فیلم دون به کارگردانی دنیس ویلنوو کارگردان کانادایی زاده کبک، نه تنها با استقبال منتقدان و مخاطبان مواجه شده که روحی تازه به سینمای آسیب دیده از همه گیری دمیده است.
کتاب «دون» نوشته فرانک هربرت یکی از مهمترین آثار علمی تخیلی تاریخ ادبیات به شمار میرود.
داستانی که در دنیای شنزارهای سیاره آراکیس سپری میشود و در آن نه تنها چشم اندازی آینده نگرانه درباره نظم جهانی در آینده دور روایت شده است که همزمان نقدی اصولی را در زمینه استعمار، نبردهای سیاسی، دین زدگی و افراطی گری و بحران محیط زیست روایت می کند.
داستان درباره خانواده نوجوانی به نام پاول است. کسی که بی آنکه خود بداند نه تنها باید میراث دار خاندان خود باشد که در میان بازی نهادهای قدرت کهکشانی باید بقای خود را تضمین کند. او از یک سو فرزند حاکمی محبوب است و از سوی دیگر حاصل قرنها دستکاری ژنتیک محفلی مذهبی به نام بنی جزیرت برای به دنیا آوردن فردی با چنان نیروی ذهنی است که بتواند از مرز زمان و مکان عبور کند و به منجی بدل شود که کهکشان را به نظم در آورد.
او را که در افسانههای قدیم لسان الغیب و مهدی نامیدهاند و اکنون بی آنکه خود بداند باید میراث دار چنین تغییری عظیم باشد.
او در گذر از نوجوانی به جوانی باید از هر آنچه که می شناخته دست بشورد تا آیندهای را بسازد که از آن هراس دارد.
داستان دون که به معنی تپه شنی یا تلماسه است چنان در دنیای علمی تخیلی اثرگذار است که تقریبا هیچ اثر مهمی از این ژانر را که پس از آ نساخته شده است را پیدا نمیکنید که از آن تاثیر نگرفته باشد.
از جنگ ستارگان گرفته تا بیگانه و از بنیاد گرفته تا پیشتازان هر یک به نحوی از این اثر الهام گرفته اند. فیلمی که اگرچه عمیقا با مسایل سیاسی، مذهبی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کند اما علم آن نیز در حد قابل قبولی مستند بر پایه های دقیق است.
برای همین هم ساختن فیلمی از روی این مجموعه طلسمی برای فیلم سازان به شمار می رود. تلاش های پیشین برای ساخت فیلمی بر این مبنا با شکست مواجه شدند.
شاید معروف ترین برداشت از این فیلم روایتی بود که ژوردانسکی قرار بود از آن تهیه کند. او سال های سال در پی این پروژه بود. فیلمی که قرار بود برخی از نام های افسانه ای در آن ایفای نقش کنند از سالوادور دالی گرفته تا اورسون ولز و قرار بر این بود که گروه پینک فلوید موسیقی آن را بسازد.
پروژه این فیلم چنان جاه طلبانه و بزرگ بود که هیچگاه جز روی کاغذ به واقعیت بدل نشد و همان طرح های کاغذی اما خود الهام بخش بسیاری از فیلم های علمی تخیلی شد.
یک بار دیگر دیوید لینچ به سراغ این پروژه رفت و فیلمی بر آن مبنا ساخت. فیلمی که بعدها خود لینچ معتقد بود نباید در باره آن حرف بزند و به هیچ وجه نتوانست برداشتی از این داستان باشد.
یک بار دیگر شبکه سای فای سعی در ساخت سریالی بر این مبنا کرد. این سریال هم نتوانست نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کند.
تا اینکه سرانجام سال ها پیش کارگردان کانادای دنیس ویلنوو اعلام کرد که مدت های طولانی است که برای ساخت این فیلم برنامه ریزی می کند.
