مداد، رسانه آنلاین مونترال

تبلیغات
 

وفاداری به خونِ بچه‌های ایران، تنها عیارِ میهن‌دوستی و میهن‌پرستیِ ما است رنجِ مادرِ دادخواهِ ‎سیاوش محمودی  و رذالتِ سرزنش‌کنندگان

اگر ۹ ماهی می‌شود که هر هفته در مونترال شاهد پژواک صدای دادخواهی بچه‌های ایران هستید، اگر پرچم زن، زندگی، آزادی علی‌رغم همه‌ی حملاتی که آشکارا و پنهانی به آن شده، هنوز در این شهر به زمین نیفتاده، اگر هنوز هر اتفاقی که می‌افتد، مونترال یکی از اولین شهرهایی است که عکس‌العمل نشان می‌دهد، در درجه‌ی اول به خاطر حرمت خون و شکوه دادخواهی بچه‌های ایران است و در درجه‌ی دوم به دلیل مصمم بودن چند نفری از جوانان و فعالان اجتماعی مونترالی بوده که به قولی که به مهسا و سایر رفقایش داده بودند، پایبند ماندند و صحنه را خالی نکردند.

دختران و پسران، زنان و مردانی که علی‌رغم همه‌ی فشارها عقب ننشستند. تهدیدشان کردند، ترساندن‌شان، عکس‌شان را در فضای مجازی با انواع و اقسام توهین‌ها و تهدیدها منتشر کردند، به چاقی یا لاغری‌شان گیر دادند، به دختران حمله‌ی جنسی کردند و در رسانه‌های اجتماعی درباره‌ی اندام آنها جوک ساختند، هیچکدام این بچه‌ها را خسته نکرد مگر وقتی‌که …

مگر وقتی‌که رفیقی به آنها گفت «شما هنوز هر هفته می‌رید تظاهرات» یا دختر و پسری ایرانی وقتی تجمع آنها را دیدند، راه‌شان را کج کردند و این آخری که بدتر از همه بود وقتی در داخل ایران یک عاشق فوتبال به مادر داغدار سیاوش محمودی‌ غر می‌زند که چرا ول نمی‌کند، چرا نمی‌گذارد به زندگی عادی برگردند، چرا …

یادداشت زیر از م.مهدی مرادی، از فعالان سیاسی-اجتماعی مونترال بخوانید و ببینید این روزها «همشهریان تماشاگر» که فکر می‌کنند دیگر وقت بازگشت به «زندگی عادی» است، چگونه تیر خلاص را شلیک می‌کنند آنهم فقط با گفتن یک جمله‌ی به ظاهر ساده:

تبلیغات: برای کسب اطلاعات بیشتر روی هر پوستر کلیک کنید

گروه املاک OneClickHome مهدی یزدی و حمید سام  

رنجِ مادرِ دادخواهِ ‎#سیاوش_محمودی  و رذالتِ سرزنش‌کنندگان

این توییت را امروز می‌نویسم و برای مدتی از این خانه می‌روم چراکه دیگر توان و روانِ نوشتن نیست. پیشاپیش از صراحتِ بی‌پرده‌ی برخی جملات پوزش می‌خواهم.

مایی که دور از میهنیم و رنج آوارگی را به دوش کشیدیم و پس از سال‌ها، در نهایت در گوشه‌ای سکنا گزیدیم و بظاهر باید در آرامش زندگی کنیم، هر صبح با غمی سنگین از خواب برمی‌خیزیم. روزهایمان با پریشانی و دلشکستگی و عصبیت و خشم سپری می‌شود و شب‌ها با دلهای پُرخون به خواب می‌رویم. کارها سَرسَری؛ گفتگوها پُردشنام؛ خنده‌ها خشکیده؛ چشمها شیشه‌ای؛ نبضِ زندگی‌هایمان بدآهنگ. چرا؟

چون از یک سو خبرهای شکنجه و خون و اعدام را هر روز می‌خوانیم اما دستانمان کوتاه است و نمی‌توانیم کاری برای بچه‌های ایران انجام دهیم، و از سوی دیگر، هر کاری که در این روزهای خاموشی و فحاشی در خیابان‌های خارج از کشور انجام می‌دهیم، باز عده‌ای چه در داخل و چه در خارج، ما را سرزنش می‌کنند. این روزها، ما این پرسشِ جگرسوز را کم نشنیده‌ایم که «شما هنوز هم دارید این کارها را می‌کنید؟!»

