انتخاباتی که سیاست کانادا را بازتعریف کرد
در بهار سال ۲۰۱۱، موجی غیرمنتظره از تغییر بر سیاست فدرال کانادا سایه افکند. آنچه در ابتدا به نظر میرسید یک انتخابات روتین میان احزاب سنتی باشد، به یکی از دراماتیکترین و تعیینکنندهترین لحظات تاریخ معاصر این کشور تبدیل شد. استفن هارپر، رهبر حزب محافظهکار، در پی کسب اکثریت پارلمانی بود؛ جک لیتون، رهبر حزب نیودموکرات (NDP)، به قهرمانی مردمی بدل شد؛ حزب لیبرال با شکستی تاریخی روبهرو شد؛ و بلوک کبکوا، صدای دیرینهی کبک، از صحنه محو شد. این انتخابات نهتنها قدرت را در پارلمان بازآرایی کرد، بلکه نشان داد که کاناداییها، وقتی الهام بگیرند یا از وضع موجود خسته شوند، آمادهی تغییرات بزرگ هستند.
زمینهی تاریخی: از بیثباتی تا فروپاشی دولت اقلیت
پس از انتخابات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸، حزب محافظهکار به رهبری استفن هارپر دو دولت اقلیت تشکیل داده بود. هارپر با وعدههایی مانند کاهش مالیات، مدیریت محافظهکارانهی بودجه، و تقویت اقتصاد در دوران پس از بحران مالی جهانی ۲۰۰۸، توانسته بود پایگاه خود را حفظ کند. اما دولت اقلیت او شکننده بود و دائماً زیر تهدید ائتلافهای احتمالی احزاب اپوزیسیون—لیبرالها، NDP، و بلوک کبکوا—قرار داشت.
در دسامبر ۲۰۰۸، این سه حزب حتی طرحی برای سرنگونی دولت هارپر و تشکیل یک دولت ائتلافی ارائه کردند، اما فرماندار کل وقت، میشل ژان، با تعلیق پارلمان به درخواست هارپر، این تلاش را ناکام گذاشت. این رویداد، که به «بحران ائتلاف» معروف شد، تنشها را تشدید کرد و زمینه را برای بیاعتمادی به دولت اقلیت فراهم آورد. در نهایت، در ۲۵ مارس ۲۰۱۱، مجلس عوام به دلیل «بیاحترامی به پارلمان»—نخستینبار در تاریخ کانادا که دولتی به این اتهام ساقط شد—به هارپر رأی عدم اعتماد داد. این اتهام به عدم شفافیت دولت در ارائهی اطلاعات مالی مربوط به هزینههای جتهای جنگی و زندانها بازمیگشت. نتیجه؟ انتخابات زودهنگام در ۲ می ۲۰۱۱.
کارزار انتخاباتی: نبرد ثبات، امید، و هویت
استفن هارپر و محافظهکاران: هارپر کارزار خود را بر «ثبات اقتصادی» متمرکز کرد. او با اشاره به بهبودی پس از رکود جهانی، قول داد مالیاتها را پایین نگه دارد، کسری بودجه را حذف کند، و از سیاست خارجی قاطعتری (مانند حمایت از اسرائیل و گسترش تجارت آزاد) دفاع کند. شعار او، «بیایید جلو برویم»، تصویری از یک رهبر آرام و عملگرا را ترسیم میکرد. اما منتقدان او را به انزوای فرهنگی و بیتوجهی به مسائل اجتماعی متهم میکردند.
مایکل ایگناتیف و لیبرالها: حزب لیبرال، که زمانی «حزب طبیعی حاکم» کانادا خوانده میشد، زیر رهبری مایکل ایگناتیف، استاد دانشگاه هاروارد و نویسندهی برجسته، در تلاش برای بازسازی بود. ایگناتیف با شعار «بلند شو کانادا» سعی داشت حس غرور ملی را برانگیزد، اما کمپین او فاقد انسجام و جذابیت بود. ریشههای آکادمیک او و دوریاش از سیاست عملی، بهعلاوهی ناتوانی در ارتباط با رأیدهندگان عادی، به وجههاش آسیب زد.
جک لیتون و NDP ستارهی واقعی این انتخابات، جک لیتون بود. او با لبخندی گرم، زبانی صمیمی، و انرژی خستگیناپذیر، کمپینی الهامبخش به راه انداخت. سیاستهایش—گسترش خدمات درمانی عمومی، کاهش شهریه دانشگاهها، افزایش مالیات بر شرکتهای بزرگ، و حمایت از کارگران—بهویژه برای جوانان، اقلیتها، و طبقهی متوسط جذاب بود. لیتون همچنین با تکیه بر مهارتش در زبان فرانسه و احترام به هویت کبکی، توانست در کبک موجی ایجاد کند که بعدها «خیزش نارنجی» نام گرفت.
