پاییز سال ۱۹۹۳، نسیمی از خشم و تغییر، در سراسر کانادا میوزید. خیابانهای تورنتو، میدانهای مونترال، شهرهای نفتخیز غرب، و روستاهای شرقی همه در تبوتاب انتخاباتی بودند که خیلی زود به یکی از زلزلههای بیسابقهی تاریخ سیاسی کانادا تبدیل شد. انتخاباتی که فقط نخستوزیر را عوض نکرد، بلکه نقشه سیاسی کشور را از نو ترسیم کرد، احزاب کهنه را درهم شکست، بازیگران تازهای را وارد میدان کرد، و چهرهای آشنا اما متحولشده بهنام ژان کرتین را به قدرت رساند.
اما آنچه انتخابات ۲۵ اکتبر ۱۹۹۳ را متمایز کرد، تنها پیروزی حزب لیبرال نبود؛ بلکه سقوط آزاد محافظهکاران، صعود احزاب منطقهای، و بازتعریف هویت سیاسی کانادا بود—تغییری که ریشههایش هنوز در لایههای زیرین دموکراسی این کشور دیده میشود.
محافظهکاران در سراشیبی: میراث سنگین مولرونی
در دهه ۱۹۸۰، برایان مولرونی با دو پیروزی قاطع در انتخابات ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸، حزب محافظهکار پیشرو را به اوج قدرت رسانده بود. توافقنامه تجارت آزاد (که بعدها به NAFTA تبدیل شد)، تلاش برای بازنگری قانون اساسی از طریق توافقهای میچ لیک و شارلوتتاون، و گسترش روابط اقتصادی با ایالات متحده، مولرونی را به یکی از نخستوزیران بلندپرواز تاریخ کانادا بدل کرده بود.
اما بلندپروازیها همیشه با بهای سیاسی همراهند. توافقنامههای مشروطهای که نتوانستند رضایت کبک را جلب کنند، و اعمال مالیات بر کالاها و خدمات (GST) که مردم بهوضوح با آن مخالف بودند، به خشم عمومی دامن زد. در سالهای پایانی دولت مولرونی، نرخ بیکاری از مرز ۱۱ درصد گذشت، و رکود اقتصادی زندگی میلیونها کانادایی را تحتتأثیر قرار داد.

در فوریه ۱۹۹۳، مولرونی از رهبری حزب کنارهگیری کرد و کیم کمپبل، وزیر دفاع و دادگستری پیشین، بهعنوان نخستوزیر و نخستین زن در این جایگاه، وارد صحنه شد. کمپبل وعده نوسازی حزب را داد، اما با چهار ماه تا انتخابات، زمانی برای نجات باقی نمانده بود. کمپین او با اشتباهاتی نظیر پوسترهای توهینآمیز علیه ظاهر فیزیکی ژان کرتین، بیبرنامگی رسانهای، و عدم ارائه راهکار اقتصادی مشخص، بیش از آنکه امید بدهد، به نگرانی دامن زد.
بازگشت کرتین: صدای آرام، اعتماد از دسترفته
در سوی دیگر، ژان کرتین، سیاستمداری کهنهکار از کبک، بار دیگر به میدان آمده بود. مردی با لهجه فرانسویزبان، لبخند صمیمی، و شیوهای مستقیم برای حرف زدن با مردم. کرتین که در دولتهای پیشین پستهایی مانند وزارت دادگستری و دارایی را بر عهده داشت، حالا با چهرهای مردمیتر و شعارهایی واقعگرایانهتر بازگشته بود.