فرای این اما، امروز چیزی را دیدم که تحملش برایم براستی ناممکن بود. دیدم که بعد از قهرمانی پرسپولیس در آن ورزشگاهِ مملو از «مردانِ» عربده‌کِش (همان ورزشگاهی که وریا غفوری را هم به آن راه ندادند)، و ریختنِ خیلِ بوق‌زنان و شادی‌کُنان به خیابان، لیلا مهدوی، مادرِ دادخواهِ جاویدنام سیاوش محمودیِ ۱۷ ساله، آزردگیِ خود را از فراموشکاریِ این جماعت، در نوشته‌ای در اینستاگرام به قلم درآوَرْد. مسأله‌ من اما مسأله‌ی بوق و شادی نیست؛ مسأله واکنش وقاحت‌بارِ کسی بود که لیلا مهدویِ رنجدیده را نیز به پاسخگویی واداشت. آن شخص که قطعا در ایران می‌زید چنین نوشته بود:

«… کارتون درست نیست اصلا … الان پسرِ شما فوت شده و امثال اون ولی کار درست نشد … الان تا آخر هررررسال تو ایران هیچ شادی نباشه چیزی درست می‌شه؟؟؟؟ ….»

.

‎سیاوش محمودی

 

براستی چگونه چنین وقاحتی ممکن است؟ چطور یک انسانی که در ایران می‌زید و این همه جنایاتِ هولناک را دیده؛ این همه خون‌هایی را که هنوز روی آسفالتِ خیابان‌ها خشک نشده دیده؛ طنابهایی که هنوز و هر روز دورِ گردنِ بچه‌هاست دیده؛ اما بجای دست‌کم سرافکندگی و سکوت و رفتن پیِ کارش، به «مادری دادخواه» پیام می‌زند و به او می‌گوید که پسر شما و امثالِ او «فوت» شده‌اند! «فوت» شده‌اند؟؟! او نمی‌گوید که قاتلانِ سیاوش محمودی و تمام بچه‌های ایران، همانهایی بودند که این بازیهای کثافتِ فوتبال را از نو برای شما صحنه‌آرایی می‌کنند، همانهایی که وریا غفوری را خانه‌نشین کردند، همانهایی که اوباشانشان همین چند ماه پیش با باتوم و گاز اشک‌آور و اسلحه و ساچمه، برای بُردِ تیم ملی در جام جهانی، روی ماشین‌های زرهی می‌رقصیدند. او نمی‌فهمد که سیاوش محمودی «فوت» نشده، بلکه رفقای همانهایی که مدیرِ تیم‌های محبوب شما هستند، سیاوش محمودی‌ها را «کُشتند»! او نمی‌گوید که همینها بودند که رختِ عزا به تنِ لیلا مهدوی‌ها کردند. او نمی‌گوید، مبادا در شادی‌های‌شان خللی وارد آید چون که به گفته‌ی او(و فوجِ همفکرانش) «واقعا هیچی درست نمی‌شه»! اینان برای کسبِ شادی و تداومِ میعادِ هر روزه در ذلت،‌ دیواری کوتاه‌تر از دلنوشته‌ی مادران دادخواه پیدا نکرده‌اند. اینان، فلسفه‌ی زندگی و آزادی و آزادگی را هم به لجن کشیده‌اند.

