام کرد. مارک کارنی اقتصاددانی که قرار بود مدیریت اقتصادی دولت را بر عهده بگیرد با شرایط جدید از این مقام سرباز زد و سرانجام پس از تعطیلات سال نو جاستین ترودو ضمن اعلام کنارهگیری از مقام نخستوزیری و رهبری لیبرالها و تعطیلی مجلس اعلام کرد که تمام تمرکزش بر مقابله با اقدامهای ترامپ خواهد بود.
واکنشهای کانادا و رفتارهای ترودو که حالا بدون نگرانی از آینده سیاسیاش بیپرواتر سخن میگفت، در کنار احساس خطر جدی در برابر امریکا یکباره کانادا را به شکل کمسابقهای متحد کرد. نهتنها کاناداییها در فهرست خرید خود سعی میکردند محصولات آمریکایی را حذف کنند که سفرهای تفریحی خود به ایالاتمتحده را کاهش دادند و حتی صحنه مسابقات ورزشی به عرصهای برای بیان اعتراضی ملی به ایالاتمتحده بدل شد.
پرچم کانادا که تا همین چند هفته قبل از این ایام به نمادی برای گروههای مخالف دولت بدل شده بود بار دیگر به نمادی برای همبستگی ملی بدل شد و نخست وزیران پیشین محافظهکار و لیبرال در نامهای مشترک از مردم خواستند تا بار دیگر زیر این پرچم گرد هم بیایند.
دراینبین ستارهای نهچندان آشنا در میان لیبرالها مسیر صعودی را در پیش گرفت. مارک کارنی اقتصاددان شناختهشده که در دو دوره مهم بحران اقتصادی مدیریت بازار مالی کانادا (در پی بحران مالی جهانی) و مدیریت مالی بانک مرکزی انگلستان (در دوران بحرانهای اقتصادی ناشی از برگزیت) را بر عهده داشت خود را نامزد رهبری حزب کرد و درنهایت شب گذشته با آرای خیرهکننده و غیرمنتظره 86 درصدی در دوره اول رأیگیری بهعنوان رهبر تازه و نخستوزیر آینده کانادا انتخاب شد.
او در نخستین سخنرانی خود سعی کرد ضمن ادای احترام به سیاستهای ترودو نشان دهد که قصد دارد فاصله خود با ا و را حفظ کند. او در این سخنرانی ضمن اینکه بهتندی علیه اقدامهای ترامپ سخن گفت با اشاره به اینکه او فردی عملگرا است گفت: «وقتی روشی عمل نیم کند و کارا نیست باید عوضش کرد و به همین دلیل دولت من در اولین قدم مالیات عمومی بر کربن را لغو خواهد کرد.»
نظرسنجیهای عمومی از افزایش اقبال به او و حزب لیبرال نشان میدهد و بازنده قطعی انتخابات تا چند ماه پیش حال احساس میکند که شانس رقابت با محافظهکاران در انتخابات پیش رو را دارد. اما مسیر کارنی و لیبرالها مسیری تضمینشده نیست.
کارنی برای جلب اعتماد عمومی دوباره مردم به لیبرالها و شناساندن خود بهعنوان گزینه برتر برای مقابله با تهدیدهای ترامپ راه سخت و فرصتی اندک در پیش دارد.
هنوز زود است که ببینیم این اقبال او زمینهساز شگفتی در عرصه سیاسی کانادا خواهد بود یا تنها خوش درخشیدنی در دولتی مستعجل است.
اما مارک کارنی کیست و برنامههایش کدام ها هستند.
زندگی اولیه و تحصیلات
کارنی در ۱۶ مارس ۱۹۶۵ در فورت اسمیت، قلمروهای شمال غربی به دنیا آمد و در سن ششسالگی به ادمونتون، آلبرتا نقلمکان کرد. پدرش، رابرت کارنی، یک دانشگاهی بود که بهعنوان مدیر دبیرستان و بعداً بهعنوان استاد در دانشگاه آلبرتا خدمت کرد. مادرش، ورلی مارگارت، قبل از اینکه خود را به تربیت چهار فرزندشان: شان، برندا، مارک و برایان اختصاص دهد، معلم مدرسه بود. کارنی در دبیرستان سنت فرانسیس زاویه در ادمونتون تحصیل کرد و سپس به تحصیلات عالی در دانشگاه هاروارد ادامه داد، جایی که در سال ۱۹۸۸ با افتخارات عالی در رشته اقتصاد فارغالتحصیل شد. او تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد ادامه داد و در سال ۱۹۹۳ مدرک کارشناسی ارشد و در سال ۱۹۹۵ دکترای اقتصاد گرفت. او تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد ادامه داد و در سال ۱۹۹۳ مدرک کارشناسی ارشد و در سال ۱۹۹۵ دکترای اقتصاد را دریافت کرد.
