حق رأی زنان در کانادا: داستانی از مبارزه، امید و عدالت
در اواخر قرن نوزدهم، در خیابانهای ساکت و سرد وینیپگ، گروهی از زنان گرد هم میآمدند تا از چیزی سخن بگویند که در آن زمان رادیکال به نظر میرسید: حق رأی.
خواستهای ساده، اما برای جامعهای که سیاست را قلمرو انحصاری مردان میدانست، انقلابی بود. آنان میگفتند: «اگر مالیات میدهیم، اگر فرزندانمان را تربیت میکنیم، اگر در زمان جنگ لباس میدوزیم، چرا نباید در تصمیمگیریهای کشور سهم داشته باشیم؟»
زمینهی تاریخی: جامعهای که صدای زنان را نمیشنید
در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، زنان کانادایی نهتنها از حق رأی محروم بودند، بلکه در بیشتر استانها اجازهی مالکیت مستقل اموال، مشارکت در سیاست، و حتی تحصیل در برخی دانشگاهها را نیز نداشتند.
نقش اجتماعی آنان محدود به خانه، همسری و مادری تعریف میشد. در حالیکه در گوشههایی از جهان، حرکتهای برابریخواهانه آغاز شده بود—مانند نیوزیلند که در سال ۱۸۹۳ به زنان حق رأی داد—کانادا هنوز در سکوتی سیاسی فرو رفته بود.

خیزش جنبش: زنان سرسخت، رؤیای بزرگ
نللی مککلانگ (Nellie McClung)، یکی از پیشگامان این حرکت در غرب کانادا، در سخنرانیهای آتشین خود نه از رادیکالیسم، بلکه از عدالت، خانواده، و آیندهای بهتر سخن میگفت. او و زنان همراهش با ایجاد انجمنهای سیاسی، سخنرانی در کلیساها، نگارش مقالات و طومارهای اعتراضی، توانستند موضوع حق رأی را به یکی از محورهای اصلی گفتوگوهای سیاسی تبدیل کنند.
در یکی از اقدامات مشهور، مککلانگ در وینیپگ نمایشی طنز بهنام «پارلمان زنان» برگزار کرد که در آن نقش مردان و زنان را معکوس کردند: مردانی که برای گرفتن اجازهی رأی از زنان التماس میکردند. این نمایش عمومی، توجه رسانهها و مردم را جلب کرد و به سلاحی مؤثر علیه محافظهکاران بدل شد.
پیروزی نخستین: مانیتوبا، ۱۹۱۶
در ۲۸ ژانویه ۱۹۱۶، استان مانیتوبا نخستین منطقه در کانادا شد که به زنان حق رأی داد. این دستاورد نه یک هدیه، بلکه نتیجهی سالها مبارزهی مدنی بود. پس از آن، ساسکاچوان و آلبرتا در همان سال به این صف پیوستند. اما هنوز راهی طولانی باقی مانده بود: استانهای بزرگتری مانند انتاریو و کبک، و البته سطح فدرال، هنوز مقاوم بودند.
سطح فدرال: وعدهای در سایهی جنگ
جنگ جهانی اول زمینهی مناسبی برای پیشبرد این مطالبه فراهم کرد. در ۱۹۱۷، دولت رابرت بوردن در اقدامی استراتژیک، به زنان مرتبط با سربازان (مادر، همسر، خواهر) حق رأی موقت داد. هدف اصلی، جلب حمایت برای نظام وظیفه بود. یک سال بعد، در سال ۱۹۱۸، بیشتر زنان بالای ۲۱ سال که تبعه بریتانیا بودند در سطح فدرال حق رأی یافتند—اما این حق به دلیل موانع سیستمی، بسیاری از زنان غیرسفیدپوست مانند بومیان و آسیاییتبارها را شامل نمیشد.

