زمستانی که کانادا مسیر تازهای را برگزید
زمستان سال ۲۰۰۶، سرمای اتاوا تنها در دمای هوا نبود—در قلب فضای سیاسی کشور نیز سوزی سرد جریان داشت. پس از سیزده سال تسلط بیوقفهی حزب لیبرال بر دولت فدرال، ترکیبی از خستگی عمومی، رسواییهای مالی، و نارضایتی فزاینده از سیاستهای نخبهگرایانه، کاناداییها را به آستانهی تغییری بزرگ رسانده بود. انتخابات ۲۳ ژانویه، فقط پایان یک دولت نبود—نقطهی آغاز فصل تازهای در سیاست معاصر کانادا بود که نامش با چهرهی تازهای گره خورد: استفن هارپر.
زمینه تاریخی: لیبرالها زیر سایهی رسوایی و فرسایش
حزب لیبرال از سال ۱۹۹۳ با رهبری ژان کرتین، سه انتخابات پیاپی را با موفقیت پشت سر گذاشته بود. در این دوران، کسری مزمن بودجه حذف شد، نرخ بیکاری کاهش یافت، و کانادا دورهای از رشد پایدار اقتصادی را تجربه کرد. اما با انتقال قدرت به پل مارتین در دسامبر ۲۰۰۳، روند افول آغاز شد.
نقطهی بحرانی این دوره، رسوایی مالی Sponsorship Scandal بود. در این ماجرا، بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴، دهها میلیون دلار از بودجه عمومی بهصورت غیرشفاف به آژانسهای تبلیغاتی نزدیک به لیبرالها در کبک پرداخت شد؛ با هدف تقویت وحدت ملی پس از همهپرسی استقلال ۱۹۹۵. اما گزارش نهایی قاضی گومری در سال ۲۰۰۵ فاش کرد که بخشی از این مبالغ به جیب مشاوران، کارگزاران حزبی و شرکتهای همپیمان با حزب لیبرال سرازیر شده بود.
اگرچه این فساد در زمان نخستوزیری کرتین رخ داد، اما مارتین—که آن زمان وزیر دارایی بود—هزینهی سیاسی آن را پرداخت کرد. اعتماد عمومی، بهویژه در کبک، بهشدت آسیب دید و دولت اقلیتش، که در انتخابات ۲۰۰۴ با زحمت شکل گرفته بود، تنها ۱۷ ماه دوام آورد. در نوامبر ۲۰۰۵، با رأی عدم اعتماد، راه برای انتخاباتی دیگر گشوده شد.
استفن هارپر: رهبر فنی، پیامآور نظم
در این فضای پرآشوب، استفن هارپر، رهبر حزب محافظهکار نوپای کانادا، با رویکردی منظم، سنجیده، و محافظهکارانه پا به میدان گذاشت. برخلاف کاریزمای گرم ژان کرتین یا رویکرد مردمی پل مارتین، هارپر آرام، تحلیلی و خونسرد بود—ویژگیهایی که گاه او را به چهرهای بیروح تشبیه میکردند. اما در عصری که رأیدهندگان از شعارهای احساسی دلزده بودند، این سبک به نقطهقوت او تبدیل شد.
کارزار محافظهکاران با تمرکز بر پنج وعدهی ساده اما مؤثر طراحی شد:
۱. کاهش مالیات GST از ۷ به ۵ درصد
۲. کمکهزینهی مستقیم برای مراقبت از کودکان
۳. مبارزه با فساد دولتی
۴. سیاستهای کیفری سختگیرانهتر
۵. شفافیت بیشتر در ساختار اداری دولت
شعارشان ساده بود: «زمان تغییر است.» و مخاطبانش آن را باور کردند.
کمپینها: پایان یک زبان سیاسی
در حالی که پل مارتین با هشدار دربارهی تهدید محافظهکاران به مدل اجتماعی کانادا سعی در حفظ پایگاه رأی خود داشت—از جمله ادعای گرایش هارپر به «مدل آمریکایی» و کاهش خدمات اجتماعی—اما این خط روایت برای بسیاری از رأیدهندگان، خستهکننده و تکراری به نظر میرسید. بهویژه در غرب، میان طبقه متوسط شهری، و حتی بخشی از کبک.