یکی از نقاط عطف کمپین لیتون، عملکرد درخشان او در مناظرهی فرانسویزبان بود. در آن مناظره، او با جملهای که در رسانهها بارها بازنشر شد، ایگناتیف را چالش کرد: «میدونی، بیشتر کاناداییها اگه سر کار نرن، ارتقاء هم نمیگیرن!» این جمله، همراه با لبخند کاریزماتیک او، جایگاهش را در میان رأیدهندگان کبکی تقویت کرد.
بلوک کبکوا و حزب سبز: بلوک کبکوا، به رهبری ژیل دوسپ، که از دههی ۱۹۹۰ مدافع جداییطلبی کبک بود، در این انتخابات با کاهش محبوبیت روبهرو شد. در همین حال، حزب سبز به رهبری الیزابت می تلاش کرد تا با تمرکز بر مسائل زیستمحیطی، جایگاهی در پارلمان به دست آورد. رسانههای اجتماعی نیز در این دوره برای نخستینبار نقش پررنگی در سازماندهی رأیدهندگان جوان داشتند؛ فیسبوک و توییتر به ابزارهایی کلیدی برای کمپین NDP و حزب سبز تبدیل شدند.
انقلاب نارنجی: تحول کبک و فروپاشی بلوک
شگفتانگیزترین لحظهی این انتخابات در کبک رخ داد. برای نزدیک به ۲۰ سال، بلوک کبکوا صدای غالب این استان در پارلمان بود و با تکیه بر احساسات ملیگرایانه، کرسیهای زیادی را از آن خود کرده بود. اما در ۲۰۱۱، کبکیها از وعدههای تکراری جداییطلبی و بنبست سیاسی خسته شده بودند. جک لیتون با سخنرانیهای پرشور، تسلط بر زبان فرانسه، و پیشنهادهایی که به نیازهای روزمرهی مردم (مانند مراقبت از کودکان و مسکن) توجه داشت، این خلأ را پر کرد. نتیجه؟ NDP در کبک از ۱ کرسی در انتخابات قبلی به ۵۹ کرسی رسید، در حالی که بلوک به ۴ کرسی سقوط کرد. این تغییر، که به «موج نارنجی» معروف شد، نهتنها بلوک را از قدرت انداخت، بلکه نشان داد که کبکیها آمادهی پذیرش گزینههای فدرالیستیتر هستند.
شب انتخابات: نتایج تکاندهنده
در شب ۲ می ۲۰۱۱، نتایج اعلامشده همه را شگفتزده کرد:

محافظهکاران: ۱۶۶ کرسی از ۳۰۸ کرسی (با کسب ۳۹.۶٪ از آرای مردمی) و اکثریت پارلمانی برای اولینبار از زمان ادغام محافظهکاران پیشرو و اتحاد کانادا در ۲۰۰۳.
NDP: ۱۰۳ کرسی، که این حزب را برای اولینبار به اپوزیسیون رسمی تبدیل کرد.
لیبرالها: تنها ۳۴ کرسی، بدترین نتیجه در تاریخ ۱۴۴ سالهی این حزب.
بلوک کبکوا: ۴ کرسی، که حتی شرایط حزب رسمی (۱۲ کرسی) را از دست داد.
حزب سبز: الیزابت می با پیروزی در حوزهی سانیچ-گالف آیلندز، اولین کرسی سبزها را به پارلمان برد.
این نتایج، نقشهی سیاسی کانادا را بازتعریف کرد: محافظهکاران قدرت را تثبیت کردند، NDP بهعنوان نیروی چپگرا ظهور کرد، و لیبرالها و بلوک به حاشیه رانده شدند.
نمایندگی اجتماعی: زنان، بومیان، و تنوع
انتخابات ۲۰۱۱ شاهد پیشرفتهایی در نمایندگی گروههای بهحاشیهرانده بود. تعداد نمایندگان زن به ۷۶ نفر (۲۴.۷٪) رسید، که تا آن زمان یک رکورد بود. NDP با ۴۰ نمایندهی زن (بیش از نیمی از کل نمایندگان زن پارلمان) پیشتاز بود. همچنین، نمایندگان بومی مانند رومئو ساگاناش (از کبک) و لئونا اگلوکاک (از نوناووت، محافظهکار) حضور پررنگتری یافتند. با این حال، این اعداد هنوز با تنوع جمعیتی کانادا—که بیش از ۵۰٪ آن را زنان و حدود ۵٪ را بومیان تشکیل میدهند—فاصله داشت.
