مداد، مجله آنلاین مونترال

تبلیغات
 

آتابای، روایت عاشقانه‌ای از زندگی، مرگ و ترس‌هایی که هرگز عوض نمی‌شوند به بهانه‌ی اکران فیلم «آتابای» در مونترال

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

گروه املاک OneClickHome مهدی یزدی و حمید سام  

عصر یک روز تابستانی و گرم در خیابان شربروک، حوالی ساعت پنج بعدازظهر است. در پیاده‌رویی روبروی در اصلی موزه هنرهای زیبا مونترال، دسته دسته ایرانی‌هایی را می‌شود دید که برای دیدن فیلم سینمایی«آتابای» آمده‌اند. از در کوچک سینما «دوموزه» که داخل می‌شوم، تعداد قابل توجهی را می بینم که در سالن سینما، برای دیدن فیلم دردسته های مختلف جمع شده اند. دوستان م را پیدا می کنم. با هم گپ می زنیم و در صف طولانی که برای ورود به سالن جمع شده است، حرکت می کنیم. فیلم سینمایی آتابای قرار است ساعت 5 عصر پخش شود. موسسه شهرزاد که پیش از این سابقه همکاری با هنرمندان ایرانی برای برگزاری کلاس های بازیگری و ساخت فیلم کوتاه را دارد، این فیلم را برای پخش آماده کرده است.

خانم لیلی خاقانی به نمایندگی از ترک زبانان مونترال و به احترام حضور چند مهمان از جمهوری آذربایجان، به زبان ترکی برای خوش آمدگویی صحبت هایی می کند. او از نیکی کریمی بابت جسارتی که به خرج داده و برای اولین بار فیلمی را به زبان ترکی به طور کامل به نمایش درآورده است، تشکرمی کند. او بلافاصله بعد از این سخنان به زبان فارسی هم جملات ش را تکرار می کند. اما برایم جالب است که عده زیادی در اطرافم، در همین فاصله کوتاه بین این دو صحبت، شروع به نظر دادن می کنند که چرا باید صحبت ها به زبان ترکی شروع شود و یا چرا مراسم را ترک ها باید اداره کنند. شنیدن این گونه صحبت ها در شهر مونترال که در بیشتر مراسم ها، مجریان به زبان فرانسوی صحبت را آغاز کرده و بعد به زبان انگلیسی هم آن را تکرار می کنند، بهانه عجیبی است. به هر حال زبان اصلی این فیلم هم ترکی است و مهمانان ترک زبانی در سالن حضور دارند و می توان پذیرفت که مجری مراسم ابتدا بخواهد به زبان آنان خوش آمد بگوید.

بعد از این صحبت های کوتاه، هنرمندی جوان به نام آراز، قطعاتی مشهور از موسیقی های آذربایجان مانند آیریلیق و برخی دیگر از آثار رشید بهبوداف را می خواند. این برنامه در کنار سخنرانی باعث ایجاد تاخیری در حد 25 دقیقه در شروع فیلم می شود و صدای اعتراض بلند خانمی را می شنوم که می گوید ” شما باید این برنامه را اعلام می کردید.”

البته که این برنامه قبلا در شبکه های مختلف اجتماعی اعلام شده بود، حداقل دررسانه مداد که یک ویدیوی کوتاه هم برای آشنایی با این هنرمند، کار کرده بود. حتی به مناسبت اکران این فیلم، برنامه شب آذربایجان در رستورانی در مونترال قرار بود که برگزار شود. در هر صورت متاسفانه تاخیرها درهمه مراسم و کنسرت های مربوط به ایرانی ها عادی است، در همین زمان 25 دقیقه ای هم، همچنان عده ای از تماشاگران در سالن وارد می شدند و می نشستند.

و سرانجام فیلم آغاز می شود….

فیلم آتابای، روایت سرگردانی همیشگی انسان در مسیر زندگی و درک او از مفاهیمی چون عشق و مرگ است. آتابای یا همان کاظم با بازی هادی حجازی فر، سال های سال است که ازچنگال رویارویی با تجربه عشقی ناکام در دوران دانشجویی، گریخته است و به روستای پدری دوردست در آذربایجان، پناه آورده است. روستایی که به زعم همه اهالی روستا اگر به همت او نبود در این حد آبادی و زیبایی را به خود ندیده بود. با این حال تلخی مرگ خواهری جوان که خودسوزی کرده است، آتابای را ویران کرده است و در عین حال مهری بزرگ در او نسبت به خواهرزاده ش، آیدین ایجاد کرده است.

