مداد، مجله آنلاین مونترال

تبلیغات
 

مارگاریت بورژوا، قدیسه‌ای که قلبش را در مونترال به یادگار گذاشت به بهانه سالگرد تاسیس نخستین مدرسه در شهر مونترال

مارگریت بورژوا زندگی غنی و جالبی داشت. ، حتما برای خیلی از شما اتفاق افتاده که در زندگی گاهی تحت تاثیر یک نفر، یک پیشنهاد یا یک تصمیم ، مسیر زندگی و سرنوشتتان را برای همیشه تغییر داده اید. برای «مارگریت بورژوا» Marguerite Bourgeoys ، این شخص «لوییز شمدی مزونوو» خواهر فرماندار شهر ویل ماری یا مونترال امروزی« پل شمدی مزونوو» بود.

وقتی برادر لوییز از خواهرش که یکی از راهبه‌های کلیسای نوتردام در شهر «تِخوآ» فرانسه بود، درخواست کرد که برای شهر کوچک ویل ماری در قلمرو جدیدِ کشور فرانسه، معلمی برای آموزش به او معرفی کند، لوییز، دوست صمیمی‌اش را که راهبه‌ای جوان بود و به زنان نیازمند و فقیر در کلیسا درس می‌داد، به فرماندار ویل ماری، پیشنهاد کرد.

این راهبه جوان، مارگریت بود. این پیشنهاد به کلی مسیر زندگی مارگریت را عوض کرد و او را تبدیل به یکی از نمادهای استوار ایالتی کرد که امروز ما آن را به نام «کبک» می‌شناسیم.

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

گروه املاک OneClickHome مهدی یزدی و حمید سام  

 زمان: ۳۰ اوریل ۱۶۵۸

مکان: تقاطع خیابان سنت پل و سنت دزییر در  نزدیکی بندر قدیم شهر


آغاز سفر مارگریت بورژوا

مارگریت بورژوا چند سال قبل از این که با این پیشنهاد مواجه شود، شاهد تحولی دیگر در زندگی شخصی‌اش بود.

او  از خانواده‌ای نه چندان مذهبی با سطحی متوسط بود. پدر مارگریت یک شمع‌ساز در قلعه سلطنتی شهر و مادرش هم زنی معمولی بود که خیلی زود از دنیا رفتند.

از سن 15 سالگی مارگریت بر اساس اعتقادات شخصی‌اش به تعلیم و سخنرانی اطرافیانش، مخصوصا زنان و دختران می‌پرداخت و بسیار علاقه داشت که به افراد نیازمند و فقیر هم آموزش بدهد.

یکی از جاهایی که می‌توانست مارگریت را به خودش جلب کند، کلیسای نوتردام شهرشان بود ولی نکته اینجا بود که اگر مارگریت می‌خواست به عضویت این کلیسا در بیاید، باید خودش هم جزو راهبه‌های کلیسا می‌شد و او اصلا با این مساله کنار نمی‌آمد. اما یک روز در سن 20 سالگی وقتی در جلسه‌‌ای مذهبی در کلیسا شرکت کرده بود به ناگاه دچار تحولی عمیق شد و تصمیم گرفت باقی عمرش را به خداوند ببخشد و مانند «مریم مقدس»  تبدیل به یک قدیسه شود.

بعد از چند سال کار و تجربه در کلیسای نوتردام، همه فهمیده بودند که مارگریت استعداد عجیبی در مدیریت و رهبری زنان و کودکانی دارد که زیر دستش تعلیم می بینند. همین توانایی بود که وقتی او را به مزونوو، فرماندار ویل ماری معرفی کردند، بسیار به چشمش آمد و بلافاصله ترتیب سفر مارگریت به ایالت بزرگ و دورافتاده قلمرو جدید فرانسه را در سال 1653 صادر کرد.

در طول سفر، مارگاریت مانند یک پرستار، دوست و همراه که به درد دل همه می‌رسد، در کنار کسانی که با ترس و ابهام به سمت دنیای جدید در حال حرکت بودند، مانده بود.


مارگریت برژوآ و رقم زدن دوران طلایی زنان ویل ماری

مارگریت زنی بسیار منحصر به فرد و با شخصیتی متفاوت بود. قبل از او هم کسانی وارد ویل ماری شده‌بودند که سودای تعلیم و تربیت در سر می‌پروراندند اما هیچکدام از زاویه‌ای که مارگریت به مسایل نگاه می‌کرد، به وضعیت جامعه توجه نداشتند.

