مداد، رسانه آنلاین مونترال

تبلیغات
 

کانادای تسخیر شده: عمارت ردپث و قصه‌ی خون، راز و ارواحی که هنوز در مونترال پرسه می‌زنند

▪️افسانه‌های شهری کانادا در استقبال از هالووین

کم‌کم به زمان یکی از جشن‌های مفرح و ترسناک سالانه در کانادا نزدیک می‌شویم. یکی از رسوم شب هالووین که بهانه‌ای برای شادی جمعی است، رونق گرفتن داستان‌های ترسناک از فیلم و کتاب است تا بازگویی افسانه‌های شهری از ساختمان‌ها و محله‌های تسخیرشده.

تا اطلاع بعدی و تا فرارسیدن هالووین، زمانیکه ارواح پلید و هیولاهای بدذات از دالان‌های تنگ و تاریک و نمور خود بیرون می‌آیند، هر شب در «مداد» با داستان هولناک یکی از مکان‌های تسخیر شده‌ی این کشور، هیولاها و افسانه‌های شهری آن آشنا خواهیم شد.

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

 

کانادا تسخیر شده: افسانه‌های شهری کانادا در استقبال هالووین

 

کم‌کم به زمان یکی از جشن‌های مفرح سالانه نزدیک می‌شویم. شب هالووین که بهانه‌ای برای شادی جمعی است. یکی از رسوم این فصل رونق گرفتن داستان‌های ترسناک از فیلم و کتاب است تا بازگویی افسانه‌های شهری. کانادا با تنوع فرهنگی و قومی خود یکی از بسترهای بی نظیر برای رونق یافتن چنین افسانه‌هایی است. در استقبال از هالووین هر شب یکی از داستان های مکان های تسخیر شده، هیولاها و افسانه های شهری کانادا را برای شما تعریف می کنیم.


داستان شب اول: عمارت ردپث

در آغاز قرن بیستم، محله‌ی گلدن اسکوئر مایل Golden Square Mile در مونترال نماد قدرت و شکوه بود. خیابان‌هایی پر از عمارت‌های سنگی که تپه‌های مشرف به مرکز شهر را زینت می‌دادند. اینجا قلمرو خانواده‌های ثروتمند انگلیسی‌تبار بود که با تجارت، صنعت و سیاست، ستون‌های قدرت کانادا را در دست داشتند.

در میان این خانه‌های مجلل، عمارت خانواده‌ی ردپث جایگاهی ویژه داشت؛ خانه‌ای باشکوه متعلق به وارثان یکی از بزرگ‌ترین صنایع شکر در کشور.

اما همان‌طور که شیرینی شکر می‌تواند پوسیدگی به همراه بیاورد، شکوه این خاندان نیز در ژوئن ۱۹۰۱ به تراژدی بدل شد.

روزی که خون به‌جای شکر جاری شد

عصر روز ۱۳ ژوئن ۱۹۰۱، صدای شلیک گلوله درون عمارت ردپث پیچید. وقتی خدمتکاران وحشت‌زده وارد اتاق شدند، با صحنه‌ای دهشتناک روبه‌رو شدند: کلارا ردپث، بانوی ۵۹ ساله‌ی خانواده، غرق در خون روی تخت افتاده بود. کنار او پسرش، کلیفورد ردپث، ۲۶ ساله، نیمه‌جان بود؛ با اسلحه‌ای در دست و جراحتی مرگبار.

روایت رسمی همان شب در مطبوعات منتشر شد: کلیفورد، که گفته می‌شد به بیماری عصبی و افسردگی مبتلا بوده، مادرش را در لحظه‌ای از جنون کشته و سپس به زندگی خود پایان داده است.

اما از همان ابتدا، چیزهایی در این روایت نمی‌گنجید.

