دیدگاهی در حاشیه نظرسنجی مداد درباره آمادگی برای تزریق هر 9 ماه یک بار واکسن کرونا
روزهایی که در آن به سر میبریم، دوران غریبی از ایام همهگیری جهانی کووید-۱۹ است. در روزهای ابتدایی همهگیری توجهات به این داستان بالا بود، تلاش دولتها و مردم برای مراقبت از خود و همچنین امواج مرتفعی از تعداد بستریها و فوت ناشی از ابتلا به این بیماری تقریباً همدلی وسیعی بین مردم درباره ضرورت مقابله با این همهگیری ایجاد کرد.
حالا اما عوامل مختلفی دستبهدست هم داده تا مردم و دولتها بهنوعی به اجماعی مبنی بر اتمام همهگیری برسند. دلایل این تصمیم وسیع و بسیار پیچیده است. از فشار اقتصادی به نهادهای اقتصادی بزرگ و کوچک، خستگی روحی مردم، اثرات ذهنی زندگی در شرایط معاشرت اندک و تغییر سبکهای زندگی و همچنین وعدههای بزرگی که در عمل با واقعیت فاصله داشتند.
یکی از این وعدههای بزرگنمایی شده که از روز اول متخصصان و ناظران نسبت به آن هشدار میدادند و از دولتها میخواستند تا در بیان وعدهها خود انتظارات را منطقی نگاه دارند مساله واکسیناسیون بود.
اگرچه هر کسی که با سازوکار بیماریهای ویروسی آشنایی داشته باشد تائید میکند که هیچ واکسنی نه میتواند و نه قرار است حکم تیر دوشاخی را داشته باشد که بر چشم اسفندیار ویروس فرود میآید، اما مقامهای بهداشت عمومی و دولتها چنان بر واکسن بهعنوان فصل الخطاب همهگیری تأکید کردند که گویی از فردای روزی که واکسیناسیون آغاز شود، همهچیز به حالت نرمال و هنجار سال پیش از زمستان ۲۰۱۹ بازمیگردد.
ویروس و همهگیری اما بر اساس قوانین و سلایق ما و احزاب و دولتها عمل نمیکند. روندی ساده و زیستشناختی را دنبال میکند که هدفش بقا است.
در شرایطی که بسیاری از کشورها محدودیتهای خود را کاهش داده و حتی گاهی خبر از اتمام کرونا میزدند، بار دیگر ویروس و سویههای مختلف آن به رشد خود ادامه دادند. حالا بار دیگر در شرایطی قرار داریم که شاهد بروز موج تازهای از همهگیری هستیم. دولتها انگیزه و همچنین اعتبار چندانی برای برقراری مجدد محدودیتها ندارند، مردم خسته از شرایط گاهی تصمیم به ریسکهای بالا میزنند و درنهایت این همهگیری است که بقایش طولانیتر میشود.
چند روز پیش مداد نظرسنجی در میان مخاطبان خود برگزار کرد. سوال این بود که آیا با توجه به توصیه مقامهای بهداشتی کانادا مبنی بر اینکه هر نُه ماه یکبار باید واکسن یادآوری کووید تزریق شود شما به این توصیه عمل خواهید کرد؟ از میان بیش از هزار نفری که در این نظرسنجی شرکت کرده بودند به شکل حیرتآوری گزینه «نه»، با ۴۳ درصد آرا در صدر قرار دارد.
اگرچه یک نظرسنجی در فضای یک کانال تلگرامی نمیتواند بازگوکننده واقعیت و بازنمایی دقیق از جامعه باشد (تعداد شرکتکنندگان کمتر از ده درصد اعضای این کانال است که نشان میدهد نتایج آن حتی قابلتعمیم به کل مخاطبان مداد نیست) اما باوجوداین عددی قابل تامل است.
اجتماع مهاجران ایرانی در کانادا با توجه به سابقه و دلایل مهاجرت معمولاً خود را متعلق به طبقهای آگاهتر از واقعیات جامعه ارزیابی میکند. کسانی که به سازوکار دنیای مدرن آشنا هستند و جایگاه علم و موقعیت آن را میدانند.
وقتی با چنین عددی مواجه میشویم و به جستجوی پاسخ برمیآییم شاید همه توجه ما به افراد باشد. اینکه چرا برخی از افراد هنوز که هنوز است به علم و کارآمدی علم باوری ندارند چرا منابع معتبر را دنبال نمیکنند و چرا در به راه امر بدیهی مانند ضرورت واکسیناسیون هنوز با شک و تردید نگاه میکنند.
اگرچه این موارد سوال های درستی است اما نباید همزمان از سوال بزرگتر غفلت کرد. ما و ازجمله افرادی که به این قاطعیت به این پرسش نه گفتهاند بخشی از جامعه هستیم. بخش بزرگی از وظیفه دولت (چه دولت استانی و چه دولت فدرال و چه مدیریت شهری) اقناع مردم درباره عملکرد خود و ایجاد اعتماد و شفافیت است. بهخصوص زمانی که نوبت به مسائل بهداشت و سلامت عمومی میرسد نمیتوان با رفتار دوگانه، تبلیغات غلط و سیاست زده کردن موضوع علمی و عدم پذیرش و اعلام تصمیمهای خطا، انتظار داشت زمانی که نیازی واقعی به وجود میآید مردم به نهادهای مسئول اعتماد کنند.
وقتی مساله واکسن زدن و ضرورت آن یکباره به ابزاری برای مبارزه حزبی بدل میشود و برخی از سیاستمداران حتی به قیمت درخطر قرار دادن هواداران خود حاضرند از آن استفاده کنند، وقتی رسانهها گاهی توان تفکیک بین اعتراضهای بهحق مردمی خسته و آسیبدیده از شرایط اقتصادی که بخشی از آن به گردن دولتهای محلی و فدرال است با مساله یا علمی را ندارند. وقتی مقامهای بهداشتی هنگام تصمیمگیری درباره تمهیدات مداخله جویانه برای مبارزه با همهگیری بیش از آنکه به دادههای علمی مراجعه کنند نگاهی به نظرسنجیهای عمومی دارند و بدین ترتیب گاه در شرایط یکسان تصمیمهای متناقض میگیرند، نمیتوان تمام بار چنین تصمیمی را بر عهده افراد نهاد.
اگرچه همه ما در برابر تصمیمهای خود مسئولیت داریم اما باید در نظر داشته باشیم این تصمیم بر اساس دادهها و اطلاعات ما و مشاهده رفتار مدیریتی ایجاد میشود. اگر ما شاهد نقصی ساختارمند باشیم این نقص بهطور طبیعی به بدنه مردم نیز سرریز میکند و در تصمیم حداقل بخشی از مردم اثر میگذارد.
شاید این تجربهها بیش از هر چیز نقش رسانه داده محور و مبتنی بر فکت و راستی آزمایی را برجسته کند. رسانهای که نه به دنبال واکنش مثبت مخاطب یا همراهی با هر موجی که به دنبال بیان دقیق و مستدل واقعیتها باشد.
هرچه نباشد این سلامت ما و عزیزان ما است که در میانه میدان قرار دارد. این ایام مهآلود همهگیری هم به پایان میرسد باید امیدوار بود که شاید کمی هوشیاری بیشتر ما شاید کمی نقصهای ساختاری را جبران کند.