خرس گریزلی، زیرگونهای از خرس قهوهای، یکی از نمادهای طبیعت بکر غرب کاناداست. این خرسها را میتوان در بریتیش کلمبیا، آلبرتا، یوکان و قلمروهای شمالغربی یافت، جایی که جنگلهای انبوه، رودخانههای پرماهی و دشتهای وسیع خانهای امن برایشان فراهم کردهاند.
گریزلیها با خز قهوهای روشن تا تیره که گاه رگههایی از خاکستری یا طلایی در آن دیده میشود، بهراحتی قابل تشخیصاند. اما آنچه آنها را از دیگر خرسها متمایز میکند، قوز عضلانی مشخص پشت شانههایشان است؛ عضلاتی نیرومند که برای کندن خاک، شکافتن تنهی درختان و شکار طراحی شدهاند.
نرهای بالغ گریزلی میتوانند در حالت ایستاده تا ۲.۵ متر قد و بیش از ۳۰۰ کیلوگرم وزن داشته باشند، در حالیکه مادهها معمولاً کوچکترند و وزنی بین ۱۳۰ تا ۱۸۰ کیلوگرم دارند. پنجههای بلند، خمیده و قدرتمندشان – که ممکن است تا ۱۰ سانتیمتر طول داشته باشند – ابزارهایی مرگبار برای شکار و دفاعاند. اما برخلاف تصور رایج، گریزلیها گوشتخوار مطلق نیستند. آنها همهچیزخوار هستند، و رژیم غذاییشان به فصل و منطقه وابسته است.
در بهار، از ریشهها، علفها و حشرات تغذیه میکنند؛ در تابستان، توتهای جنگلی و گیاهان؛ و در پاییز، تمرکزشان بر شکار ماهیهای سالمون است که در رودخانههای غرب کانادا بهویژه در بریتیش کلمبیا، بهسمت زادگاه بازمیگردند. این شکارها به آنها کمک میکند تا چربی کافی برای زمستان پیشرو ذخیره کنند.
چرخهی زندگی: از خواب زمستانی تا بیداری بهاری
با فرارسیدن پاییز، گریزلیها آماده میشوند تا به خواب زمستانی فرو روند. آنها لانهای در دل تپهها، زیر صخرهها یا میان ریشههای درختان میسازند. این خواب، که ممکن است تا شش ماه طول بکشد، فرآیندی زیستی پیچیده است: ضربان قلب از حدود ۴۰ تا ۵۰ بار در دقیقه به کمتر از ۱۰ میرسد، دمای بدن چند درجه کاهش مییابد، و سوختوساز به پایینترین سطح میرسد.

در این مدت، آنها هیچ نمیخورند، نمینوشند و حتی دفع ندارند. بدن آنها انرژی مورد نیاز را از ذخایر چربی – که گاهی تا ۳۰٪ وزن بدن را تشکیل میدهد – تأمین میکند. مادهها اغلب در همین دوره زایمان میکنند و تولههایی کوچک، کور و بیمو را به دنیا میآورند که در طول خواب زمستانی رشد میکنند. البته مادران در این دوره بیدار هستند و از توله های خود محافظت می کنند اما سوخت و ساز بدنشان در شرایط خواب زمستانی و برای حفظ انرژی در شرایط حداقلی قرار دارد.

با آمدن بهار، گریزلیها از خواب برمیخیزند: لاغرتر، گرسنه، اما آماده برای بازگشت به طبیعت. این زمان اوج فعالیت آنهاست؛ گاهی صدها کیلومتر را برای یافتن غذا طی میکنند. اما همین جستجوی گسترده گاهی آنها را به نزدیکی مناطق انسانی میکشاند و احتمال برخوردهای ناخواسته را بالا میبرد.
نگهبانان طبیعت: نقش گریزلی در اکوسیستم
خرس گریزلی تنها یک شکارگر نیست؛ او مهندس طبیعت است. با کندن زمین برای یافتن غذا، خاک را تهویه میکند و شرایط رشد گیاهان را بهبود میبخشد. بقایای سالمونهایی که شکار میکند، در جنگل باقی میماند و به بازگشت نیتروژن و مواد مغذی به خاک کمک میکند. حتی مدفوع گریزلیها که حاوی بذر گیاهان است، در پخش دانهها و رشد پوشش گیاهی نقش دارد.
به همین دلیل، زیستشناسان از آنها بهعنوان «مهندس بومشناختی» یاد میکنند؛ موجوداتی که با اعمال طبیعی خود، به حفظ تعادل در اکوسیستم کمک میکنند.
گریزلی در خطر

اما این غولهای آرام با تهدیداتی جدی روبهرو هستند: تخریب زیستگاهها بهواسطهی جنگلزدایی، جادهسازی و گسترش شهرها، تغییرات اقلیمی که زمان تخمریزی و مهاجرت سالمونها را بههم زده، و البته برخوردهای انسانی-خرسی که گاه با مرگ حیوان یا انسان پایان مییابد.
در سال ۲۰۱۷، بریتیش کلمبیا شکار گریزلیها را ممنوع کرد، اما چالشهایی چون گردشگری بیضابطه، کاهش منابع غذایی، و افزایش فشارهای محیطی همچنان پابرجاست.
گریزلی در افسانهها و فرهنگ بومی
برای اقوام بومی کانادا، گریزلی فراتر از یک حیوان است؛ او روح طبیعت، نگهبان جنگلها، و نماد اجداد کهن است. در فرهنگ کوتنای، داستانهایی هست از خرسی که با انسانها پیمان بسته تا مراقب تعادل طبیعت باشد. در افسانههای تسیمشین، خرس استاد گیاهان داروییست؛ موجودی دانا که راه درمان را میشناسد. قوم هایدا نیز او را نگهبان جنگل و حامل روح نیاکان میدانند.