گزارش‌های پزشکی قانونی نشان می‌داد گلوله‌ای که به سینه‌ی کلارا اصابت کرده، از زاویه‌ای شلیک شده بود که با موقعیت کلیفورد نمی‌خواند. برخی از شاهدان از «دو صدای گلوله» سخن می‌گفتند. با این حال، پلیس مونترال خیلی زود پرونده را بست و نتیجه را «قتل-خودکشی» اعلام کرد.

خانواده ردپث، که نفوذی گسترده در سیاست و اقتصاد داشتند، بلافاصله تلاش کردند جزئیات ماجرا در رسانه‌ها محدود شود. در روزنامه‌ی Montreal Gazette، خبر کوتاه و بدون جزئیات چاپ شد و از به‌کار بردن واژه‌هایی چون «قتل» اجتناب شد. گزارش‌های بیشتر یا سانسور شدند یا در میان اخبار گم شدند.

همین سکوت و شتاب‌زدگی باعث شد افکار عمومی به سرعت به گمانه‌زنی و شایعه‌سازی بپردازد.

شایعات و زمزمه‌ها

در مونترالِ اوایل قرن بیستم، خبر قتل در خاندان ردپث همانند آتشی در شهر پیچید. برخی گفتند دعوا بر سر ارث و میراث بوده است. دیگران باور داشتند کلیفورد قربانی نقشه‌ای سیاسی یا خانوادگی شده و روایت «جنون لحظه‌ای» فقط برای حفظ آبروی خاندان ساخته شده است.

در خاطراتی که دهه‌ها بعد منتشر شد، یکی از همسایگان ادعا کرد شب حادثه صدای سه شلیک شنیده است. پرستاری که گهگاه به عمارت رفت‌وآمد داشت، گفت چند ساعت پیش از حادثه، کلیفورد آرام و شاد با مادرش چای می‌نوشید. این‌ها با روایت «جنون ناگهانی» نمی‌خواند.

آغاز افسانه‌ی شبح‌ها

پس از حادثه، عمارت ردپث دیگر همان خانه‌ی پرزرق‌وبرق گذشته نبود. هرچند سال‌ها بعد تخریب شد، اما شایعات حضور ارواح در آن‌جا ریشه دواند. همسایه‌ها می‌گفتند شب‌ها نور چراغی در اتاق‌های خالی روشن می‌شود. بعضی مدعی بودند صدای جیغ زنی را می‌شنوند.

یکی از مشهورترین روایت‌ها مربوط به دهه‌ی ۱۹۵۰ است: کارگری که در محوطه کار می‌کرد، گفت هنگام غروب زنی با لباس بلند را دیده که از در اصلی بیرون آمده، رد خون روی پله‌ها برجای گذاشته و ناگهان ناپدید شده است. وقتی دیگران بررسی کردند، هیچ اثری از خون نبود.

بازتاب در مطبوعات و فرهنگ عمومی

برای دهه‌ها مطبوعات از این ماجرا پرهیز می‌کردند. اما از دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد، در فضای آزادتر فرهنگی، مجلاتی مثل Weekend Magazine در ویژه‌نامه‌های هالووین، از عمارت ردپث به‌عنوان یکی از «خانه‌های تسخیر شده کانادا» یاد کردند.

در دهه‌ی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، با اوج گرفتن علاقه‌ی عمومی به موضوعات ماوراطبیعه، شکارچیان ارواح به محل رفتند و با دستگاه‌های ضبط صدا ادعا کردند صدای زمزمه‌های زنانه و بسته شدن ناگهانی درها را ثبت کرده‌اند. روزنامه‌های محلی این گزارش‌ها را منتشر کردند و ردپث دوباره به تیترها بازگشت؛ این بار نه به‌عنوان تراژدی خانوادگی، بلکه به‌عنوان یک «راز تسخیرشده»

در سال‌های اخیر، تورهای شبانه‌ی ارواح در مونترال حتماً نامی از ردپث می‌برند. راهنماها با چراغ‌قوه، گردشگران را به خیابانی می‌برند که زمانی عمارت قرار داشت و داستان گلوله، شایعات و شبح‌های باقی‌مانده را بازگو می‌کنند.