تبعیض نژادی و ساختاری: زنان بومی و رنگینپوست
در حالیکه بسیاری از زنان در سراسر کشور توانستند رأی بدهند، اقلیتهایی از جمله زنان بومی، چینی، ژاپنی و هندی از این حق محروم بودند. در مورد زنان بومی، شرط «انصراف از هویت بومی» برای کسب حق رأی تا دهه ۱۹۶۰ پابرجا بود. یعنی یک زن بومی باید از وضعیت قانونیاش بهعنوان «سرخپوست» چشمپوشی میکرد تا شهروند کامل شمرده شود. این تبعیض آشکار، لکهای بر تاریخ دموکراسی کانادا باقی گذاشته است.
زنان چینی و ژاپنی نیز پس از جنگ جهانی دوم، و با تغییر در قوانین تبعیضآمیز مهاجرتی، بهتدریج به حقوق برابر دست یافتند. تا سال ۱۹۶۰، دولت دیفنبیکر رسماً به تمامی بومیان حق رأی بدون قید و شرط اعطا کرد.
کبک: آخرین سنگر سنتگرایی
در حالیکه بسیاری از استانها تا دهه ۱۹۲۰ به زنان حق رأی داده بودند، استان کبک تا سال ۱۹۴۰ در برابر این خواسته مقاومت کرد. نفوذ کلیسای کاتولیک و ساختار سنتی جامعهی کبک باعث شده بود زنان را برای رأی دادن «نامناسب» بدانند. با این حال، زنان کبکی سرانجام با فشار اجتماعی و چهرههایی مانند تِرِز کاسگرن، موفق شدند این سد را بشکنند.

مقایسهی بینالمللی: کانادا در کجای جهان ایستاد؟
در مقایسه با برخی کشورها، کانادا نسبتاً زودتر از کشورهای اروپایی مانند فرانسه (۱۹۴۴) و ایتالیا (۱۹۴۶) به زنان حق رأی داد. اما در مقایسه با نیوزیلند (۱۸۹۳)، فنلاند (۱۹۰۶) و نروژ (۱۹۱۳)، تأخیر داشت. همچنین، تبعیضهای نژادی و قومی باعث شد که برابری کامل دیرتر حاصل شود، در حالیکه برخی کشورهای اسکاندیناوی مسیر یکپارچهتری را طی کرده بودند، هرچند آنها نیز چالشهای خاص خود را داشتند.
نقش زنان در سیاست پس از حق رأی
کسب حق رأی آغاز راه بود، نه پایان آن. اولین زن منتخب پارلمان کانادا، Agnes Macphail، در سال ۱۹۲۱ وارد مجلس شد. اما حضور زنان در مجلس تا دههها تکنماد باقی ماند. فقط در دههی ۱۹۷۰ و با اوجگیری موج دوم فمینیسم بود که حضور زنان در سیاست افزایش یافت.
تا سال ۲۰۲۱، سهم زنان در مجلس کانادا به حدود ۳۰٪ رسیده است—پیشرفتی چشمگیر، اما هنوز تا برابری کامل فاصله دارد. چهرههایی مانند کیم کمپبل (اولین نخستوزیر زن)، رونا آمبروز، جودی ویلسون-ریبولد، و کریستیا فریلند، مسیر حضور مؤثر زنان در بالاترین سطوح قدرت را هموار کردهاند.
داستانی ناتمام، اما روشن
حق رأی زنان در کانادا، نه حاصل لطف سیاستمداران، بلکه دستاورد نسلی از زنان شجاع، پیگیر، و آیندهنگر بود. این مبارزه، بخشی از حرکت بزرگتری بود که نهتنها حقوق زنان، بلکه تعریف دموکراسی در کانادا را بازنویسی کرد.
با اینکه امروز زنان در تمامی عرصهها حضور دارند، چالشهایی چون شکاف دستمزد، نمایندگی ناکافی در رهبری، و تبعیضهای پنهان، همچنان باقیاند. اما اگر تاریخ چیزی به ما آموخته باشد، این است که تغییر ممکن است—اگر صدای عدالت خاموش نماند.