این دیدگاه هفته گذشته و همزمان با خبر تلخ اعدام دو نفر از معترضان ایرانی نوشته شده بود اما به دلیل حجم خبرهای روز انتشار آن تا امروز به تاخیر افتاد.
در چند ماه گذشته تقریباً هفتهای نیست که شاهد اعلام پذیرش کفالت سیاسی یکی از بازداشتشدگان ایرانی در اعتراضات اخیر از سوی مقامی سیاسی در کشورهای مختلف نباشیم.
کفالت سیاسی که نخستین بار از سوی پارلمان آلمان و در سال 2003 بهعنوان ابزاری مدنی برای حمایت از نمایندگان پارلمان در کشورهای دیگر مطرح و تصویب شد، موقعیتی نیست که دارای توان حقوقی باشد. درواقع افرادی که چنین کفالتی را بر عهده میگیرند امیدوارند با استفاده از تریبونهای خود درباره شخص موردنظر اطلاعرسانی کرده و یا به کمک موقعیت خود پرونده او را مورد پیگیری قرار داده یا مقامهای کشور یا نهادی که شخص تحت کفالت در آن مورد آزار قرارگرفته است را تحتفشار قرار دهند.
از آغاز جنبش مردمی ایران در پی به قتل رسیدن مهسا امینی و بازداشتهای گسترده معترضان و صدور احکام شدید و مجازات اعدام، رقابتی در بین نمایندههای پارلمان کشورهای مختلف برای تقبل کفالت سیاسی معترضان ایرانی به راه افتاده است.
این اتفاق مبارک و درخشانی است که باعث میشود داستان و صدای معترضان در ایران فراموش نشود و افرادی در جایگاههای سیاسی بالادست در کشورهایی که توان اقدامهای عملی دارند، آنها را فراموش نکنند.
اما درعینحال نگرانی جدی نیز وجود دارد که برای برخی از نمایندگان کشورهای اروپایی و کانادا این اقدام بیش از آنکه ناظر به شرایط ایران باشد به رفتاری موج وار بدل شده که برای افزودن به کارنامه سیاسی خود صورت میگیرد.
اگرچه ازنظر حقوقی کفالت سیاسی دارای جایگاه عملیاتی نیست اما ازنظر اخلاقی افرادی که چنین مسئولیتی را قبول میکنند باید فراتر از اعلام عمومی و نوشتن چند توییت بیحاصل، حداقل بخشی از سرمایه سیاسی و توان خود را به این موضوع معطوف کنند و اگر فردی در جایگاه سیاسی احساس میکند غیر از چند توییت کار دیگری از او برنمیآید شاید ازنظر اخلاقی بهتر باشد به زدن همان توییت ها اکتفا کند و با استفاده از این عنوان به نام قربانیان ظلم برای خود رأی و اعتبار نخرد.
از سوی دیگرکسانی که این کفالتهای سیاسی را برعهدهگرفتهاند عمدتاً مقامهای سیاسی دارای ارتباطات نزدیک با نهادهای سیاسی در کشورهای خود و در مقام قانونگذاری هستند و اکثراً توان ارائه لایحه، تشکیل جلسات استماع و یا مکاتبه با مقامهای سیاسی سایر کشورها را دارند.
تعدادی از افرادی که این کفالتها را قبول کردهاند نوشتهاند که در حال رایزنی برای اقدامات بزرگی مانند اخراج نمایندههای جمهوری اسلامی یا قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست تروریستی قرار دارند.
هر دو این موارد فراتر از مساله شخصی، مساله ای مربوط به سیاست خارجی کلی این کشورها است که فارغ از پذیریش یا عدم پذیرش این کفالت باید پیگیری شود و از سوی دولتها و نهاد وزارت خارجه آنها در حال پیگیری است.
اما اقدامات دیگری وجود دارد که این نمایندهها میتوانند بهسرعت انجام دهند.
موارد سادهای مانند درخواست برای فراخواندن سفرای جمهوری اسلامی بهطور مداوم به وزارتهای خارجه دولتها یا کمیسیونهای امور خارجه مجلس برای توضیح درباره تکتک رفتارها، تشکیل جلسات استماع با حضور نمایندههای جنبش مردم، برگزاری جلسات با نهادها و شرکت های فناوری برای ارائه خدمات ارتباطی، ایجاد نهادهای مدنی و فنی برای کمکهای پزشکی، حقوقی، تأمین وثیقه و مثال آن به معترضان.
حداقل کاری که نمایندهای که کفالت معترضی را بر عهده میگیرد این است که تا زمان به نتیجه رسیدن وضعیت او، سنجاقسینهای با تصویر و نام او را در همه حضورهای اجتماعی خود بر سینه داشته باشد. وگرنه کار توییت زدن و ابراز شگفتی کردن را شهروندان دیگر انجام میدهند و برای مثال ضریب نفوذ این کار وقتی از سوی مشاهیر عالم سرگرمی اتفاق میافتد هزاران بار بیشتر از زمانی است که نمایندهای در یک منطقه در مجلس استانی انجام میدهد.
شاید ما، ساکنان شهرهایی که نمایندگانمان چنین کفالتهای سیاسی را برعهدهگرفتهاند لازم باشد ضمن اینکه از آنها تشکر میکنیم اما آنها را پاسخگو نگاه داریم.
در دنیای امروز چنین اقدامات نمادینی آنهم در کشوری مانند کانادا یا کشورهای اتحادیه اروپا نهتنها هزینهای ندارد که باعث افزودن به سرمایه سیاسی و اجتماعی او و حتی افزایش سبد رای او در بین جامعه مخاطب میشود. به همین دلیل هم مانند هر عمل سیاسی دیگری بخشی از وظیفه شهروندان طلب عمل در و وعده به عهد است.
یکی از کارهایی که میتوان انجام داد تماس مستقیم با دفاتر نمایندگانی است که چنین کفالتهایی را بر عهده گرفتهاند. از آنها بخواهیم که بگویند غیر از توییت زدن چه کار عملی انجام دادهاند؟ آیا با سفرا و نمایندگان جمهوری اسلامی نامهنگاری کرده یا از وزارت خارجه خود خواستهاند در برابر هر خبری که مربوط به شخص موردحمایت آنها است این افراد را احضار کنند ؟ آیا در مجالس و کمیسیونهای خود جلسات استماع در این مورد برگزار کردهاند؟ آیا نام و تصویر افراد تحت کفالت خود را بر سینه دارند؟ یا بر سر دفتر خود نصبکردهاند؟
به آنها بگوییم که وقتی شما کفالت سیاسی را بر عهده میگیرید مانند این است که خود را به سمت والدین سببی و پدرخوانده و مادرخوانده آن افراد منصوب میکنید و از آنها بپرسیم اگر فرزند واقعی شما در چنین موقعیتی بود چه میکردید؟ و آیا فقط به توییت زدن بسنده میکردید.
البته که همه این نمایندگان رفتار یکسانی نداشتهاند. برخی بسیار فعال بودند و برخی دیگر تنها به چند توییت بسنده کردهاند.
اما پاسخگو نگاهداشتن این افراد از منظر دیگری غیر از اطمینان از اعمال فشار برای کمک به قربانیان جمهوری اسلامی اهمیت دارد. آنهم این است که اگر این نمایندگان نام خود را با نام قهرمانان مظلوم ایران گره میزنند مطمئن باشیم که از نام این عزیزان که جان و زندگی خود را برای آزادی ایران فدا میکنند سو استفاده نشود و مبادا نامشان به ابزاری برای بازیهای سیاسی و انتخاباتی بدل شود.