امروز باید با صراحت فریاد زد که دیگر مرزی میان ایرانیانِ دلسوخته در داخل و خارج کشور نیست. امروز همه چیز سیاه و سفید است. امروز، ما دیگر به چیزی جز وفاداری به خونِ بچه‌های ایران نمی‌اندیشیم، و تنها همین وفاداری‌ست که عیارِ میهن‌دوستی و میهن‌پرستیِ ما را تعیین می‌کند. نشستن در داخل ایران، امروز دیگر برای هیچکس اعتبار نمی‌آورد. چرا؟ چون کسی می‌تواند در ایران نشسته باشد، اما صبحش را با زدنِ کله‌پاچه در خیابان ستارخان آغاز کند و ظهرش را با زدنِ چنجه‌ی اعلا در رستورانِ پامچال در جاده چالوس ادامه دهد و شبش را با ویسکیِ جانی واکرِ قاچاقی، و به نامِ قهرمانیِ پرسپولیس، به انتها رساند. این «ایران‌نشین» دقیقا می‌تواند همانی باشد که قبل از خواب، پیامی هم در سرزنشِ مادری دادخواه در اینستاگرام بفرستد و اول صبح هم در توییتر،‌ خارج‌نشینانی همچون ما را به جرمِ خارج‌نشینی، مجبور به «خفه شدن» کند! اگر غیر از این بود، آن فردِ معمولی و دردمندی که در پسِ استیصال، دیروز در خیابان به زدنِ بوق و سر دادنِ آوازِ فوتبالی مشغول بود، دست کم خواندنِ دلنوشته‌ی مادر‌ِ داغدارِ سیاوش محمودی، برایش حکم تلنگر و دلیلی برای یک لحظه اندیشیدن داشت.

بله، امروز، دیگر مرزی میان ایرانیان در داخل و خارج نیست. امروز همه چیز سیاه و سفید است. امروز مهم نیست که کجای دنیا نشستیم و از کدام پسکوچه، نامِ ایران را فریاد می‌زنیم. ما دیگر به چیزی جز وفاداری به خونِ بچه‌های ایران نمی‌اندیشیم، و تنها همین وفاداری‌ست که عیارِ میهن‌دوستی و میهن‌پرستیِ ما را تعیین می‌کند. این موج‌های خروشان،‌ روزی به ساحل خواهند رسید و تنها در آن میعادگاه است که «شادیِ» واقعی به سراغِ همه‌ی ما خواهد آمد.

‎#مهسا_امینی

م. مهدی مرادی

مونترال، ژوئن ۲۰۲۳

نیازمندیهای مداد
کسب‌وکارهای مونترالی

محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
محمد تائبی، مشاور و بروکر بیمه
کلینیک دندانپزشکی ویلری، دکتر عندلیبی
دارالترجمه رسمی فرهنگ
مریم رمضانلو، کارشناس وام مسکن
 
رضا نوربخش، نماینده فروش نیسان

«مداد» در چند خط

«مداد»، مجله آنلاین مونترال
مداد یعنی کودکی، صداقت، تلاش تا آخرین لحظه، یعنی هر قدر کوچک‌تر، همان‌قدر باتجربه‌تر

ارتباط با «مداد»:
تلفن: 4387388068
آدرس:
No. 3285 Cavendish Blvd, Apt 355
Montréal, QC
Canada

مداد مسئولیتی درباره صحت آگهی‌ها ندارد

بازنشر فقط به شرط لینک به مطلب اصلی در وب‌سایت مداد

نیازمندی‌های «مداد»، کسب‌وکارهای مونترال

«مداد» در شبکه های اجتماعی

مداد، مجله آنلاین مونترال

آمار بازدید از «مداد»

  • 2,139
  • 3,862
  • 20,158
  • 98,083
  • 542,393

MÉDAD
Persian E-magazine of Montr
éal

MÉDAD is an Independent, Montreal based, Persian Language E-Magazine.
Using the digital platform, Medad is trying to be the voice of Afghan / Iranian-Montrealers.
Medad Editorial is formed by a group of experienced and independent journalists.

Tel: 4387388068

Address:3285 Cavendish Blvd, #355
Montréal

امیر سام، مشاور املاک