بهار سال ۱۹۵۸، در دل سرزمین پهناور کانادا، نسیمی از تغییر در فضای سیاسی وزیدن گرفت. خیابانهای شهرهای بزرگ، مزارع وسیع غرب، و حتی روستاهای دورافتاده کبک، همه در تبوتاب انتخاباتی بودند که قرار بود تاریخ سیاسی این کشور را برای همیشه دگرگون کند. در مرکز این طوفان سیاسی، مردی ایستاده بود با چهرهای مصمم و صدایی پرشور: جان دیفنبیکر، رهبر حزب محافظهکار پیشرو، که با وعدههایش برای «حکومت ملی» و توجه به «کانادای فراموششده»، قلب مردم را تسخیر کرده بود.
زمینهای از نارضایتی و امید
دهه ۱۹۵۰ برای کانادا دورهای از بازسازی و شکوفایی بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم، اقتصاد کشور با سرعت رشد میکرد؛ کارخانهها جان گرفته بودند، پروژههای بزرگ عمرانی در حال اجرا بود، و شهرها میزبان مهاجرانی بودند که در پی زندگی بهتر، وارد این کشور شده بودند. حزب لیبرال، که از سال ۱۹۳۵ قدرت را در دست داشت و از ۱۹۴۸ با نخستوزیری لویی سنتلوران اداره میشد، توانسته بود ثبات سیاسی و اقتصادی قابلتوجهی ایجاد کند. اما در اواخر این دهه، نشانههای خستگی و فرسودگی در دولت آشکار شد.
رسوایی مربوط به تأخیرها و هزینههای خط لوله ترانسکانادا در سال ۱۹۵۶، اتهام فساد و تمرکز قدرت در اتاوا، و بیتوجهی به مناطق غربی، باعث نارضایتی گسترده شد. در این میان، صدای تازهای از غرب شنیده شد: دیفنبیکر، وکیلی از ساسکاچوان، با لحن مردمی و سخنرانیهای پرشور، وعدهی تغییر داد.
او در انتخابات ژوئن ۱۹۵۷ موفق شد پس از ۲۲ سال، لیبرالها را از قدرت کنار بزند و دولت اقلیت تشکیل دهد. اما برای اجرای برنامههایش، به اکثریتی قاطع نیاز داشت. به همین دلیل، تنها ۹ ماه بعد، در مارس ۱۹۵۸، پارلمان را منحل کرد و انتخابات جدیدی فراخواند.
کارزاری از جنس مردم
کارزار دیفنبیکر با همهچیزهایی که مردم از سیاستمداران قدیمی خستهشان کرده بود، فرق داشت. او سیاست را از سالنهای رسمی به خیابان و میدان آورد. در کارخانهها، کلیساها، مزارع، و تالارهای شهرهای کوچک، او با مردم صحبت میکرد. شعار اصلیاش «حکومت ملی» بود—ائتلافی از همه مردم، از شرق تا غرب، از فرانسویزبان تا مهاجران جدید، از بومیان گرفته تا کشاورزان.
در مقابل، لیبرالها با رهبری تازهی لستر بی. پیرسون وارد میدان شدند. پیرسون، دیپلماتی باسابقه و برنده جایزه نوبل صلح بهخاطر نقش میانجیگرانهاش در بحران سوئز، هنوز در عرصه حزبی جا نیفتاده بود. کارزار آنها بیرمق بود، و نتوانست پاسخ مناسبی برای شور مردمی کمپین دیفنبیکر ارائه کند.
زنان و بومیان: صداهایی که هنوز شنیده نمیشدند
با اینکه زنان از سال ۱۹۱۸ در سطح فدرال حق رأی داشتند، حضورشان در ساختار قدرت همچنان محدود بود. در انتخابات ۱۹۵۸، تنها یک زن به مجلس راه یافت: الن فیرکلاث از همیلتون، که سال پیشتر وارد مجلس شده بود و حالا در دولت دیفنبیکر، بهعنوان نخستین زن به کابینه راه یافت. فیرکلاث نماد پیشرفت گامبهگام زنان در سیاست بود، اما ساختار همچنان مردانه باقی مانده بود.
در مورد مردم بومی، وضعیت حتی تلختر بود. اکثر بومیان، بهویژه ساکنان ذخیرهگاهها، تنها در صورتی میتوانستند رأی بدهند که از وضعیت حقوقی خود بهعنوان بومی (تحت «قانون هند») انصراف دهند—فرآیندی به نام enfranchisement که با از دست دادن بسیاری از حقوق فرهنگی و اجتماعی همراه بود. دیفنبیکر اما در سال ۱۹۶۰، این بیعدالتی را اصلاح کرد و به همه بومیان، بدون شرط، حق رأی داد. اما در سال ۱۹۵۸، صدای آنان در صندوقهای رأی هنوز شنیده نمیشد.
شب پیروزی: یک رکورد تاریخی
۳۱ مارس ۱۹۵۸، کانادا شاهد یکی از درخشانترین پیروزیهای سیاسی تاریخ خود شد. حزب محافظهکار با کسب ۲۰۸ کرسی از ۲۶۵ کرسی مجلس عوام، پیروزی قاطعانهای بهدست آورد—بزرگترین اکثریت در تاریخ فدرال کانادا تا آن زمان. حزب لیبرال تنها ۴۸ کرسی بهدست آورد و حزب CCF با ۸ کرسی به حاشیه رانده شد.
حتی کبک، که برای سالها پایگاه لیبرالها بود، حالا به دیفنبیکر رأی داده بود: ۵۰ کرسی از ۷۵ کرسی این استان را بهدست آورد—دستاوردی بیسابقه از زمان جان مکدونالد.
چهرهها و میراث

جان دیفنبیکر: صدای مردم غرب، و سیاستمداری با باور به عدالت اجتماعی و چندفرهنگی بودن کانادا. او توانست حزب محافظهکار را به جنبشی فراگیر و مدرن تبدیل کند.
لستر بی. پیرسون: اگرچه در این انتخابات شکست خورد، اما در سالهای بعد با چهرهای اصلاحطلب، وارد قدرت شد و سیستم بیمه درمانی و پرچم جدید کانادا را به ارمغان آورد.
الن فیرکلاث: نخستین زن در کابینه فدرال، که راه را برای مشارکت بیشتر زنان باز کرد، حتی اگر این راه هنوز طولانی بود.
درسهایی از یک پیروزی بزرگ
دولت دیفنبیکر اصلاحاتی کلیدی در زمینه حقوق مدنی اجرا کرد. منشور حقوق کانادا در سال ۱۹۶۰، بهعنوان سندی غیرالزامآور اما اخلاقی، راه را برای منشور آزادیهای سال ۱۹۸۲ هموار کرد. همچنین با اعطای حق رأی به بومیان، یکی از تبعیضهای تاریخی را پایان داد. اما دولت او با چالشهایی از جمله رکود اقتصادی، اختلاف با ایالات متحده بر سر سامانه دفاع موشکی بومارک، و اختلافات داخلی حزب مواجه شد. در نهایت در سال ۱۹۶۳، دیفنبیکر قدرت را به پیرسون واگذار کرد.
با این حال، انتخابات ۱۹۵۸ در حافظه تاریخی کانادا ماندگار شد—نه فقط بهخاطر تعداد کرسیها، بلکه بهخاطر شور و صداقتی که دیفنبیکر به صحنه سیاست آورد.