اما این پروژه ای نبود که این کارگردان متولد بکانکور در استان کبک بتواند به سراغ آن برود. این کارگردان کانادایی قبل از اسخت این فیلم تلاش کرد تا جایگاه خود را در سینمای جهان تثبیت کند. فیلم تحسین شده سکاریو، علمی تخیلی فلسفی و خیره کننده ارایوال و سپس ساخت دنباله یکی دیگر از شاهکارهای علمی تخیلی تاریخ سینما یعنی تیغ رو یا بلید رانر 2049 زمینه لازم را برای او فراهم آورد تا به سراغ رویای قدیمی خود برود.
او که از مشتاقان دنیای دون است، برای این کار تیمی تمام از بهترین ستاره های جهان معاصر را در مقابل و پشت دوربین خود قرار داد.
در مقابل دوربین او افرادی چون تموتی شالمان، ربکار فرگوسن، اسکار ایزاک، جیسون ماموا، زندایا، خاویر باردن، دیو باتیس و بسیاری دیگر به ایفای نقش پرداختند و تیمی از بهترین سینماگران و متخصصان جلوه های ویژه نیز در پشت دوربین بسیج شدند تا این داستان را روایت کنند.
موسیقی فیلم به نابغه موسیقی فیلم هانس زیمر سپرده شد و در نهایت او تصمیم گرفت این فیلم طولانی و پر هزینه اش تنها به نیمی از کتاب نخست دون اختصاص یابد.
سرانجام پس از ماهها تاخیر دون بر پرده سینماها ظاهر شده است و برای نخستین بار پس از آغاز همه گیری جانی دوباره به سالن های سینما داده است.
این بار طلسم اقتباس ناپذیری این فیلم به دست این کارگردان کبکی شکسته شده است.
فیلم دون را باید بر بزرگترین پرده ممکن دید. اگر دسترسی دارید سعی کنید آن را بر پرده آی مکس ببینید که اصولا برای این نمایش ساخته شده است.
فیلم اوج هنر تصویر سازی و داستان گویی در دنیای سینمای معاصر است. فیلم برداری و تصویر سازی دنیاهای نمایش داده شده رد این فیلم چنان میخکوب کننده است که فارغ از داستان جشنواره ای بصری برای چشمان بیننده فراهم می آورد.
بازی های بازیگران درخشان و خیره کننده است و جلوه های ویژه و عظیم این فیلم چنان استادانه طراحی شده که مرز بین واقعیت و رویا را برای مخاطب از بین می برد و همه این شکوه در کنار موسیقی نفس گیر هانس زیمر شما را میخکوب می کند.
ویلنوو موفق شده است این داستان پیچیده را به گونه ای روایت کند که اگر شما با کتاب اصلی نیز آشنا نباشید بتوایند به خوبی داستان و روایت آن را دنبال کنید. اگرچه محدود بودن زمان – با وجودی که فیلم بیش از دو ساعت و نیم است – باعث شده است که او نتواند بخش هایی از داستان کتاب را در فیلم روایت کند.
دون را با یک علمی تخیلی ساده اشتباه نگیرید. این داستان همزمان داستانی درباره آینده و البته که امروز ما است.
داستان که به طور جدی تحت تاثیر الهاماتی از دنیای اسلامی قرار دارد، به نقش استعمار می پردازد و از شکل گرفتن بذر فرقه های مذهبی تا تحقق ظهور منجی ایشان صحبت می کند و همزمان نسبت به محیط زیست ما هشدار می دهد و توان ذهن را در اعلی ترین شکل خود به چالش می کشد.
داستان در یک سطح داستان اتمام نوجوانی و قدم گذاشتن به جوانی و از سوی دیگر داستان پاسخ گفتن فرد به نیاز جامعه ای تحت ستم است.
اگر از دیدن فیلم لذت بردید می توانید کتاب دون نوشته فرانک هربرت را مطالعه کنید. این کتاب در ایران – با تغییراتی در محتوا – با نام تلماسه منتشر شده است.