شنبه، یازدهم فوریه، مونترالیها در شب همبستگی با کردستان، شبی که تقدیم شده بود به سرزمین مادری مهسا (ژینا) امینی، به راویان حماسهها و آواهای سنتی و رقصهای رنگارنگ و پرشکوه کردستان، شبی برای همهی چیزهایی که میدانی و نمیدانی، شبی درباره کردستان، چشم و چراغ ایران.
تا پیش از روزی که ستاره زندگی ژینا را خاموش کنند، کردستان همواره تصویری بود از کوههای پربرف و زیباییهای طبیعت بکر و پر هیبتش، همان جا که دختران و پسران عاشق، سیبهای میخککوب شده را به نشانه عشقشان به یکدیگر تقدیم میکردند.
اما ژینا که رفت، کردستان پر تنش شد، نام ژینا روی خاکش جاودان شد، رمز شد، انقلاب شد، فریاد شد و تو حالا اینجا در مونترال، کیلومترها دورتر، با این اسم رمز، تصاویر تازهای از کردستان کشف میکنی.
با شهرزاد ارشدی همراه میشوی و میروی تا دل کوههای قندیل به میان زنان پیشمرگه کرد که دشمنانشان، هیولاهای بیصفتی به نام داعش است.
با عکسهای شهرزاد ارشدی با زنان شجاعی همراه میشوی که در کوره راهها برای شعار «زن، زندگی، آزادی» میجنگند و آنجا میفهمی که این سالها قبل از مرگ ژینا بوده است. شعاری که شیرین علم هولی، زندانی کردی که اعدام شد در آخرین دقایق زندگیش، روی دیوارهای سلول خود نوشته بود.
پس از عکسها دلت میگیرد از دیدن اجرای نمایشی از کفنهای جوانان کردستان و چقدر اندوهگین میشوی از شنیدن داستان تلخ دخترکان کردی که قبل از اعدام …
حالا رقصهای کردی که روی صحنه جان میگیرند، آن لباسهای رنگارنگ، آن همه شور و آوازهای کردی که حالا صدای پرشکوه مردمی است که سالها بیرحمانه قضاوت شدهاند، کنار گذاشته شدهاند، در میان کوهستانهای سرزمین مادری خود محصور شدهاند، کولبران نوجوان و جوانشان را بدرقه کردهاند، دخترکان زیبا و گیسوان بافته و ژیناهایشان را درخاک کردهاند و باز هم فریاد سر دادهاند: «ژن، ژیان، ئازادی»، شعاری که امروز شعار همه آزادیخواهان ایران شده است. شعاری به وسعت تاریخ.
شب همبستگی با کردستان در مونترال، شب همه ما بود. همه ما که در کنار هم برای روزهای روشن و آزاد ایران ایستادهایم.