مداد، رسانه آنلاین مونترال

تبلیغات
 

اشباح کلیسای قدیمی مونترال

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

 

افسانه ارواح کلیسای نوتردام دو بون سکور در مونترال قدیمی

در دل شب‌های پاییزی مونترال قدیمی، جایی که باد سرد از رود سنت لارنس می‌وزد و سنگ‌فرش‌های خیس کوچه‌ها زیر نور فانوس‌های قدیمی برق می‌زند، کلیسای نوتردام دو بون سکور همچون نگینی تنها در سایه‌های بناهای استعماری می‌درخشد.

تصور کنید: مه غلیظی بر بندر قدیمی چنگ انداخته، و کشتی‌های لنگر انداخته در افق، همچون سایه‌های غول‌پیکر، در سکوت شب تاب می‌خورند. صدای زنگ‌های کلیسا، آرام و غمگین، در هوا می‌پیچد، گویی روحی خسته از قرن‌ها عبور، نجوا می‌کند. دیوارهای سنگی کلیسا، که از دل جنگل‌های وحشی آمریکای شمالی برافراشته شده‌اند، رازهایی پنهان دارند؛ رازهایی از ملوانانی که در طوفان‌ها گم شده‌اند، از راهبه‌هایی که در تاریکی شب دعا می‌خواندند، و از بانویی که نامش با نسیم رودخانه درهم آمیخته است. این‌جا، در قلب مونترال، جایی که تاریخ و فرهنگ عامه با هم می‌رقصند، شبح‌ها نه دشمنند و نه ترسناک؛ آن‌ها نگهبانان خاطره‌اند، وکلای فراموش‌شدگان. و امشب، زیر آسمانی پرستاره، ما به درون این بنای مقدس قدم می‌گذاریم، جایی که مرز میان زندگی و مرگ، همچون مه بر آب، محو می‌شود.

داستان شبح‌های نوتردام دو بون سکور، همچون افسانه‌ای قدیمی از دل فرهنگ عام کبک، از قرن هفدهم زاده شده است. این کلیسا، که به «کلیسای ملوانان» شهرت دارد، نه تنها پناهگاهی برای جسم خسته دریانوردان بوده، بلکه پناهگاهی برای روح‌های سرگردان نیز هست. اما در مرکز این افسانه، روحی خاص می‌درخشد: روح مارگریت بورژوا، بانوی مقدس و بنیان‌گذار، که مردمان محلی او را «مادر مونترال» می‌نامند. می‌گویند مارگریت، که در سال ۱۷۰۰ در همین دیوارها به خاک سپرده شد، هرگز واقعاً از این جهان گذر نکرد. او، با لباس راهبه‌ای سیاه و چهره‌ای آرام و مهربان، در شب‌های طوفانی ظاهر می‌شود؛ گویی برای پاسداری از کسانی که هنوز در دریای زندگی غوطه‌ورند، بازمی‌گردد.

یکی از مشهورترین روایت‌های محلی، به سال‌های دور برمی‌گردد، زمانی که آتش در ۱۷۵۴ کلیسای چوبی اولیه را بلعید. شعله‌ها بالا می‌رفتند، و ملوانان بندر، با چشمانی پر از وحشت، به مجسمه چوبی مریم مقدس – همان هدیه‌ای که مارگریت از فرانسه آورده بود – خیره شده بودند. معجزه‌ای رخ داد: مجسمه و محفظه جواهرنشانش، سالم و دست‌نخورده، از میان خاکسترها بیرون کشیده شد. از آن شب، افسانه زاده شد که روح مارگریت، با دستان نامرئی‌اش، مجسمه را نجات داده است. اما این فقط آغاز ماجراست. در قرن نوزدهم، هنگامی که قحطی ایرلندی هزاران مهاجر را به بندر مونترال کشاند، بیماری تیفوس همچون اژدهایی وحشی بر شهر چنگ انداخت. کشتی‌های پر از مردگان، جسدهایی که در گورهای دسته‌جمعی دفن می‌شدند، و فریاد مادرانی که فرزندانشان را از دست می‌دادند. در میان این آشوب، کشیشی به نام مایکل فلین، که به «کشیش قحطی» معروف شد، شبانه‌روز برای مردگان دعا می‌خواند.

 او در نهایت خود به تیفوس آلوده شد و در ۱۸۴۷ در همین کلیسا جان داد. از آن زمان، شبح او – مردی با کت و شلوار رسمی یا جامه کشیشی – در پنجره‌های شیشه‌رنگی ظاهر می‌شود. گردشگران بی‌شماری، با دوربین‌هایشان، سایه‌ای را ثبت کرده‌اند: چهره‌ای محو، دستانی در حال برکت دادن، گویی هنوز در حال تسکین روح‌های دردمند است.

