شش ماه و چند روز پیش، صلح بود. مردم در هر دو طرف مرز غزه و اسرائیل علیرغم اختلافها و درگیریهای کوچک، زندگیشان را میکردند. از آن طرف صدای بازی و موسیقی عربی میآمد و از این طرف صدای شادی و رقص عبری.
شش ماه و چند روز پیش، خانهها در هر دو طرف مرز غزه و اسرائیل پر بود از بوی غذا، جیغ شادمانهی کودکان، صدای مناجات پدربزرگها و مادربزرگها و نگاههای عاشقانهی دخترکان به پسرهای همسایه.
اما در آن صبح تاریک هفتم اکتبر، ماری که سالها در آستین جمهوری اسلامی پرورش داده شده بود، رها شد تا به جان کودکان، زنان و مردان بیگناه بیفتد و جنگی را شروع کند که سایهی تاریک آن، این روزها کمکم به مرزهای سرزمین اهورایی ما نیز نزدیک میشود.
هیچ انسان شریفی نیست که تصاویر وحشتناک حملهی تروریستی حماس در صبح هفتم اکتبر را دیده باشد و اشک بر چشم نیاورده باشد و اجساد کودکان، زنان و مردان فلسطینی که توسط حماس به عنوان سپر انسانی مورد سواستفاده قرار گرفتهاند را دیده باشد و قلبش نلرزیده باشد. قلب هیچ انسان شریفی تحمل این حجم از ویرانی و تباهی را ندارد اما نباید فراموش کرد که مسئول اصلی همهی این خرابیها و قتلها چه کسی است.
مسئول این ویرانی و سایهی مرگی که غزه را تاریک کرده، گروه حماس و ارباب بچهکش آن است که با حملهی تروریستی، کشتار وحشیانه، قتل، ترور، تجاوز به زنان و دختران، آدمربایی زنان، نوزادان و پیرمردان و پیرزنان، دروازهی جهنم را به روی مردم فلسطین و اسرائیل باز کرده است. جهنمی که خودشان دور از آن، از زندگی لوکسشان در هتلهای پنج ستاره و ویلاهای پر درخت، لذت میبرند.
نباید فراموش کنیم که بچههای کف خیابانهای ایران از مدتها پیش با شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و شعارهای ساختارشکنانه دربارهی پرچم فلسطین که در استادیوم فوتبال فریاد زده شد، خط پررنگی بین ایران و ایرانی، با «آرمان فلسطین» کشیدهاند.
آرمانی متعصبانه که علیرغم ظاهر خیرخواهانهاش، طی چند دههی گذشته برای مردم منطقه مخصوصاً فلسطینیها، فقط جنگ، نفرت، مرگ و دشمنی به ارمغان آورده است. آرمانی که قلب چندین نسل از فلسطینیان و اسرائیلیها را با نفرت انباشته و مانع اصلی زندگی انسانها در کنار هم شده است. آرمانی که چشم بسیاری را کور کرده است تا واقعیت را نبینند.