اعتقاد راسخ او براین مساله بود که برای تعلیم یک جامعه باید اول زنان و سپس کودکان را درست آموزش داد. مارگریت، نخستین کسی بود که به نقش زنان در آینده کانادا توجهی ویژه کرد. در واقع همانطور که خودش هم در دست ‌نوشته‌های شخصی‌اش به این نکته اشاره کرده ‌است، این زمانی بود که دوران طلایی از زندگی در ویل‌ماری آغاز شد.

مارگاریت شروع به آموزش مهارت‌های ویژه زندگی شخصی و تعالیم مذهبی به زنان کرد. او بیشتر به زنان نیازمند و فقیر توجه نشان می‌داد. پنج سال بعد از نخستین  ورود او به شهر ویل‌ماری، مزونوو به ماری یک محوطه سنگی ساده( قبلا یک اسطبل بود) برای تاسیس نخستین مدرسه مونترال اهدا کرد.

اعتقاد راسخ مارگریت بورژوا،  براین مساله بود که برای تعلیم یک جامعه باید اول زنان و سپس کودکان را درست آموزش داد. او، نخستین کسی بود که به نقش زنان در آینده کانادا توجهی ویژه کرد.

مارگریت، در همین محوطه سنگی بی سروشکل اولین مبنای آموزش عمومی در شهر مونترال را بنیان‌گذاری کرد. امروز اگر به این آدرس بروید می‌توانید پلاکی را که به یادبود این مدرسه در این محل نصب شده‌‌است را ببینید.

مارگریت، با همین کار توانست تحولی بنیادین در ساختار آموزشی ویل‌ماری ایجاد کند. بلافاصله بعد از پاگرفتن نخستین مدرسه مونترال، مارگاریت بورژوا به فرانسه سفر کرد و سعی کرد برای مدرسه جدیدش نیروی کار به ویل ماری بیاورد. در همین سفر، او مامور شد که مسئولیت دخترانی را که تحت عنایات شاه فرانسه برای همسری مردان ویل ماری به کبک فرستاده می‌شدند، برعهده بگیرد.

در سال 1675، بیست و دو سال بعد از نخستین روزی که مارگریت وارد شهر شده‌بود، با حمایت‌های مزونوو نخستین صومعه سنگی شهر مونترال که یک مکان مخصوص برای تعلیم و تربیت زنان به عنوان راهبه و پرستار و دختران شهر بود به نام مارگاریت تاسیس شد.

این اقدام در زمانه خودش سروصدای زیادی برپا کرد و چون مارگریت یک زن بود، کلیسای مرکزی با اهدای این صومعه به نام او مخالفت می‌کرد.  تقریبا 25 سال طول کشید تا این مجوز به طور قطعی برای مارگریت صادر شود که دقیقا دو سال قبل از مرگ او بود.

این صومعه امروز با نام Notre-Dame-de-Bon-Secours Chapel در شهر مونترال قرار دارد که در واقع موزه مربوط به مارگریت بورژوا هم هست.

در سال 2005 طی مراسمی تمامی یادگارهای مارگریت به این موزه اهدا شد. هم اکنون در زیر محراب مقدس این کلیسا دقیقا زیر بنای «مریم مقدس» که تمام عمر الگوی مارگریت بود، بنای یادبود او هم به چشم می‌خورد.


قلب مارگریت برژوآ در مونترال به جای ماند

در سال  1982 میلادی یعنی حدود دو قرن بعد از درگذشت مارگریت بورژوا، کلیسا با اهدای لقب «قدیسه» یا «Saint» به او موافقت کرد.

تمبر یادبود از مارگریت بورژوا

مارگریت زنی شگفت‌انگیز بود که برای کودکان بومی ویل ماری هم که توسط ساکنان جدید بی اهمیت شمرده می‌شدند، هم به اندازه کودکان ویل ماری وقت می گذاشت و به تعلیم و تربیتشان رسیدگی می‌کرد. شاید به همین دلیل است که از او به عنوان مادر واقعی شهر مونترال هم یاد می‌شود.

او با شجاعت، دوراندیشی و دانشی که بی چشم‌داشت در اختیار ساکنان ویل‌ماری گذاشت، نقش مهمی در آینده آن بازی کرد.

قلب او عاشقانه برای تمام انسان‌ها می‌تپید و تا لحظه مرگ به آموزش و تعلیم مشغول بود. به همین دلیل بعد از درگذشت او، قلبش را مومیایی و در یک جعبه نقره ای نگهداری کردند.

جعبه حاوی قلب او چندین بار خانه خود را عوض کرده است و هم اکنون در اینجا  قرار دارد.

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

فرشاد صدفی وکیل در کانادا استان کبک مونترال
دفتر خدمات حقوقی فرشاد صدفی
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
مداد، مجله آنلاین مونترال