نگهبان جنگل: افسانهی خرس گریزلی در فرهنگ هایدا
ملت هایدا یکی از اقوام بومی قدرتمند و کهن سواحل شمالغربی آمریکای شمالی هستند که عمدتاً در استان بریتیش کلمبیا در کانادا و جنوبشرقی آلاسکا در ایالات متحده زندگی میکنند. قلمرو اصلی آنها شامل جزایر هایدا گوای (Haida Gwaii) است که پیشتر با نام جزایر ملکه شارلوت شناخته میشد. این جزایر با جنگلهای انبوه، سواحل بکر، و منابع طبیعی غنی، بستر فرهنگ، هنر، و اسطورههای غنی هایدا را شکل دادهاند.
هایداها به زبان هایْدا (که دو گویش اصلی دارد) سخن میگویند، و تمدنی مبتنی بر دریانوردی، ماهیگیری، شکار، و بازرگانی داشتهاند. آنها به خاطر هنر چوبتراشی، توتمپُلها، نقابهای آیینی، و معماری چوبیشان شهرت جهانی دارند. فرهنگ هایدا سرشار از اسطورهها، داستانهای جانوران مقدس مانند خرس، کلاغ و نهنگ است. با وجود استعمار و فشارهای تاریخی، ملت هایدا امروز جامعهای فعال، خودگردان و پیشگام در حفاظت از محیطزیست، زبان بومی، و حقوق سرزمینی خود در کانادا هستند.
(بازنویسی روایی بر اساس داستانهای شفاهی ثبتشد)
خیلی پیشتر از آنکه انسان راههای آسفالته بسازد یا ماشینها در دل جنگلها حرکت کنند، زمین با سکوت کوهها و زمزمهی رودها زندگی میکرد. در آن دوران، در میان مردم هایدا که در جزایر جنگلی شمال غربی کانادا زندگی میکردند، داستانی نسلبهنسل نقل میشد؛ داستانی دربارهی خرسی که فقط یک حیوان نبود — بلکه نگهبانی از جهان زنده بود.
او را «سْگااَنگ» (Sgaang) مینامیدند، و میگفتند که زمانی، یکی از اجداد مردم هایدا در دل جنگل، گرسنه و بیپناه، با یک خرس گریزلی روبهرو شد. خرس اما بهجای حمله، با او سخن گفت — نه با زبان انسان، بلکه با صدای طبیعت.
خرس گفت: «تو از من نیستی، اما از زمین منی. اگر راه مرا بدانی، میتوانی در سختترین فصلها زنده بمانی.»

اجداد هایدا باور داشتند که روح خرس، حافظ تعادل میان انسان و طبیعت است. کسی که خرس را بکشد بیآنکه برایش دعا بخواند، روح جنگل را خشمگین خواهد کرد. اما کسی که با احترام رفتار کند، از نیروی درون خرس بهرهمند میشود: نیرویی برای درمان، برای دیدن آینده، و برای بازگشت به خانه در دل مه و باران.
در بسیاری از قبیلههای هایدا، هنگام مرگ یک شکارچی یا رهبر، ماسکی از صورت خرس بر تابوتش میگذاشتند. این ماسکها، که هنوز در موزههای بریتیش کلمبیا نگهداری میشوند، شواهدی زنده از جایگاه این حیوان در آیین و جهانبینی مردم بومیاند.
در داستانی دیگر از مردم تسیمشین، دختری جوان در جنگل گم میشود و در غاری که در آن خرسها خواب زمستانی دارند پناه میگیرد. آنجا، او با یکی از خرسها پیوندی جادویی میبندد، و بعدها به دهکدهاش بازمیگردد و به مردمانش میآموزد که چطور با گیاهان دارویی که خرسها میشناسند، زخمها و بیماریها را درمان کنند. از آن پس، او را “دخترِ خرس” مینامند و دانشش را نسلبهنسل منتقل میکنند.
همزیستی با غول خاکستری
دیدن خرس گریزلی از نزدیک تجربهایست که بهیاد ماندنی است. نگاه نافذش، قدرت آرام و سنگینش، و حضوری که گویی از دل هزاران سال تاریخ طبیعت بیرون آمده، هر بینندهای را تحتتأثیر قرار میدهد.
اما برای همزیستی با این موجودات باشکوه، آگاهی و مسئولیتپذیری لازم است. نه باید از آنها ترسید، و نه آنقدر به آنها نزدیک شد که خطری ایجاد شود.
خرس گریزلی، داستانی زنده از کوهستانهای کاناداست؛ از رودخانههای پر از سالمون، از جنگلهای کهن، و از چرخهای که با هر زمستان به خواب میرود و با هر بهار از نو آغاز میشود.