داستان در ابتدا هرچند کوتاه اما در نوع خود ترسناک و باورنکردنی بود. یک زن ۳۷ ساله ایرانیتبار ساکن کانادا، به نام الناز حاجی تعمیری از خانهی اقوامش در شهر واساگابیچ در دو ساعتی شمال تورنتو توسط سه نفر که لباس تقلبی پلیس به تن داشتهاند، ربوده میشود. پلیس بر اساس اظهارات شاهدان میگوید که مظنونین سه مرد سیاهپوست و مسلح بودهاند.

کمی که میگذرد، مشخص میشود الناز در واقع به آن خانه پناه آورده بوده چون چند روزی قبل از آن در پارکینگ آپارتمانش در ریچموندهیل در تورنتو مورد حمله دو مرد دیگر قرار گرفته بود و با ماهیتابه آنقدر بر سر و صورتش کوبیده بودند که به ۳۵ بخیه احتیاج پیدا کرده بود.
اما هنوز این هم همهی ماجرا نبوده، حمله در پارکینگ چند روزی پس از آن صورت گرفته که الناز وقتی برای پس دادن یک خودروی اجارهای به شرکت مربوطه مراجعه میکند، متوجه میشود که در خودروی او دو ردیاب کار گذاشته شده است.
این ماجرای عجیب و وحشتناک که چند روزی است کل کامیونی ایرانیان کانادا را در شوک و حیرت فرو برده، قطعاً ابعاد بسیار پیچیدهتری داشته که برای فهم آنها باید با امیدواری منتظر پیدا شدن الناز و اتمام تحقیقات پلیس ماند.
اما روند بسیار کند تحقیقات پلیس و سکوت معمول آنها در هنگام کار کردن روی یک پروندهی پیچیده با این ابعاد باورنکردنی، باعث نگرانی و تشویش خانواده الناز حاجتعمیری در ایران شده است.
دیروز موفق شدیم تلفنی با پدر و خواهر الناز در ایران گفتگو کنیم. آیسا، خواهر الناز که در خارج از کشور زندگی میکند، در این روزهای سخت، به ایران بازگشته تا همراه والدینش باشد. گفتگو را با او با این جمله شروع کردیم که این ماجرای وحشتناک، آنگونه که شما با آن درگیر شدید چه بود و چه اتفاقی افتاده است؟
آیسا حاج تعمیری: مدتی بود که از خواهرم میشنیدم تهدید شده است. زمانی که خواهرم میخواست ماشین کرایهای را به کمپانی تحویل دهد، کسی که ماشین را چک میکرد در زیر ماشین دو جیپیاس پیدا کرد و از خواهرم پرسید که کاری با ماشین انجام داده؟ خواهرم گفت خیر. من ماشین را تحویل گرفتم و پس از مدتی میخواهم به طور قانونی و عادی تحویل دهم. آن شخص ماشین را به خواهرم نشان میدهد و خواهرم از آن (جیپیاسها) عکس گرفته و سپس به پلیس زنگ میزند. پلیس از آنها میخواهد عکس را برایشان بفرستند. پس از اینکه عکسها را برای پلیس میفرستد و پلیس میگوید جیپیاسها را بازکرده و به اداره پلیس بیاورید. از آن به بعد اتفاقی رخ نمیدهد تا روزی که آنها وارد پارکینگ میشوند. هنوز نمیدانیم چگونه اما وارد شدند. من خانه خواهرم را دیدهام، با توجه به امنیت و وضعیت در پارکینگ و نگهبان و دوربینها برای ما هم جای تعجب دارد که چگونه وارد پارکنیگ شدند. در هر حال، آنها وارد شدند به خواهرم حمله کردند از ماشین بیرون کشیدنش و با ماهیتابه توی سرش زدند. وجود یکی از همسایهها که خیلی اتفاقی بیرون آمده بود باعث میشود که آنها بترسند و فرار کنند. باز هم نمیدانم چگونه، آنها همه را چک کردند ولی پلیس وقتی ماشین را بازرسی کرد دوباره یک جیپیاس دیگر پیدا کرد. پلیس در جریان همه این مراحل به صورت، لحظه به لحظه بود. وقتی این اتفاق در پارکینگ میافتد پلیس به خواهرم میگوید که یک خانه امن پیدا کند و موبایلش را نیز قطع کند. پلیس حرف دیگری نمیزند. تا اینکه خواهرم به خانه یکی از بستگانمان میرود و پس از دو هفته که در آنجا بوده، او را پیدا میکنند و میدزدند.
