من به عنوان پناهندهی سیاسی به کانادا آمدم. در زادگاهم، ایران، دستگیر و شکنجه شده بودم و سپس به دلیل فعالیت سازمان دانشجویام به زندان محکوم شدم. یک ماه فرصت داشتم تا خودم را به زندان معرفی کنم. اما تصمیم گرفتم که با کمک قاچاقچیها کشور را ترک کنم. با اسب از کوهستان گذر کردم تا به ترکیه رسیدم. در آنجا به کمیسیون عالی پناهندگان سازمان ملل درخواست پناهندگی دادم.
با وجود تمامی شواهد و مدارکی که ارائه دادم، یک سال صبر کردم تا درخواستم در کمیسیون پذیرفته شد. پس از آن، هجده ماه دیگر صبر کردم تا سازمان امنیت کانادا سابقهام را بررسی کند. دورهی سختی بود. در بیستوهشتسالگی، در کشوری که زبانش را بهسختی متوجه میشدم، بدون خانواده یا دوستانم و بیپول، غریب افتاده بودم.
امروزه رایج است که مردم به حال خود دل بسوزانند و خود را در مقام قربانی قرار دهند. من اما گلهای ندارم. اگر کسی آنقدر شقفت داشته که مرا برای یک عمر به خانهاش راه دهد، مسئولیتی در قبال خانوادهاش دارد که از حسن نیت من مطمئن شود.
در سال ۲۰۱۳، در زمان نخستوزیری اسفتن هارپر، کانادا سالانه ۲۴هزار پناهنده میپذیرفت، و قشر متوسط کانادا از همتایان خود در ایالات متحده پیشی گرفته بود تا به ثروتمندترین قشر در دنیا تبدیل شود. کانادا در دنیا مورد احترام بود، و من صبر نداشتم که یک کانادایی میهندوست شوم.
در دومین سال حضورم در کانادا، در دانشگاه یورک ثبت نام کردم. قبلا به خاطر فعالیت دانشجویی در ایران دستگیر شده بودم، و حالا صبر نداشتم که تجربهی دانشجویی را در کشوری آزاد تکرار کنم. و به عنوان یک لیبرال کلاسیک، میخواستم که با افکار معاصر غرب در رشتههای انسانی آشنا شوم. پس وارد رشتهی مردمشناسی و مطالعات جنسیت شدم.
تحصیل در این دو حوزه به من یاد داد که تقریبا تمام ناعدالتیها در دنیا تقصیر مردان سفیدپوست است، و اینکه خودمرکزپنداری غربی علت بروز اغلب مناقشات بین شرق و غرب است، همهی فرهنگها برابر، و صرفا متفاوت، هستند. یادم هستم که با این فکر از کلاس درس بیرون میآمدم: «غرب دورهاش را طی کرده و بهزودی به پایان میرسد.»
این دست دیدگاهها در دانشگاههای کانادا متعجبم میکرد و از اینکه میدیدم چنین نظراتی در بافتار جامعهی کانادایی نهادینه میشود هراس داشتم. به این مسئله حساسم، چون در کشورهایی زندگی کردهام که ایدئولوژی رادیکال در بطن فرهنگشان رخنه کرده، منفعت ملی را مصادره و نهایتا مصلوب کرده. این روند در ایران، پس از انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، و نیز در ترکیه، پس از به قدرت رسیدن رجب طیب اردوغان شاهدش بودیم.
دو سال پس از اینکه وارد کانادا شدم، نخستوزیر جاستین ترودو دولت را در دست گرفت و اعلام کرد که کانادا کشوری «فرا-ملی» است. چندی نگذشت که دهها هزار پناهندهی سوری به کانادا ارسال شدند، و من احساس میکردم که به صورتم سیلی خورده. مسئله فقط این نبود که دوسالونیم از عمرم در ترکیه هدر رفته بود، بلکه دلیل ناراحتیام این هم بود که پناهندگان سوری بهدرستی مورد بررسی قرار نمیگرفتند.
وقتی مردم را از کشوری که ارزشهایش با ما در تضاد است به کانادا میآوریم، بررسی سختگیرانهی سوابق اهمیت بالایی دارد. ایرانیهای بسیاری هستند که از نظر من نباید به کانادا بیایند، منجمله ماموری که به جرم گرفتن دست دختری در خیابان در نوزدهسالگی مرا شلاق زد، و قاضیای که حکم شلاق را صادر کرد.
صحبت در اینجا صحبت از ملیت یا قومیت نیست. فرهنگها در قالب جغرافیا و تاریخشان شکل میگیرند. برخی (فرهنگها) روادارانهتر از دیگری هستند. این بدان معنی نیست که لزوما فاسد، پلید، یا تبهکار هستند، بلکه صرفا به این معنی است که ارزشهایی متضاد با دیگر فرهنگها دارند.