در مقابل، هارپر بیهیاهو، با لبخندهای حسابشده، در مناظرهها ظاهر شد، برنامهای قابلاندازهگیری ارائه کرد و به مردم وعدهی دولتی منضبط و پاسخگو داد.
زنان، بومیان و حاشیههای ساختاری
در این انتخابات، حضور زنان در مجلس با افزایش جزئی به ۶۵ نماینده (حدود ۲۱٪ از کل کرسیها) رسید. با این حال، هیچکدام از احزاب اصلی رهبری زن نداشتند. در واقع، پس از کنارهگیری کیم کمپبل در ۱۹۹۳، حضور زنان در ردههای بالای تصمیمگیری تا حدودی متوقف شده بود.
نمایندگی بومیان نیز همچنان محدود باقی ماند. از میان چهرههای منتخب، گری مراستی (ساسکاچوان) و نانسی کارت (نوناووت)، هر دو از حزب لیبرال، تنها چهرههای بومی بودند. مسائل مربوط به حقوق سرزمینی، خودمختاری، و توافقنامههای تاریخی تنها در حاشیه مناظرهها مطرح شد و هیچکدام از احزاب برنامهای جامع برای تحول در وضعیت بومیان ارائه نکردند.
شب انتخابات: پیام مردم روشن بود
در شامگاه ۲۳ ژانویه ۲۰۰۶، نتایج یکییکی از صندوقها بیرون آمد.

حزب محافظهکار: ۱۲۴ کرسی (۳۶.۳٪ آرا)
حزب لیبرال: ۱۰۳ کرسی (۳۰.۲٪ آرا)
بلوک کبکوا: ۵۱ کرسی (۱۰.۵٪ آرا)
حزب نیودموکرات: ۲۹ کرسی (۱۷.۵٪ آرا)
۱ کرسی مستقل و ۱ کرسی حزب سبز بهصورت نمادین باقی ماندند
میزان مشارکت رأیدهندگان ۶۴.۷٪ بود، افزایشی ملموس نسبت به انتخابات ۲۰۰۴ (۶۰.۹٪).
چهرهها

استفن هارپر: اقتصاددان از کلگری، نخستوزیری شد که کشور را از بحران مالی ۲۰۰۸ عبور داد، مالیاتها را کاهش داد، و سیاست کیفری سختگیرانهتری را پیاده کرد. با تصویب لایحههایی چون C-51، هم مورد حمایت و هم انتقاد قرار گرفت.
پل مارتین: سیاستمداری شایسته اما قربانی میراث پرتنش حزبش. دولتش تنها ۵۵۳ روز دوام آورد—یکی از کوتاهترین دولتهای اقلیت کانادا.
جک لیتون: رهبر پرشور NDP، که پایهگذار افزایش تدریجی نفوذ حزبش شد و زمینهی «موج نارنجی» ۲۰۱۱ را فراهم کرد.
میراث یک زمستان سیاسی
انتخابات ۲۰۰۶ فصل تازهای در سیاست کانادا بود. آغاز دورانی که محافظهکاری مالی، تمرکز بر مدیریت فنی، و کاهش حضور دولت در اقتصاد جای خود را در گفتمان عمومی تثبیت کرد. همزمان، لیبرالها مجبور شدند بازسازی هویتی و سیاسی عمیقی را آغاز کنند.
در نوامبر همان سال، هارپر در اقدامی استراتژیک، کبک را بهعنوان “ملت در درون کانادا” به رسمیت شناخت—حرکتی که خشم عمومی کبکیها از رسوایی لیبرالها را تا حدی تسکین داد و پایهای برای کاهش نفوذ بلوک کبکوا در انتخاباتهای بعدی شد.
این انتخابات، با تمام سرمای زمستانیاش، حامل پیامی گرم از سوی مردم بود:
اعتماد وقتی شکسته شود، رأیدهندگان آمادهاند مسیر را عوض کنند—حتی اگر آن مسیر بهسوی دولتی ساکتتر، فنیتر، و محافظهکارتر باشد.