اما روح مارگریت، ستاره اصلی این افسانه است. محلی‌ها می‌گویند او در برج کلیسا، جایی که زنگ‌ها را به صدا درمی‌آورد، قدم می‌زند. صدایی نرم، همچون نجوای باد در بادبان‌ها، از دیوارها برمی‌خیزد: «به سوی کمک الهی بیایید…» – نامی که کلیسا را به آن خوانده‌اند. یک ملوان پیر، که در دهه ۱۹۵۰ خاطراتش را در کافه‌های بندر بازگو می‌کرد، قسم می‌خورد که در طوفانی سهمگین، روح مارگریت را دیده است؛ بانویی با روسری سفید، که دستش را به سوی کشتی‌اش دراز کرده و آن را از غرق شدن نجات داده. این داستان‌ها، از نسلی به نسل دیگر، همچون کشتی‌های کوچک اِووتو – آن مدل‌های مینیاتوری که ملوانان شکرگزار از سقف کلیسا آویزان کرده‌اند – معلق مانده‌اند.

هر کشتی، نمادی از نذری است: ملوانی که طوفان را پشت سر گذاشته، مادری که فرزندش را از بیماری رهایی یافته، عاشقی که عشق گمشده‌اش را بازیافته. و در میان این کشتی‌ها، روح مارژریت پرواز می‌کند، نگهبانی خاموش برای دریانوردان گمشده

برای فهم عمیق‌تر این افسانه، باید به ریشه‌های تاریخی کلیسا نگاهی بیندازیم، ریشه‌هایی که همچون درختان بلوط کهن در خاک آمریکای شمالی تنیده شده‌اند. مونترال، که در ۱۶۴۲ توسط پل شومده دو مایزونوو بنیان نهاده شد، شهری بود در لبه تاقبل میان تازه واردان و بومیان؛ جایی که مهاجران فرانسوی با بومیان هورون و ایروکوآ دست و پنجه نرم می‌کردند. مارگریت بورژوا، دختری از تروآ فرانسه، در ۱۶۵۳ پا به این سرزمین گذاشت. او، با قلبی پر از ایمان و دستانی پر از امید، نه تنها معلم اول مونترال شد، بلکه مادر معنوی آن گردید.

 در ۱۶۵۵، هنگامی که حملات ایروکوآ زائران را از صعود به صلیب کوهستانی بازمی‌داشت، مارگریت دست به کار شد. او ساکنان را گرد آورد – نجارها، کشاورزان، سربازان – و با هم، بنیان‌های سنگی یک کلیسای کوچک را بر کرانه سنت لارنس گذاشتند. این بنا، نه از سنگ‌های گران‌قیمت، که از ایمان جمعی برافراشته شد؛ جایی برای زیارت، دعا، و پناه بردن از وحشت جنگل.

در ۱۶۷۳، مارگریت به فرانسه بازگشت و مجسمه چوبی مریم مقدس را با خود آورد – نمادی از «کمک الهی» برای ملوانانی که اقیانوس اطلس را درنوردیده بودند. کلیسای سنگی در ۱۶۷۸ کامل شد، اما آتش ۱۷۵۴ آن را ویران کرد. با این حال، روح بنا جان سالم به در برد. در ۱۷۷۱، کلیسای کنونی، با برج نوک‌تیز و پنجره‌های شیشه‌رنگی‌اش، بر خرابه‌ها قد برافراشت. این کلیسا، به زودی به «کلیسای ملوانان» تبدیل شد.

بندر مونترال، دروازه ورود مهاجران و کالاها، پر بود از دریانوردانی که ماه‌ها دور از خانه بودند. آن‌ها، پیش از سفر، به مریم مقدس نذر می‌کردند و کشتی‌های کوچک چوبی را به سقف آویزان می‌نمودند؛ نمادی از عهد با دریا. مارگریت، که در ۱۷۰۰ درگذشت و در گورستان زیر کلیسا دفن شد، بنیان‌گذار کنگره نوتردام نیز بود – جماعتی از زنان غیرمحجبه که به آموزش دختران بومی و مهاجر می‌پرداختند.

او نه تنها معلم بود، بلکه معمار جامعه‌ای نوین؛ زنی که ایمان را با عمل آمیخت، و روحش را با خاک این سرزمین درهم تنید.