خب آنها چگونه خواهرتان را دوباره پیدا کردند؟ پلیس در این فاصله چه کرده بود و تحقیقات قبلی به کجا رسیده بود؟
پلیس میگفت که چند روزی بود که همسایهها ماشین مشکوکی دیده بودند و به پلیس اطلاع داده بودند. باز هم نمیدانم چه اتفاقی افتاد و عکسالعمل پلیس چه بوده است. ما اصلاً وارد جزئیات عکسالعملها نمیشویم. در حال حاضر آنچه برای ما مهم است اتفاقی است که افتاده. در آن شب سه نفر با لباس پلیس به خانه همان بستگان ما میروند و فامیل ما به خاطر کفششان به آنها شک میکند و اجازه ورود نمیدهد. کمی درگیری پیش میآید و پس از درگیری خواهر من را میبرند.
پدر الناز و آیسا حاجتعمیری در ادامه و تکمیل داستانی که آیسا تعریف کرده، افزود:
پدر الناز: خانم ایشان سعی میکنند به پلیس اطلاع بدهند اما خانم و خواهرشان را هل داده و موبایل را از دستشان گرفته و پرت میکنند. موبایل میشکند. شوهر ایشان که از اقوام ما هستند سعی میکند ممانعت کند که یقه لباسش را گرفته و میکشند و باعث میشود لباسش پاره شود. بازویش را زخمی میکنند که بعداً پلیس آثار این درگیری را مشاهده میکند. درگیری طوری بوده که اینها برای مداوا به بیمارستان می.روند. سپس پلیس، ماشین، موبایل و لپتاپ دخترم را از خانهای که در آن بوده میگیرد و برای بررسی میبرد. عمده مسئله این است که روزی که این اتفاق میافتد، (تهدید اولیه) دختر من به پلیس اطلاع میدهد. پلیس به دخترم میگوید که برو جای دیگری که به دنبالت نیایند. این مسئله همین طور مسکوت باقی میماند. مورد دوم که در پارکینگ پیش میآید و دخترم سرش خونی میشود. گزارشی در اینستاگرام از قول یکی از اقوام است که به انگلیسی مسلط بوده منتشرشده و حتی در پارکینگ هم که آثار خون وجود دارد، از دوربین امنیتی پارکینگ میگیرند. با توجه به آن اتفاق، باز هم پلیس میگوید برو جایی که پیدایت نکنند. ما انتظارمان این بود که پلیس این مسئله را در دستور کار خودش قرار دهد و پیگیری کند. متأسفانه منجر به اتفاق سوم میشود که دخترم ربوده میشود.
پدر الناز در ادامه و در مورد درخواست کمکش از مردم، میگوید: ما میخواهیم هر کس که هر خبری دارد به شمارهای که پلیس در گزارش هفته گذشتهاش داده، اطلاع دهد یا به هر کسی که فکر میکند از این واقعه اطلاعاتی دارد که میتواند در پیدا شدن دخترم کمک شود، ممنون میشویم که کمک کند.
خواهر الناز در پاسخ به شبهات ایجاد شده در رسانههای فارسیزبان کانادا در مورد فوت همسر الناز و ارتباط احتمالی آن به پرواز PS752 میگوید: شوهر خواهر من حدوداً نزدیک به پنج سال پیش، سه ماه دیگر میشود پنج سال، در ایران ناگهانی ظرف ۴۸ ساعت فوت میکند. عکس مربوط به هواپیما که در اینستاگرام خواهرم منتشر شده به خاطر این است که در آن زمان همه ایرانیها در همه جای دنیا به دلیل ناراحتی و نگرانی با این خانوادهها همدردی میکردند. همه تلاش میکردند که ناراحتیشان را عنوان کنند. شوهر خواهر من خیلی پیش از سقوط این هواپیما فوت کردند.
زمانیکه خواهرتان متوجه شد روی ماشینش ردیاب کار گذاشته شده آیا با شما صحبتی هم کردند که چرا چنین چیزی پیشآمده؟ خودشان حدسی داشتند که چرا چنین اتفاقی افتاده؟
آیسا حاج تعمیری: بله، خیلی ترسیده بود و نمیتوانست حدس بزند ماجرا چه هست. در این مواقع شما باشید چه حدسی میزنید؟ کسی را حدس میزنید و اتفاقی را حدس میزنید و همه چیز مشکوک میشود. خواهر من هم مانند همه آدمها، به دلیل اینکه تنها زندگی میکرد این اتفاق برایش خیلی شوکآور بود و تلاش میکرد یک جوری آن را حل کند.