مسیر حرفهای
سفر حرفهای کارنی در گلدمن ساکس آغاز شد، جایی که او ۱۳ سال را در نقشهای مختلف در لندن، توکیو، نیویورک و تورنتو گذراند. نقشهای او شامل همریاست ریسک حاکمیتی و مدیر اجرایی بازارهای سرمایه بدهی نوظهور بود. در سال ۲۰۰۳، او خدمت عمومی خود را در نقش معاون رئیس بانک کانادا آغاز کرد. در سال 2008 و با آغاز بحران مالی جهانی جیم فلارتی وزیر اقتصاد دولت محافظهکار استفان هارپر وی را بهعنوان ریاست بانک کانادا منصوب کرد.
صاحبنظران اقتصادی مدیریت او را یکی از عواملی میدانند که اقتصاد کانادا کمتر از همسایه جنوبی خود دچار آثار رکود بزرگ اقتصادی ناشی از بحران بازار جهانی شد. ازجمله اقدامهای او برای مهار بحران و رکود اقتصادی، کاهش نرخ بهره، تضمین نقدینگی و ارائه مشوقهای مالی بود که درنهایت باعث شد تا در برآوردهای بعدی کانادا بهعنوان یکی از کشورهای موفق در مهار این بحران در میان کشورهای صنعتی شناخته شود.
بااینوجود مدیریت او در این دوره با انتقادهایی نیز مواجه شد. یکی از انتقادهای مهم به مدیریت بازار مالی از سوی وی در این دوره به کاهش نرخ بهره به پایینترین حد خود از سوی بانک مرکزی مربوط میشود. اگرچه این اقدام باعث افزایش علاقه به قرض پول از سوی مردم و فعال نگاه داشتن بازار اقتصادی شد اما همین امر باعث شد در پایان دوره بحران اقتصادی شهروندان کانادایی بدهی بالایی در مقایسه با سایر کشورها به سیستم بانکی و مالی داشته باشند. همینطور برخی از منتقدان ادعا میکنند که در زمان مدیریت وی گاهی سخنان او وارد عرصه سیاسی میشد و فراتر از محدوده وظایف بانک مرکزی بوده است.
در سال 2013 بریتانیا در اقدامی که از زمان تأسیس بانک مرکزی این کشور در سال 1694 تا آن زمان بیسابقه بود، مارک کارنی که شخصی غیر بریتانیایی را برای مدیریت بانک مرکزی خود انتخاب و منصوب کرد. دلیل این انتخاب کارنامه کارنی در مدیریت بانک کانادا در دوران بحران مالی جهانی بود و در آن زمان بریتانیا با بحران ناشی از فضای برگزیت و بیثباتی بازار خود مواجه بود که یکی از بروزهای آن نرخ بالای بیکاری در بریتانیا بود.

کارنی پس از انتصاب به این سمت اصلاحات بنیادین را در ساختار پولی بریتانیا انجام داد و ازجمله با معرفی سیاست معروف به راهنمای روبهپیشرفت به بازار مالی اطمینان داد تا زمانی که نرخ بیکاری به زیر 7 درصد نرسیده باشد بانک مرکزی بریتانیا نرخ پایین بهره را حفظ خواهد کرد. او در این دوره همچنین توانست نمونه موفقی از ترکیب سیاستهای محیط زیستی و مقابله با گرمایش زمین را وارد تصمیم سازی مالی کند. اتفاقی که بریتانیا را تبدیل به یکی از پیشگامان اقتصاد توسعه پایدار و او را به یکی از چهرههای مهم در بحث مبارزه با گرمایش زمین بدل کرد و بعدتر او را بهعنوان سفیر سازمان ملل در مسئله تغییرات اقلیم رساند.