فرض بر این است که تازهمهاجران با عناصر بنیادین کشور جدیدشان اخت شوند، تا بهتر در جامعه جای بگیرند و بیشتر در خدمت اسنجام آن بر بیایند. عقل سلیم چنین حکم میکند. در جلسات آشنایی که پیش از ورود به کانادا گذراندم، به ما یاد دادند که در خیابان ادرار نکنیم. تذکر این نکته برای من برخورنده و خوار بود، اما این را هم میدانستم که شاید دیگر پناهندگان از فرهنگی متفاوت یا محلی آمده باشند که لولهکشی داخلی ندارد.
برای اینکه بتوانیم با مردمی از بسیاری نقاط مختلف زندگی کنیم، به رشتههای مشترک فرهنگی نیاز هست. حتی در کشوری چندفرهنگی همچون کانادا، رشتههای فرهنگ بومی تنها عناصری است که جامعه را روی پا نگه میدارد. فرهنگهای مهاجر میتوانند در و مرواریدهای خود را به رشتهها اضافه کنند، اما آنچه این تاروپود است که این دیبا را به هم میبافد.
وقتی با پناهندگانی از کشورهایی روبهرو هستیم که فرهنگ غالب یا ایدئولوژی حکومتیشان با ما متفاوت است، باید زمان لازم را صرف کنیم تا مطمئن شویم که سابقهی هر فرد بهدرستی بررسی شده، و اینکه افرادی با دیدگاههای افراطی پذیرفته نشوند. اما وقتی کشور سالانه دهها هزار نفر را از چنین کشورهایی وارد میکند، نتایجی نیز در بر دارد.
تازهمهاجران، که اغلبشان معمولا به زبان مسلط نیستند، حس میکنند که باید در کامیونیتیهای بسته در کنار یکدیگر بمانند، و جامعهای موازی شکل میدهند که فرهنگش کاملا متفاوت از کشوری است که در آن زندگی میکنند. فرهنگ کشور پیشین در چنین کامیونیتیهایی بالوپر داده و محافظت میشود، معمولا هم از سوی رهبران خودخواندهی تمامیتخواه و از طریق فشار اجتماعی، یا گاهی از طریق زور؛ نتیجه این است که افراد آسیبپذیر در معرض هرگونه فسادی قرار میگیرند.
فرزندان (در این کامیونیتیها)، که طبیعتا دورهای از بحران هویتی خود را پشت سر میگذارند، به دانشگاه میروند و یاد میگیرند که هرنکتهی منفیای که فرهنگ کشور پیشینشان به فرهنگ کشور جدیدشان نسبت میدهد واقعیت دارد. پس از کشور جدیدشان متنفر میشوند.
تازهمهاجران در این کامیونیتیها همچنین قربانیان خوبی برای بزهکاران و کلاهبرداران کامیونتی هستند، چون که با قوانین آشنا نیستند. و چون اغلب از کشورهایی میآيند که نگاهی منفی به حکومت دارد، اعتمادی به پلیس ندارند، پس راحتتر طعمهی جرایم میشوند.
مهاجرت و فرزندآوری بالا با گذشت زمان باعث میشود که تعداد آنها بالا رود، و تمامیتخواهان فاسد و افراطی که این کامیونیتیها را در دست دارند، عرصهی سیاسی را دشتخوش تغییر میکنند.
تصور کنید میلیونها کانادایی بر این باور باشند که همهی افراد سفیدپوست پلید یا نژادپرست هستند، یا یهودیان ویروس اجتماعی هستند، یا اقلیتهای جنسی و جنسیتی اهریمنی هستند و باید از بین بروند، یا زنان زیردست مردان هستند، یا بدتر اینکه، استفاده از خشونت در مقابل کسی که مخالف آنهاست یا به فرهنگ آنها «بیاحترامی» میکند، لازم است.
در چنین حالتی، شما با خطر «بالکانشدن» روبهرو هستید. نمیتوان مردمی بدون نقاط مشترک فرهنگی – یا بدتر، با تضاد فرهنگی – را مجبور کرد که در یک کشور مشترک زندگی کنند. و به خاطر آزادیهایی که به مردم در این کشور اعطا شده، مقامات نمیتوانند با مردمی مقابله کنند که از کشور جدیدشان متنفرند و قصد دارند تا از طرق قانونی آن را به زیر بکشند.
هیچ کس نمیداند که سیاست صحیح مهاجرتی کدام است. اما عقل سلیم حکم میکند که اگر گروهی پرتعداد از مردمی را که بر ضد فرهنگ شما هستند، و همزمان کشورتان را پلید و فاسد میدانند، به خانه راه دهید، دست به خودآزاری زدهاید. این سیاستورزی نیست و بدحاصلی در پی دارد.
این دیدگاه را که در نشنال پست منتشر شده به زبان انگلیسی بخوانید.
همچنین، ترجمهی سرمقاله نشنال پست را در زمینهی رواج یهودیستیزی در اثر سیاستهای نادرست مهاجرتی در «مداد» بخوانید.