داستان شب چهارم از داستان های کانادای تسخیر شده
بنایی در پای رود
در امتداد رودخانهی سنتلوران، در شرق مونترال تقریبا در مقابل ساختمان قدیمی کارخانهی آبجوسازی مولسون، بنایی سنگی و سترگ قد برافراشته که شبیه قلعهای کوچک است. این زندان، که در سال ۱۸۳۶ بهنام موقعیتش در پای جریان رودخانه «او پیه دوکوران» au Pied-du-Courant خوانده شد، قرار بود جایگزینی مدرن برای سیاهچالهای فرسودهی شهر باشد.
معماران، با الهام از طرحهای زندانهای اروپایی، دیوارهایی قطور، پنجرههایی تنگ، و سلولهایی آکنده از تاریکی و انزوا طراحی کردند. اما این بنای باشکوه، تنها چند سال بعد، به صحنهای از خون، مقاومت، و تراژدی سیاسی تبدیل شد.
شورشهای پاتریوتها و سایهی طناب دار
در اواخر دههی ۱۸۳۰، تنشهای سیاسی و فرهنگی در کبکِ تحت سلطهی بریتانیا به اوج رسید. پاتریوتها، فرانسویزبانهایی که خواستار اصلاحات دموکراتیک، خودمختاری، و پایان تبعیض علیه جامعهی فرانکوفون بودند، جنبشی را به راه انداختند که با امید به عدالت آغاز شد، اما با سرکوب خونین فرو نشست.
صدها نفر از این مبارزان به سلولهای تنگ و یخزدهی دوکوران فرستاده شدند. دیوارهای نمور و تاریکی خفقانآور این زندان، شاهد اشکها، نجواهای دعا، و نامههای وداع زندانیانی بودند که بسیاریشان تنها به جرم آرزوی آزادی به بند کشیده شده بودند. بوی رطوبت و پوسیدگی در هوا میپیچید و نالههای زندانیان در راهروهای باریک طنینانداز بود.

در سال ۱۸۳۹، محوطهی بیرونی زندان صحنهی یکی از تاریکترین لحظات تاریخ کبک شد. دوازده نفر از رهبران پاتریوتها، از جمله شوالیه دُ لوریمیه، در برابر چشمان مردم به دار آویخته شدند. نامهی لوریمیه پیش از مرگ، که از وجدان آسوده و مبارزه برای آزادی سخن میگفت، به سندی ماندگار در تاریخ کبک بدل شد. این اعدامها نهتنها پاتریوتها را سرکوب کرد، بلکه زخمی عمیق در حافظهی جمعی کبک برجای گذاشت. از آن روز، پایدوکوران دیگر تنها یک زندان نبود؛ به نمادی از خون و مقاومت تبدیل شد.
امروزه خیابان کنار این بنا نیز به اسم لوریمیه نامگذاری شده است.
زندگی روزمره در دل تاریکی
در دهههای بعد، دوکوران همچنان زندانی فعال بود که جنایتکاران خطرناک، زندانیان سیاسی، و حتی بدهکاران اجتماعی را در خود جای میداد. شرایط زندگی در آن بیرحمانه بود: سلولهای کوچک با دیوارهای نمور، غذای ناچیز، و سرمایی که در زمستانهای کبک استخوانها را میسوزاند.
برخی مورخان نوشتهاند که زندانیان در زمستان با بخار نفس خود پیامهایی روی دیوارهای یخزده مینوشتند؛ پیامهایی که گاه تنها راه ابراز ناامیدی یا امیدشان بود. این زندان تا اواخر قرن نوزدهم به کار خود ادامه داد و سرانجام بسته شد، اما دیوارهایش همچنان داستانهای تلخ آن روزها را در خود نگه داشتهاند.
افسانههای تسخیرشدگی
با بسته شدن زندان در اواخر قرن نوزدهم، دوکوران از مکانی برای حبس به یکی از بدنامترین نقاط تسخیرشدهی کبک و کانادا تبدیل شد. داستانهای ارواح این زندان، که ریشه در تاریخ خونبار آن دارند، با فرهنگ عامهی کبک و روایتهای ماورایی از ارواح سرگردان درآمیختهاند. در ادامه، مشهورترین این روایتها را بررسی میکنیم که برخی در منابع محلی مستند شدهاند:
۱. سلول لوریمیه و زمزمههای آزادی
شوالیه دُ لوریمیه آخرین شب زندگیاش را در سلول انفرادی گذراند و نامهای پرشور دربارهی آزادی نوشت. بازدیدکنندگان امروزی گاه حس میکنند موجودی نامرئی آنها را تماشا میکند.
برخی زمزمههایی به زبان فرانسوی، بهویژه «Vive la liberté»، شنیدهاند. در سال ۲۰۱۸، یک گروه تحقیق ماورایی صدایی ضعیف و غیرقابل توضیح شبیه نجوای مردی را ضبط کرد.
۲. سایههای دار در محوطهی اعدام
محوطهی اعدام، که اکنون بخشی از موزه است، از ترسناکترین نقاط زندان است. در روزهای مهآلود، شاهدان از دیدن سایههای بدنهای آویزان از طناب سخن گفتهاند. در سال ۲۰۰۵، یک راهنمای تور هنگام توضیح دربارهی اعدامها، سایهای متحرک روی دیوار دید که با هیچ منبع نوری قابل توضیح نبود.