آقای حاجتعمیری، با توجه به توالی اتفاقات عجیبی که در نهایت منجر به ربودن دخترتان شده، آیا از پلیس پرسیدید که در دفعات اول که ایشان بابت ردیابی خودرو با ضربوشتم در پارکینگ شکایت کردند، چه پیگیریهای شده و چه نتایجی به دست آمده؟
آقای حاج تعمیری: ببینید رسالت مقدس ژورنالیستی شما واقعاً قابلستایش است ولی متأسفانه تا الآن کسی این قدم را بر نداشته که بگوید شما که یک دفعه بابت ردیابی گزارش کردند، کاری نکردید! دفعه دیگر رفتید دیدید دختر ما ۳۵ بخیه روی سرش خورده، با ماهیتابه روی سرش کوبیدهاند. گفتهاید برو خودت را یک جایی قایم کن. شما فکر میکنید این مسئله نرمال است؟
آقای حاج تعمیری: این را پلیس به من گفت. وقتی با پلیس صحبت میکردم پلیس گفت که ما میدانیم یک نفر با ماهیتابه بر سرش کوبیده که ۳۵ تا ۴۰ بخیه خورده است. پلیس طوری مسئله را مطرح میکرد که انگار مسئلهای جالب بوده مثل اینکه رفته بیرون خرید کرده است. تا این حد خندهدار تعریف میکرد. مثل اینکه همه چیز عادی عادی بود.
در اینجا آیسا حاج تعمیری، خواهر الناز وارد گفتگو میشود و اضافه میکند: البته ما التهاب داریم و خودمان میدانیم که شنیدن خیلی چیزها برایمان سنگین است ولی اینقدر راحت صحبت کردن پلیس در مورد این مسئله عجیب است. من در استرالیا زندگی میکنم و آنجا پلیس همهی هم و غمش مردم است. خیلی عجیب است که این قدر راحت در مورد مسئلهای که شما میگویید در آنجا تا به حال اتفاق نیافتاده، این قدر عادی صحبت کنند.
آیا پس از اینکه خواهرتان در پارکینگ مورد حمله قرار گرفت با ایشان صحبت کردید؟ چون گفتید دو هفته طول کشید تا مرحله سوم و متأسفانه ربودن انجام شود.
آیسا حاج تعمیری: بله ما با او صحبت میکردیم ولی خواهرم خیلی ترسیده بود و مطمئنم از ترسش نمیخواست در این مورد با خانواده صحبت کند. اینطوری عنوان میکرد که من در برف زمین خوردم پایم آسیبدیده و به دلیل کرونا و اینکه الآن تنها نباشم آمدهام در خانه فامیلمان هستم. اما جزئیات را به ما نگفت. به ما نگفت که سرش شکسته و مورد آسیب قرارگرفته و چه اتفاقاتی برایش افتاده است. اما ما الان میدانیم که آنجا همه دوستانش در جریان این ماجرا بودند.
آیا خواهرتان برای دوستانش و فامیلی که پیشش بوده، جزئیات را گفته است؟
آیسا حاج تعمیری: همه این جزئیاتی را که ما برای شما گفتیم در مورد جیپیاس و ترسی که داشته، اینها را گفته بود.
شما از پلیس مطلب جدیدی نشنیدهاید؟ یعنی پلیس به شما نگفته است که سرنخی پیداکردهاند یا به جایی میرسند؟ یا از دوربینهای مداربسته چیزی فهمیده باشند؟
آیسا حاج تعمیری: نه ما تنها چیزی که هر دفعه از پلیس میشنویم این است که ما در حال حاضر در موقعیتی نیستیم که با شما صحبت کنیم از ما انتظار شنیدن خبری نداشته باشید تا بعداً با شما صحبت کنیم. تا کنون هیچ مطلب قابل گفتی به ما نگفتهاند.
آقای حاج تعمیری: ما تقریباً امیدمان را به دوستان ایرانی در کانادا بستهایم. کمک کنید که ما دخترمان را به زندگی برگردانیم. کمک شما خیلی موثر خواهد بود. آنجا از اقوامی که دخترم چند وقتی پیششان بوده میتوانید سؤال کنید. از دوستان دیگرش بپرسید. ما در هر صورت اطلاعاتمان را با شما به اشتراک میگذاریم که بتوانید این مسئله را پیدا کنید.
آیسا حاج تعمیری: من یک خواهشی از شما دارم. پس از اینکه شما این مطالب را چاپ میکنید و یا فایل صوتی آن را منتشر میسازید شاید افرادی به دفتر شما یا وبسایت شما زنگ بزنند و اطلاعات دیگری به شما بدهند. من از شما میخواهم اگر مطلبی که عنوانشده با آنچه ما گفتیم خیلی متفاوت بود با ما در میان بگذارید. ما ۲۴ ساعته در دسترس هستیم. ما میخواهیم واقعیت را از زبان خودمان بشنوید. متأسفانه همان چند روز اول چند خبر عجیب و غریب پخش کردند. ما در آن موقع اجازه نداشتیم با کسی صحبت کنیم. پلیس به ما اجازه نداد من نمیدانستم چگونه به آنها بگویم اول حقیقت را پیدا کن بعد عکس شوهر خواهر من را منتشر کن و بگو که این آقا باعث و بانی اتفاقها است، بروید ایشان را پیدا کنید. به نظر من این کار بسیار غیرحرفهای است. به همین دلیل من از شما خواهش میکنم با ما در ارتباط باشید و حداقل همه چیز را از زبان خود ما بشنوید.