تنوع قومی نیز با انتخاب نمایندگانی از اقلیتهای مهاجر (مانند آسیاییها و کارائیبیها) در NDP افزایش یافت، که نشاندهندهی تغییر در پایگاه رأیدهندگان بود.
چهرهها و میراث

استفن هارپر: با اکثریت در دست، هارپر سیاستهایی جنجالی را پیش برد: قانون ضدتروریسم C-51 (که به دلیل نقض حریم خصوصی انتقادات زیادی به دنبال داشت)، کاهش بودجهی CBC و برنامههای فرهنگی، و توسعهی صنعت نفت شنهای آلبرتا. او تا ۲۰۱۵ در قدرت ماند و سپس پس از شکست در برابر جاستین ترودو کنارهگیری کرد.
جک لیتون: لیتون در اوج موفقیت، در ۲۲ آگوست ۲۰۱۱ بر اثر سرطان درگذشت. مرگ او موجی از اندوه در کانادا ایجاد کرد و مراسم تشییعاش در تورنتو هزاران نفر را به خیابانها کشاند. نامهی خداحافظی او به کاناداییها، با عباراتی چون «عشق بهتر از نفرت است»، به بخشی از فرهنگ سیاسی کشور بدل شد.
مایکل ایگناتیف: او پس از شکست فاجعهبار، در ۳ می ۲۰۱۱ از رهبری لیبرالها استعفا داد و به زندگی آکادمیک بازگشت. دوران او بهعنوان یکی از ضعیفترین رهبریهای لیبرالها ثبت شد.
تأثیرات فرهنگی و اجتماعی
انتخابات ۲۰۱۱ فراتر از سیاست، بر فرهنگ کانادا نیز اثر گذاشت. موج نارنجی به نمادی از امید و همبستگی در میان جوانان و کبکیها تبدیل شد و بحثهایی دربارهی هویت ملی و فدرالیسم را برانگیخت.
در کبک، این انتخابات پایان عصر جداییطلبی سختگیرانه را رقم زد و راه را برای احزاب فدرالیستتر هموار کرد. در سطح ملی، ظهور NDP نشان داد که کاناداییها به سیاستهای مترقی و مردمی علاقهمندند، چیزی که بعدها در پیروزی جاستین ترودو در ۲۰۱۵ نیز منعکس شد.
از نظر اجتماعی، این انتخابات شکاف نسلی را برجسته کرد: جوانان به NDP روی آوردند، در حالی که رأیدهندگان مسنتر به محافظهکاران وفادار ماندند. همچنین، حضور حزب سبز و بحثهای زیستمحیطی، آگاهی عمومی دربارهی تغییرات اقلیمی را افزایش داد. رسانههای اجتماعی نیز برای نخستینبار نقشی فعال و تعیینکننده در مشارکت سیاسی رأیدهندگان ایفا کردند.
نکات جالب
اولینها: این انتخابات اولینبار بود که یک دولت به دلیل بیاحترامی به پارلمان ساقط شد، و اولین کرسی حزب سبز نیز بهدست آمد.
رأیگیری: بیش از ۶۱٪ از واجدان شرایط (حدود ۱۴.۷ میلیون نفر) رأی دادند.
جوانترین نماینده: پیر-لوک دوسپ، دانشجوی ۱۹سالهی NDP از کبک، جوانترین نمایندهی تاریخ پارلمان کانادا شد.
رسانهها: کمپین جک لیتون در شبکههای اجتماعی بسیار فعال بود، و سبک مناظرههای او—بهویژه به زبان فرانسه—نقش مهمی در موفقیتش داشت.
ارزیابی و پیامدهای بلندمدت
انتخابات ۲۰۱۱ نقطهی عطفی در تاریخ کانادا بود. این رویداد نشان داد که سیاست این کشور، برخلاف تصور رایج از ثبات و پیشبینیپذیری، میتواند شاهد تغییرات ناگهانی و عمیق باشد. تثبیت محافظهکاران قدرت راستگرایان را تقویت کرد، در حالی که خیزش NDP و سقوط لیبرالها و بلوک، چشمانداز جدیدی برای چپگرایان و فدرالیسم گشود.
شاید بزرگترین میراث این انتخابات، یادآوری این باشد که سیاست در نهایت به مردم بستگی دارد—مردمی که با امید، خستگی، یا آرزوی تغییر، آینده را شکل میدهند.