البته که هر داستانی با ریشه ای در واقعیت، سویه های مختلف دارد. داستان قهرمانی، مهربانی و تلاش مارگریت و اعضا کنگره نوتردام، برای «متمدن سازی» بومیان روی دیگری هم دارد؛ ظلم و ستم و عقیم سازی فرهنگی که از چشم انداز خود بزرگ بینی و انکار دیگران رخ داد و به فجایع بزرگی منجر شد که هنوز که هنوز است جامعه بومیان کانادا از زخم های آن در رنج است.

در کبک، این افسانه بیش از یک داستان شبحی است؛ نمادی عمیق از پیوند میان ایمان، خاطره، و ماوراءالطبیعه. کبک، سرزمینی که زمستان‌هایش همچون روح‌های سرگردان سرد و بی‌رحم است، همیشه با داستان‌های ارواح آمیخته بوده. در فرهنگ فرانکو-کانادایی، شبح‌ها نگهبانان حافظه‌اند؛ آن‌ها گذشته را زنده می‌کنند تا درس‌هایش فراموش نشود.

مارگریت بورژوا، به عنوان قدیس اول زن کانادا (کانونیزه‌شده در ۱۹۸۲)، تجسمی از این پیوند است. ایمانش، همچون فانوس دریایی، مهاجران را هدایت می‌کرد؛ خاطره‌اش، همچون کشتی‌های اِووتو، بر باد زمان تاب می‌خورد؛ و ماوراءالطبیعه‌اش، در ظاهر شدن‌های شبانه، یادآوری می‌کند که مرگ پایان نیست، بلکه دریچه‌ای به ابدیت. در نقاشی «لِ تایفوس» اثر تئوفیل هامل (۱۸۴۸)، که دیوارهای کلیسا را زینت می‌دهد، چهره‌های لاغر و چشمان خالی مهاجران ایرلندی، نمادی از رنج جمعی است. این نقاشی، که تنها بازمانده تصویری از بحران قحطی است، همچون روحی زنده، بازدیدکنندگان را به تأمل وا می‌دارد: چگونه ایمان، در دل تاریکی، نور می‌آفریند؟

شبح مارگارت شاید برای مهاجران و مستعمره نشینان اروپایی نشانی از مادری مقدس و مهربان باشد که راهنمای ملوان ها و مسافران دریا است، برای بومیان شبح ترسناکی از خاطره ظلم های بی امان است، شبحی که هنوز هم نه تنها آن‌ها که همه ساکنان سرزمین کانادا را تهدید می کند. فاجعه در جایی زاده می شود که افرادی با ایمان به راستی و درستی و ماموریت الهی خویش دیگران را انکار کنند و مومنانه به  یکسان سازی بپردازند.

مونترال امروز و فردا اگر چون نام قدیمش مکانی برای گفتگوی همگان باشد، می تواند میزبان زیبایی زندگان و رفتگان بسیار باشد و اگر بخواهد به نام برتری کسانی دیگران را تغییر دهد و یا تحمل نکند، شاهد رفت و آمد ارواحی خواهد بود که رویای شهر را به کابوس بدل خواهند کرد.

مسعود هاشمی، مشاور املاک در مونترال
 

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
 
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
آکادمی موسیقی هارمونی
آکادمی موسیقی هارمونی

«مداد» در چند خط

«مداد»، مجله آنلاین مونترال
مداد یعنی کودکی، صداقت، تلاش تا آخرین لحظه، یعنی هر قدر کوچک‌تر، همان‌قدر باتجربه‌تر

ارتباط با «مداد»:
تلفن: 4387388068
آدرس:
No. 3285 Cavendish Blvd, Apt 355
Montréal, QC
Canada

مداد مسئولیتی درباره صحت آگهی‌ها ندارد

بازنشر فقط به شرط لینک به مطلب اصلی در وب‌سایت مداد

«مداد» در شبکه های اجتماعی

مداد، مجله آنلاین مونترال

آمار بازدید از «مداد»

  • 3,331
  • 4,296
  • 79,021
  • 318,854
  • 1,103,189

MÉDAD
Persian E-magazine of Montr
éal

MÉDAD is an Independent, Montreal based, Persian Language E-Magazine.
Using the digital platform, Medad is trying to be the voice of Afghan / Iranian-Montrealers.
Medad Editorial is formed by a group of experienced and independent journalists.

Tel: 4387388068

Address:3285 Cavendish Blvd, #355
Montréal

امیر سام، مشاور املاک