اواسط دسامبر گروهی از ایرانیان مونترال به شکل داوطلبانه اقدام به جمعآوری و توزیع کمکهای مردمی بین نیازمندان و بیخانمانهای شهر مونترال کردند. اقدامی که از سوی جامعه ایرانی با برخوردی دوگانه روبرو شد. موافقانی که شوقزده از یاری رساندن به بیخانمانهای مونترالی هرچه در چنته داشتند را رو کردند و کسانی که عقیده داشتند کودکان نیازمند در ایران در اولویت دریافت کمک هستند. هر دو فکر درست و انسانی است. اما…
مونترال امروز خانه ماست و مثل هر خانه دیگری زیباییها و زشتیهای خودش را دارد. مونترال بخشنده است و به بسیاری از ما، زندگی راحتتر و شیرینتری هدیه داده اما مونترال زشتیهایی هم دارد. زندگی پستی و بلندی دارد و این گرفتاریها بعضی وقتها آدمها را بیخانمان و بیآدرس میکند. آن وقت است که خیابان میشود خانهات. خیابانی که سرد و تاریک و بدذات است. هیچکس نمیتواند قضاوت کند که بیخانمانی که امروز از ما نان یا جورابی میخواهد، چرا خیابان را برگزیده است.
همه بیخانمانهای مونترال الکلی یا موادی نیستند. بسیاری از آنها از سر جبر روزگار بیآدرس شدهاند. اتفاقی که در یک جامعه سرمایهداری خیلی ساده میتواند رخ دهد. آنها برای بیرون رفتن از خیابان و بازگشت به زیر یک سقف گرم و پرعشق به کمک نیاز دارند. ناگفته پیداست که ما توان کمک محدودی داریم. اما کیسه عشق تمامی ندارد. مطمئنم ته کیسه همه ما، همیشه چند چیز کوچک دیگر برای بخشیدن وجود دارد. آنها را از نیازمندان دریغ نکنیم. هم میشود به نیازمندان و کودکان ایرانی کمک کرد و هم به بیخانمانهای مونترالی، حتی با یک سلام گرم و چاقسلامتی کوتاه. جای دوری نمیرود.
دست داوطلبان گروه «با هم برای زندگی بهتر» هم درد نکند. امیدواریم نوری در قلب چند بیخانمان شهرمان روشن شده باشد. خسته نباشید!