این روزها در مونترال شاهد افزایش تعداد و تنوع اعتراضات مردمی و برگزارکنندهها هستیم. خیلیها از این موضوع ناراحتند و برخی هم آن را نشانهی بلوغ و تکثر میدانند. اجازه دهید فعلا نه به دلیل وجودی برگزارکنندگان متعدد فکر کنیم و نه به خوب بودن یا بد بودنش!
چراکه آمدن به تجمعات اعتراضی، به احترام برگزارکنندهی آن نیست بلکه به حرمت مظلومیت و معصومیت و تنهایی مهسا است، به حرمت لب تشنه خدانور است، به حرمت آخرین ثانیههای زندگی علی سیدی است که با پهلوی متلاشی روی زمین کشانده شد، به حرمت مادری است که با دلی داغدار میگوید بچهی من فدای سر ایران، به حرمت پدری است که برای گرفتن جنازهی دخترش مجبور میشود پا روی غرورش بگذارد، به حرمت حسین رونقی، توماج صالحی و هزاران زندانی دیگر است، به حرمت بلوچها است، به حرمت کردها است، به حرمت همهی آن چشمهای درخشانی است که در عکس پیوست به شما زل زدهاند اما لابد تا حالا از گوشت و پوست و خون خالی شدهاند، به حرمت مادری است که میخواهد برای دیدن دخترش، در زندان پلاک ۱۰۰ را در شیراز از جا در بیاورد، به حرمت مهرشاد شهیدی است که دیگر نمیتواند خمیر پیتزا را در هوا برقصاند، به حرمت نیکا شاکرمی است که دیگر برایمان نمیخواند، به حرمت حدیث نجفی است، به حرمت سارینا اسماعیلزاده است، به حرمت سامان یاسین است که سایهی اعدام تهدیدش میکند، به حرمت حنانه کیا است که عروسی خود را ندید و…
در این میانهی پر قهرمان، فقط «ایران آزاد» که خواست همهی این بچهها بوده، مهم است. همهی ما سخت تلاش داریم تا صدای بچههای ایران باشیم، داد آنها را فریاد بزنیم و در فضای سیاسی و افکار عمومی شهر یا کشوری که در آن سکونت داریم، حرکتی به وجود آوریم.
اگر چند برنامهی اعتراضی برگزار میشود، در همه آنها شرکت کنید و خواست بچههای ایران را آنقدر بلند فریاد بکشید و نور آزادیخواهی آنان را آنقدر قوی بازتاب دهید که دیگر نه صدای «خواستهای حزبی» برگزارکنندگان شنیده شود و نه رنگ پرچمهایشان دیده شود و نه اسامیشان در یادها بماند. برگزارکنندگان فقط ابزاری در خدمت خواست قهرمانان ایران هستند.
و ایمان داشته باشیم که خون پاک این بچهها آنقدر مظلومانه ریخته شده که هر اتفاقی هم که بیفتد، آخرش همه چیز به نفع این چشمهای زیبا تمام خواهد شد.