اما همانند دوران زمامداری بانک مرکزی کانادا فعالیتهای او بدون انتقاد هم نبود. یکبار دیگر انتقاد ورود او به عرصه سیاست مطرح شد. همچنین باوجودی که اجماع جامعه اقتصاد جهانی بر این قرار داشت که سیاستهای او در دوران آشفته برگزیت و ابتدای همهگیری توانسته است یکی از بهترین گزینههای ممکن را پیش پای اقتصاد بریتانیا بگذارد اما سیاست تضمین بهره پایین تا زمان کاهش نرخ بیکاری سیاستی تند روانه بوده که باید زودتر از طرح کارنی به پایان میرسید همینطور برخی از جریانهای نزدیک به صنایع انرژی از تلاش او برای سازگار کردن سیاستهای مالی با توجههای زیستمحیطی ناراضی بودند
زندگی شخصی

در حین تحصیل در آکسفورد، کارنی با دیانا فاکس، یک اقتصاددان بریتانیایی متخصص در اقتصادهای درحالتوسعه، آشنا شد. این زوج در سال ۱۹۹۴ ازدواج کردند و چهار دختر دارند. دیانا بهطور فعال در ابتکارات محیط زیستی و عدالت اجتماعی شرکت دارد. خانواده قبل از نقلمکان به محله راکلیف پارک در اتاوا و سپس به لندن در دوران کارنی در بانک انگلستان، در تورنتو زندگی میکردند. خانواده قبل از نقلمکان به محله راکلیف پارک در اتاوا و سپس به لندن در دوران کارنی در بانک انگلستان در تورنتو زندگی میکردند.
انتقال به سیاست
ورود کارنی به سیاست غیرمتعارف بود. بدون تجربه قبلی در سمتهای انتخابی، او در ژانویه ۲۰۲۵ پس از استعفای جاستین ترودو، کاندیداتوری خود را برای رهبری حزب لیبرال کانادا اعلام کرد. ذکاوت اقتصادی و مهارتهای مدیریت بحران او با اعضای حزب همخوانی داشت و منجر به انتخاب او بهعنوان رهبر حزب در مارس ۲۰۲۵ شد. این امر زمینهساز انتصاب او بهعنوان نخستوزیر شد، که در سیاستهای کانادا اتفاقی نادر است. این زمینه را برای انتصاب او بهعنوان نخستوزیر فراهم کرد، که در سیاستهای کانادا یک اتفاق نادر است.
موقعیت جهانی در میان رهبران
تجربه بینالمللی کارنی او را بهعنوان یک شخصیت محترم درصحنه جهانی قرار داده است. رهبری او در دوران بحرانهای مالی و نقش او بهعنوان فرستاده ویژه سازمان ملل برای اقدام اقلیمی و مالی، تعهد او به ثبات اقتصادی جهانی و پایداری محیطزیست را برجسته میکند.

رهبری او در دوران بحرانهای مالی و نقش او بهعنوان فرستاده ویژه سازمان ملل برای اقدام و تأمین مالی اقلیمی، تعهد او به ثبات اقتصادی جهانی و پایداری محیطزیست را برجسته میکند.
بااینوجود در فضای تازه سیاسی جهانی و در میان جریانهای نزدیک به محافظهکاران در غرب او بهعنوان شخصیتی که دیدگاههایش مبنی بر توجه به محیطزیست، پیشروی در سیاستهای اجتماعی و برابری با آنها همخوانی ندارد، مخالفان جدی و قدرتمندی دارد. او از یکسو از سوی بخشی از جهان بهعنوان مدافع بیپروای سرمایهداری شناخته میشود و از سوی برخی دیگر، متهم به علاقهمندی به دیدگاه توسعه امنیت اجتماعی و دروی از اصول سرمایه داری و عدم دخالت دولت است. البته برای کسانی که با مفاهیم اقتصادی آشنایی بیشتری دارند هیچ یک از این دو توصیف دقیق نیست. شاید اگر به زبانی اقتصادی قرار بر توصیف دقیق تری از دیدگاه های کارنی باشیم باید او را « اقتصاددان کینزی عملگرا» یا معتقد به «سرمایه داری دارای مسئولیت اجتماعی» توصیف کرد.