مونترال؛ شهری از ارواح و افسانه‌ها

چرا داستان ردپث چنین ماندگار شد؟ بخشی از پاسخ را باید در ترکیب فرهنگی مونترال جست. این شهر همواره محل تلاقی فرهنگ‌ها بوده: فرانسوی‌ها با افسانه‌های گرگینه (لو-گارو)، مهاجران ایرلندی با قصه‌های ارواح، و بومیان الگونکوئن با افسانه‌ی ون‌دیگو. چنین بستری باعث شد مردم به‌راحتی روایت‌های شبحی را بپذیرند و گسترش دهند.

همچنین تضاد میان ثروت عظیم خانواده‌های آنگلو-ساکسون و زندگی سخت مهاجران فقیر، فضایی ایجاد کرد که در آن تراژدی ردپث نمادی از «پوسیدگی در دل شکوه» تلقی شد. برای بسیاری، داستان کلارا و کلیفورد فقط یک جنایت نبود؛ بلکه آینه‌ای از شکاف‌های اجتماعی و اخلاقی آن دوران بود.

پایان باز

امروز از عمارت ردپث چیزی باقی نمانده. جای آن ساختمان‌های جدید قد علم کرده‌اند. اما خاطره‌ی آن هنوز در مونترال زنده است. هر سال در شب‌های پاییزی، وقتی باد سرد از میان خیابان‌های قدیمی اسکوئر مایل عبور می‌کند، برخی می‌گویند اگر سکوت کنید و گوش بسپارید، می‌توانید صدای شلیک گلوله‌ای دوردست را بشنوید… و بعد، فریاد زنی که برای همیشه در تاریخ این شهر زندانی شد.

عمارت ردپث نمونه‌ای است از اینکه چگونه یک رویداد واقعی – قتل مرموز در خانواده‌ای ثروتمند – در گذر زمان به افسانه‌ای شبحی تبدیل می‌شود. از تیترهای سانسور شده‌ی ۱۹۰۱ تا ویژه‌نامه‌های هالووین و تورهای امروزی، این داستان مسیر طولانی طی کرده است. امروزه، ردپث نه تنها بخشی از تاریخ جنایی کاناداست، بلکه به یکی از مشهورترین نقاط ماوراطبیعه در حافظه‌ی فرهنگی مونترال بدل شده است.

 

قسمت دوم از پاورقی «کانادای تسخیر شده»

مسعود هاشمی، مشاور املاک در مونترال
 

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
 
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان
آکادمی موسیقی هارمونی
آکادمی موسیقی هارمونی

«مداد» در چند خط

«مداد»، مجله آنلاین مونترال
مداد یعنی کودکی، صداقت، تلاش تا آخرین لحظه، یعنی هر قدر کوچک‌تر، همان‌قدر باتجربه‌تر

ارتباط با «مداد»:
تلفن: 4387388068
آدرس:
No. 3285 Cavendish Blvd, Apt 355
Montréal, QC
Canada

مداد مسئولیتی درباره صحت آگهی‌ها ندارد

بازنشر فقط به شرط لینک به مطلب اصلی در وب‌سایت مداد

«مداد» در شبکه های اجتماعی

مداد، مجله آنلاین مونترال

آمار بازدید از «مداد»

  • 7,149
  • 7,104
  • 46,494
  • 335,293
  • 1,128,310

MÉDAD
Persian E-magazine of Montr
éal

MÉDAD is an Independent, Montreal based, Persian Language E-Magazine.
Using the digital platform, Medad is trying to be the voice of Afghan / Iranian-Montrealers.
Medad Editorial is formed by a group of experienced and independent journalists.

Tel: 4387388068

Address:3285 Cavendish Blvd, #355
Montréal

امیر سام، مشاور املاک