۳. راهروی زمستانی و حس خفگی
راهروی شمالی، معروف به «راهروی زمستانی»، حتی در تابستان سرد است. گردشگران گزارش دادهاند که هنگام عبور، احساس تنگی نفس یا فشار روی سینه میکنند، گویی طنابی نامرئی به دور گردنشان پیچیده است. برخی این حس را به ارواح اعدامشدگان نسبت میدهند. در سال ۲۰۱۹، یک گردشگر ادعا کرد که هنگام عبور از این راهرو، لحظهای کوتاه تصویر طنابی را در ذهنش دید.
۴. صدای زنجیرها در سکوت شب
کارکنان موزه و نگهبانان شب بارها از شنیدن صدای کشیده شدن زنجیر روی کف سنگی در نیمهشب خبر دادهاند. در سال ۲۰۱۰، یک نگهبان پس از شنیدن این صدا، دید که درب سلولی بهطور ناگهانی باز شد، در حالی که قفل آن دستنخورده بود.
۵. شبح پاتریوت در عکسها
در دههی ۱۹۸۰، یک گردشگر عکسی گرفت که در آن شبح محوی از مردی با کلاه سهگوش و لباس پاتریوتها دیده شد. این تصویر، که بارها توسط کارشناسان بررسی شد، توضیح علمی نیافت. در سال ۲۰۲۰، عکسی دیگر چهرهای محو را در پنجرهی یکی از سلولها نشان داد؛ چهرهای که برخی معتقدند شبیه یکی از پاتریوتهای اعدامشده است.
بازدیدکنندگان گاهی ادعا میکنند نوشتههای محوی روی دیوارهای سلولها میبینند که با چشم عادی قابل توضیح نیست.بسیاری از این روایتها از گزارشهای شفاهی بازدیدکنندگان، کارکنان، و تحقیقات محلی سرچشمه گرفتهاند.
برخی، مانند عکس دههی ۱۹۸۰، در منابع متعدد بازتاب یافتهاند، اما نبود شواهد علمی قطعی، آنها را در قلمرو افسانههای شهری نگه میدارد. با این حال، این داستانها رمز و راز دوکوران را زنده نگه داشتهاند.
روایت یک شاهد عینیدر سال ۲۰۱۳، یکی از شرکتکنندگان تور شبانهی هالووین، هنگام ورود به سلول لوریمیه، ناگهان صدای زمزمهای ضعیف به زبان فرانسوی شنید. او ابتدا گمان کرد راهنما شوخی میکند، اما در سکوت سنگین سلول، همه خاموش بودند. کلمهی «Liberté…» به گوشش رسید، گویی از دیوارهای سرد طنینانداز شده بود. بعدها، هنگام بررسی عکسهایش، سایهی محوی از چهرهی مردی ناآشنا در گوشهی تصویر دید؛ چهرهای که هیچکس از گروه تور آن شب نمیشناخت. این روایت، که در وبسایتهای ماورایی بازنشر شده، تنها یکی از دهها تجربهی مشابه در این زندان است.

جایگاه پایدوکوران در فرهنگ عامهی کانادا
زندان پایدوکوران یکی از چندین مکان تسخیرشده در کاناداست که تاریخ و افسانه را در هم میآمیزد. از قلعهی کریگداروش در بریتیش کلمبیا، که گفته میشود ارواح خانوادهی اشرافیاش هنوز در آن پرسه میزنند، تا فانوس دریایی گیب در نوا اسکوشیا، که داستانهای ملوانان گمشدهاش مشهور است، و عمارت بنف در انتاریو، که شایعات دربارهی ارواح سربازان جنگ جهانی در آن رواج دارد، کانادا پر از مکانهایی است که روایتهای ماوراییشان نسل به نسل منتقل شدهاند.
اما زندان au Pied-du-Courant به دلیل پیوند عمیقش با مبارزهی سیاسی و هویت کبکی، جایگاهی ویژه دارد. این زندان نهتنها یادآور سرکوب پاتریوتهاست، بلکه نمادی از روحیهی آزادیخواهی کبک است.
تورهای شبانهی «مونترال جنزده» و رویدادهای هالووین، این مکان را به یکی از مقاصد اصلی گردشگری ماورایی کانادا تبدیل کردهاند.
امروز: موزهی پاتریوتها
امروزه زندان دوکوران، با نام La Prison-des-Patriotes، بهعنوان موزهای تاریخی پذیرای بازدیدکنندگان است.
گردشگران میتوانند سلولهای تنگ، محوطهی اعدام، و اسناد مربوط به شورشهای پاتریوتها را ببینند. اما آنچه این بازدید را متمایز میکند، حس حضور نامرئی کسانی است که گویا هنوز در دیوارهای این زندان گرفتارند. تورهای ماورایی مونترال، بهویژه در ایام هالووین، این مکان را به مقصدی برای دوستداران تاریخ و ترس تبدیل کردهاند.
زندان دوکوران تنها تلی از سنگ نیست؛ مکانی است که تاریخ، خون، ظلم، و امید در آن در هم تنیدهاند. دیوارهایش هنوز داستانهایی از مقاومت و رنج را در خود نگه داشتهاند. هرچند امروز بهعنوان موزه باز است، بازدیدکنندگانی که شبهنگام در راهروهای سرد آن قدم میزنند، حس میکنند گذشته هرگز کاملاً خاموش نشده است. آیا جرئت دارید در تورهای شبانهی مونترال به سلولهای تاریک پایدوکوران قدم بگذارید و زمزمهی «زنده باد آزادی» را بشنوید؟