نقدها و کاستیهای کارنی
باوجود مدارک و سوابقش، کارنی با انتقاداتی مواجه است، بهویژه در مورد کمبود تجربه سیاسیاش.
منتقدان برخی از شکاکان توانایی او در مدیریت پیچیدگیهای سیاستهای حزبی و ارتباط با رأیدهندگان را زیر سؤال میبرند. محافظهکاران او را ادامهدهنده راه و مسیر ترودو و بهنوعی سایه ترودو میدانند و باوجودی که او در دولت ترودو حضور نداشته است اما محافظهکاران سیاستهای اقتصادی ترودو را تحت تأثیر توصیههای او میدانند. آنها همچنین کارنی را متهم میکنند که متعلق به طبقه نخبه جامعه است و از مشکلات روزانه مردم خبر ندارد و نمیتواند نماینده آنها باشد. این واقعیت که او تاکنون هیچ سمت مبتنی بر انتخاب مستقیم مردم را بر عهده نداشته است هم زاویه دیگری از نقدها به او را ایجاد کرده است.

این موضوع اگرچه کمسابقه است اما نه بیسابقه است و نه غیرقانونی. در کانادا مردم به نمایندگان احزاب رأی میدهند و شخص خاصی را بهعنوان نخستوزیر انتخاب نمیکنند. حزب برنده در صورت کسب اکثریت مطلق به تنهای و در صورت اکثریت شکننده با ائتلاف با احزاب دیگر دولت تشکیل میدهد و رهبر آن حزب نخستوزیری را بر عهده میگیرد و ضرورتی ندارد که رهبر حزب حتماً نماینده پارلمان باشد
پیشتر هم رهبرانی مانند جان ترنر و کیم کمپبل از طریق رهبری حزبی به سمت نخستوزیری رسیدند نه از طریق انتخابات مستقیم، هرچند که دورههای آنها کوتاه بود.

بااینوجود این نکته درخشانی در کارنامه او نیست و احتملا یکی از نقاطی است که رقبای او برای حمله به وی در انتخابات پیش رو استفاده خواهند کرد
در شش ماه پیش از رهبری کارنی، حزب لیبرال با کاهش حمایت مواجه بود و با فاصلههای قابلتوجهی از حزب محافظهکار عقبتر بود. بااینحال، انتخاب او بهعنوان رهبر، وضعیت حزب را احیا کرده است. نظرسنجیهای اخیر نشاندهنده کاهش فاصله هستند، با افزایش حمایت از لیبرالها به ۳۴٪ در مقابل ۳۷٪ حمایت از محافظهکاران هستند. البته نباید به چند نظرسنجی برای ترسیم چشمانداز آینده سیاسی کانادا اعتماد کرد. بخشی از صعود کارنی و لیبرالها پس از رهبری او شاید به ناشناخته بودن وی همینطور نو بودن این چهره در عرصه سیاسی مربوط باشد. اتفاقی که بهطورجدی در دوره انتخابات بعدی فدرال زیر ذرهبین قرار خواهد گرفت و جزییات زندگی او برای مردم آشکار خواهد شد که ممکن است در افزایش یا کاهش محبوبیتش نقش بازی کند.
اینکه او در روزهای اندکی که در نقش نخستوزیری در اختیار دارد چگونه میتواند از یکسو خود را از نارضایتیهای گسترده بهجای مانده از دوره ترودو دور کرده، خود را به مردم کانادا معرفی کرده و آنها را راضی کند که بار دیگر و برای چهارمین دوره پیاپی به لیبرالها در این شرایط بحرانی اعتماد کنند و همزمان بتواند در مقابل تبلیغات و توان ساختارمند محافظهکاران مقاومت کرده و در همان حال مبارزه با دانلد ترامپ را پیش ببرد، تقریباً مأموریتی غیرممکن به شمار میرود که در شرایط عادی بعید بود به هیچ نتیجهای برسد. اما ما در عصر شگفتیهای سیاسی در جهان هستیم و به همین دلیل روزها و هفتههای آینده برای علاقهمندان دنیای سیاست در کانادا ایام پرهیجان و پر از شگفتی را رقم خواهد زد.