آتابای در خود نفرت عمیقی را حس می کند، نفرتی که او را به سوی مرگ می برد و او همانطور که در نمای اول فیلم درمیان دشتی وسیع ایستاده است، آرام آرام سال های رفته زندگی ش را در انتظار مرگ می شمارد. اما مرگ نابهنگام همسر دوست صمیمی ش یحیی با بازی جواد عزتی، که در جوانی عاشق خواهر از دست رفته آتابای است و صحبت هایی که در حاشیه دریاچه ارومیه با آتابای می کند، راز خودسوزی تلخ خواهر را بعد ازسال ها برای آتابای روشن می کند و درکی جدید از اطرافیان و دنیای اطرافش برای او به ارمغان می آورد و بر سرگشتگی ش می افزید.

در این میان، ظهور کوتاه دوباره عشق در دنیای سرگشته آتابای، چون معجزه ای است که آتابای را از دنیای مردگانی که در خلوت با آن ها سخن می گوید، به بیرون می کشد. روی نفرت و سیاهی اش رنگ می پاشد و به یمن این عشق بار دیگر آتابای را با خود به صلح می رساند و گفتگوهای درونی او را که سال ها است در خلوت با مردگان زمزمه می کند برای سیما با بازی سحر دولت شاهی، نگاه می دارد.

در فیلم آتابای، این عشق است که همه جا تصمیم گرفته است، فرخ لقا خواه آتابای ، یحیی، سیما، آتابای، آیدین، سیمین خواهر کوچکتر و جیران همه درگیر عشق ند. عشقی که گاهی نجات بخش است و پر امید و گاهی ویرانگر.

و در نهایت عشق است که به خاطر خامی و ترس آتابای از رویارویی با آن، تنهایی و سرگشتگی دوباره را برای آتابای به همراه می آورد و سیما را که به تازگی از سرطان به خلوت این روستا گریخته بود راهی سرنوشتی نامعلوم می کند. زیرا که به گفته آتابای :” آداملار عوض اولمازلار، نه اوزلری نه گورخولری” (آدم ها عوض نمی شوند، نه خودشان و نه ترس هایشان.)

روایت نیکی کریمی در این فیلم از زندگی، مرگ و ترس ، هرچند جدید نیست اما ترکیب داستانی که او هدایتش می کند با قاب های زیبا از طبیعت آذرباییجان و موسیقی بی نظیر حسین علیزاده و آواهای محلی آذربایجان در کنار بازی درخشان حجازی فر و عزتی، تماشاگر را با بیداری حس های درونی از عشق و زندگی بیرون می فرستد و برای مخاطبی که فرسنگ ها دور از سرزمین مادری، فیلمی درباره یک روستای آذربایجانی که همه به زبان محلی سخن می گویند، لذتی عمیق بر جای می گذارد.

و حاشیه های پایان….

حالا فیلم تمام شده و همه درباره فیلم در سالن سینما پچ پچ می کنند. صدای عده ای را می شنوم که می گویند با دیدن فیلم به دوران جوانی خود در آذرباییجان رفته اند. عده ای هم می گویند که برای دیدن زیرنویس و فهمیدن فیلم مشکل داشته اند که خیلی برایم عجیب است که چرا درباره این فیلم همچین نظری دارند. بعید می دانم این روزها، کسی باشد که بدون زیرنویس در عمرش حداقل یک فیلم هم ندیده باشد. این دست نظرها، باعث می شود که باز هم به جسارت نیکی کریمی تبریک بگویم که در فضای فکری غریب و برخوردهای دور از انصافی که در ایرانیان نسبت به لهجه محلی برخی اقوام ایرانی وجود دارد، این فیلم را به زبان ترکی ساخته است.

حس من درباره تجربه دیدن این فیلم در مونترال، مثل رفتن به سینما در یک دورهمی خانوادگی و دوستانه در ایران است که در کنار حواشی و پچ پچ های در گوشی در سینما و حواشی که بعدتر درباره رستوران و شب آذری ها از برخی می شنوم، با دیالوگی از فیلم است که سیما از قول آتابای می گوید، توصیف می شود:

” خودت گفتی، هیچ چیز خوبی کامل نیست. ”

 

 

 

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

فرشاد صدفی وکیل در کانادا استان کبک مونترال
دفتر خدمات حقوقی فرشاد صدفی
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
مداد، مجله آنلاین مونترال