من به تازگی در یک مراسم صد نفره که از ۴۰ کشور جهان حضور داشتند، شرکت کردم. این مراسم در یک مرکز خرید در شهر میسیساگا برگزار شد.
من هر ماه دو یا سه باراز دفتر کارم در مرکز شهر تورنتو به این برنامه میروم تا به عنوان مامور اجرایی، در مراسم شهروندی خدمت کنم و به کاناداییهای جدید خوشآمد بگویم. من نه قاضی هستم و نه وکیل، ولی تا به امروز از ۲۵۰۰ نفر سوگند شهروندی گرفتم.
من مجبور بودم برای آموزش مراحل سوگند از زبان فرانسوی هم استفاده کنم و از طرفی با تلفظ این زبان مشکلاتی داشتم. به هرحال من این ریسک را پذیرفتم و شدیدا مورد اسقبال قرار گرفتم. من متوجه شدم، منافعی که من در این برنامه به دست میآورم به مراتب بیشتر از خدماتی است که ارائه میدهم.
اگر به دنبال آن هستید که درک عمیقی از این مراسم و کانادایی شدن داشته باشد، باید در آن شرکت کنید و حرفها و داستانهای شرکتکنندگان را بشنوید.
بعضیها پس از سفر به این کشور، عاشق آن شدند و تصمیم گرفتن اینجا اقامت داشته باشند. بعضی دیگر برای ملحق شدن به خانوادهایشان به اینجا آمدهاند. یک سری دیگر با داشتن تخصص حرفهای وارد بازار کار کانادایی شدهاند و برخی هم پس از اتمام تحصیلات در دانشگاههای کانادا به کسب و کار در این کشور مشغول شدهاند. هر کسی در این مراسم داستان منحصر به فرد خودش را دارد.
بعضی با لباس کار میآیند، سوگند میخورند و یک یا دو عکس میگیرند. اغلب افراد به تنهایی در این مراسم شرکت میکنند، تعدادی هم همراه دوست یا عضوی از خانواده میآیند. برخی دیگر به خاطر اهمیت این برنامه با کت و شلوار ویا لباس سنتی کشورشان در این مراسم حضور پیدا میکنند.
مسئولیت اصلی من محیا کردن عناصر ضروری برای ادای سوگند شهرودی است. شهروندان جدید ما در رابطه با تاریخ کشور کانادا و اهداف اصلی بومیان این کشور اطلاعاتی کسب میکنند. آنها از گذشته و تاریخ کانادا درسی میآموزند که برای ساخت آینده این کشور مورد استفاده قرار میگیرد. برابری، آزادی مذهبی و پیروی از قانون، شعار کشور کانادا است.
رئیس اجرایی این برنامه نیز از داستان زندگی خود سخن میگوید. البته لازم به ذکر است که اکثر قضات که رئیس اجرایی هم هستند، خودشان مهاجر بودند و میتوانند به طور خاص با افراد حاضر در این مراسم ارتباط برقرار کنند. داستان من کمی متفاوت است. از آنجایی که من در اطراف شهر همیلتون به دنیا آمدهام، یک مهاجر به حساب نمیآیم ولی آنچه که در همه ما مشترک است، ساختن این کشور و آیندهای بهتر است که از طریق تحصیلات و آموزش به دست میآیند.
مادر من در سنین جوانی به همراه خانواده، از انگلیس به کانادا مهاجرت میکند. او به مدت ۵۰ سال به عنوان وزیر قانون خدمت رسانی میکرد و در سن ۶۵ سالگی از دنیا رفت. توصیه او به من این بود که؛ وقت و زندگی خود را هدر ندهم. بنابراین من برای ادامه تحصیلات به دانشگاه گولف رفتم و قصد داشتم در رشته دام پزشکی تحصیل کنم. اما پس از آشنایی با گوردون لانگ (Gordon lange)، یک استاد و معلم فوقالعاده، فرصت کار در آزمایشگاه تخصصی شیمی برای من فراهم شد. من از این فرصت استفاده کردم و زندگیم دچار تغییرات زیادی شد. من ۳۱ سال به عنوان استاد، مشغول فعالیت بودم و حدود ۲۰۰ نفر در آزمایشگاه من کار کردند و در حال حاضر در شرکتها و دانشگاههای ده کشور مختلف مشغول به تحقیق و پژوهش هستند.
شرکتکنندگان پس از هر مراسم، مقابل پرچم کشورها ایستاده و عکس میگیرند تا این رویداد مهم کانادایی شدنشان را ثبت کنند. خیلیها دوست دارند این عکس را در کنار افسر RCMP با یونیفرم کامل بندازند. گاهی افراد برای ادای احترام از من میخواهند فرزندشان را درآغوش بگیرم و از من بابت اجرای این مراسم تشکر میکنند.
خوشحالی آنان به خاطره شهروند شدن به قدری زیاد است که قابل توصیف نیست. پس از گفتگوهایی که با این افراد صورت میگیرد، هدف اصلی آنان برای شهروند شدن، ساختن آیندهای روشن برای فرزندانشان عنوان میشود. این افراد مراحل زیادی را برای رسیدن به اهداف خود طی کردهاند و از فرصتی که در اختیار داشتند نهایت استفاده را بردهاند.
این مطلب در شماره نوزدهم مجله مداد منتشر شده است.