او وعده داد برای ایجاد اشتغال اقدام کند، خدمات اجتماعی را تقویت کند، و در مورد مالیاتهای ناعادلانهای مانند GST، دستکم بازنگری انجام دهد. هرچند بعداً نتوانست GST را حذف کند، اما همین رویکرد ضد نخبگان و همدلی با دغدغههای مردم، اعتماد ازدسترفته را تا حدی احیا کرد.
ظهور بلوکها: کانادای چندپاره
اما انتخابات ۱۹۹۳، تنها صحنه بازگشت لیبرالها نبود؛ بلکه لحظهای بود که سیاست منطقهای در قالب احزاب جدید فوران کرد.
در غرب، حزب رفرم به رهبری پرستون منینگ، نمایندهی نارضایتی ریشهدار از تمرکز قدرت در اتاوا و «سهمخواهی کبک» شد. این حزب با وعده تمرکززدایی، کاهش مالیاتها، و بازنگری در ساختار فدرال، در آلبرتا، بریتیش کلمبیا و ساسکاچوان محبوبیت بالایی یافت. غربیها که سالها احساس فراموششدن داشتند، در شعار «غرب خواهد گفت» این حزب، صدای خود را یافتند.
در کبک، بلوک کبکوا به رهبری لوسین بوشار شکل گرفت؛ چهرهای که زمانی وزیر دولت مولرونی بود، اما پس از شکست توافق میچ لیک، از دولت جدا شد و حالا رهبری جنبشی استقلالطلب را بر عهده داشت. بلوک تنها در کبک نامزد معرفی کرد، اما با کسب ۵۴ کرسی، به طرز غیرمنتظرهای به اپوزیسیون رسمی مجلس عوام تبدیل شد—نخستین و تنها باری که یک حزب منطقهای این موقعیت را به دست آورد.
۲۵ اکتبر: شب زلزله
در شب انتخابات، کاناداییها با نتایجی مواجه شدند که باورش سخت بود:

حزب لیبرال با ۱۷۷ کرسی، اکثریت قاطع تشکیل داد.
بلوک کبکوا با ۵۴ کرسی، اپوزیسیون رسمی شد.
حزب رفرم با ۵۲ کرسی، صدای قدرتمند غرب شد.
NDP به رهبری آدری مکلاگلین، به ۹ کرسی سقوط کرد.
و حزب محافظهکار، تنها ۲ کرسی بهدست آورد—سقوطی بیسابقه که در هیچ دموکراسی غربی مشابه آن دیده نشده بود.
کیم کمپبل، که حتی کرسی خودش را هم از دست داد، بعدها گفت:
«این فقط یک جابهجایی نبود؛ بازطراحی کامل سیاست در کانادا بود.»
صدای زنان، سایهی مردان
با وجود شکست کمپبل، حضور او بهعنوان نخستین نخستوزیر زن در تاریخ کانادا، نقطه عطفی تاریخی بود. در این انتخابات، تعداد زنان راهیافته به مجلس به ۵۳ نفر رسید (۱۸٪ کل کرسیها)—رکوردی که نشاندهندهی پیشرفت آهسته اما پایدار در سیاست کانادا بود.
بومیان: حضور محدود، مسائل عمیق
در سال ۱۹۹۳، همچنان نمایندگی بومیان در مجلس کمرنگ بود. چهرههایی مانند الایجا هارپر، که نقش مهمی در مخالفت با توافق میچ لیک داشت، شناختهشده بودند، اما ساختار سیاسی هنوز فضا را برای مشارکت گستردهتر آنان فراهم نکرده بود. در عوض، مسائل مربوط به بومیان—مالکیت زمین، حق خودمختاری، توافقنامههای تاریخی—در گفتمانهای احزاب جدید مطرح شد. اما حزب رفرم، که در این زمینه محافظهکارانهتر بود، بیشتر از زاویه بودجه و مسئولیتپذیری به موضوع نگاه میکرد تا عدالت تاریخی.
میراث: فروپاشی و بازسازی
انتخابات ۱۹۹۳ فقط یک شکست نبود؛ بازتعریف یک ملت بود. حزب محافظهکار تا ۲۰۰۳ نتوانست خود را بازسازی کند، و تنها با ادغام با حزب رفرم، هویتی تازه یافت که به «حزب محافظهکار کانادا» امروزی منجر شد.
ژان کرتین در دههاش در قدرت، موفق شد اقتصاد را از کسری شدید به مازاد بودجه برساند، توافقنامه NAFTA را اجرا کند، و با همهپرسی استقلال کبک در ۱۹۹۵ مقابله کند—وحدت ملی را حفظ کرد، هرچند نه بدون هزینه.
انتخابات ۱۹۹۳ به ما یاد داد که دموکراسی، بهویژه در کشوری با تنوع زبانی، فرهنگی و منطقهای چون کانادا، موجودی زنده است—با قلبی تپنده به نام «مردم» که هر زمان اراده کنند، قادرند همهچیز را دگرگون کنند.