دو هفتهای زمان برد تا هجدهچرخها، کامیونها، تراکتورها و وانتها از میان برف و یخ زمستان، به اتاوا، پایتخت کانادا برسند. آنها که از سراسر کشور، واکسن زده و نزده، سفید و سیاه، چینی و سیک و هندی، تنها یا با همسر و فرزندانشان آمده بودند، آتشی برپاکرده و دور آن جمع میشدند، آشپزخانهها و چادرهای موقتی برپا میکردند و با قهوه و پتو همان حوالی میچرخیدند… بوق میزدند و بوق میزدند و بوق میزدند و پرچم برگ افرا را در هوا تکان میدادند. شهردار اتاوا وضعیت فوقالعاده اعلام کرد، اما آنها تکان نمیخوردند.
تنها نگرانی کامیونداران تمامشدن نفت و بنزین بود. شبهای طولانی را روی تختهای کوچک کامیون خود از سرما میلرزیدند. مقامات شهر تهدید کردند مردمی که به آنها بپیوندند را دستگیر خواهد کرد. اما، صدها اتاوایی این کار را انجام دادند و اینگونه کامیونداران در شهر ماندنی شدند.
تجمع آنها مثل تشکیل شهری درون شهری دیگر بود با حدود هشت تا دههزار نفر که ساکنش شده بودند و بر سر کشوری که وجود آنها را فراموش کرده بود، فریاد خشم سر میدادند. اولین یکشنبهی بعد از شروع این تجمع، نخستوزیر جاستین ترودو که حاضر نبود با رهبران کاروان آزادی ملاقات کند، با بیتفاوتی آخر هفتهای معمولی را با خانوادهاش گذراند. روز دوشنبه، او طی یک مناظره اضطراری در مجلس عوام، آنها را چند نفری محدود خواند که فقط داد و بیداد میکنند و پرچم صلیب شکسته (پرچم نازیهای آلمان) را تکان میدهند.
یکی از این معترضان، کامیوندار ۴۶ سالهای بود که بههمراه همسرش تاتیانا از اوکراین برای ساختن زندگی جدیدی در نیوبرانزویک به شرق کانادا مهاجرت کرده بود. او به زعم خودش به کانادا آمده بود تا «آزاد باشد، نه برده» و مثل بسیاری از کامیونداران، حاضر نشد نام خانوادگی خودش را بگوید.
بیجی دیچتر، سخنگوی کاروان آزادی، خودش واکسینه شده بود و تخمین میزد که بسیاری از کامیونداران حاضر در تظاهرات – شاید بیشتر آنها – نیز واکسینه شده باشند. او میگفت که یک یهودی است و خانوادهاش در گورهای دستهجمعی اروپا خوابیدهاند، اما دولت دارد اینطور نشان میدهند او یک نژادپرست است.
درظاهر، کامیونداران مخالف قانون جدیدی بودند که بهواسطه آن، هنگام ورود مجدد از ایالات متحده به کانادا، باید پاسپورت واکسن ارائه میدادند. اما واقعت این نبود. آمریکاییها نیز شرایط مشابهی داشتند و طبق گفته اتحادیه کامیونداران کانادا، «اکثریت قریببه اتفاق» کامیونداران کانادایی واکسینه شده بودند.
پس حتماً موضوع چیزی یا چیزهای دیگری بود؛ موضوع درواقع، این القاء این احساس بود که اوضاع هرگز به حالت عادی برنخواهد گشت؛ احساس اینکه گویی دولت، رسانهها، فناوریها و شرکتهای بزرگ دارویی دست به دست هم دادهاند تا به مردم بقبولاند که اوضاع به این زودیها نرمال نخواهد شد.
حالا فقط یک چیز انکارناپذیر بود؛ جریان بهراهافتاده در خیابانها که هر آن میتوانست از کنترل خارج شود. معترضان با پرچم صلیب شکسته و پرچمهای کنفدراسیون در شهر میچرخیدند. GoFundMe جمعآوری کمک مالی برای کاروان آزادی را معلق و اعلام کرد که اهداکنندگان دو هفته فرصت دارند تا پول خود را قبل از ارسال آن به موسسات خیریه پس بگیرند. پلیس نیز شروع به دستگیری افراد کرد. اما هیچکدام از این اقدامات باعث نشد که کسی احساس کند که اوضاع تحت کنترل در آمده است.
ارزیابی و درک نخست وزیر ترودو از این اتفاق کاملاً اشتباه بود. او در اولین دوشنبه پس از اعتراضات گفت: «درست است که این همهگیری برای همه کاناداییها ناخوشایند بوده، اما اعتراض؟ نه! این کار باید متوقف شود.»
اگر او در خیابان ولینگتون، روبهروی ساختمان پارلمان، روبروی مرکز خرید و بنای یادبود جنگ میآمد و چند دقیقهای با معترضان صحبت میکرد، میفهمید که خیر، متوقف نمیشود.
آنچه در کانادا اتفاق میافتاد، بزرگتر و فراتر از دستورات او بود.
این کاروان را کامیونداران هدایت میکردند، اما فریاد آنها در مخالفت با زندگی تحت کنترل دولت، تعداد بیشماری از مردم را به خیابانهای یخزده آورد تا اعلام کنند که رأی و نظر آنها نادیده گرفته شده است و بهتر است که دولتمردان نگاهی هم به افزایش مصرف مواد مخدر، خودکشی، جنایت و ناامیدی بیاندازند.
کمال پانو، ۳۳ ساله، یک مهاجر سیک و راننده کامیونی از مونترال بود. او به واکسیناسیون اعتقادی نداشت و مصونیت طبیعی را تایید میکرد. محدودیتهای کووید در استان کبک دیگر از تحمل او خارج شده و تصمیم گرفته بود که به این کاروان ملحق شود. او و همسرش خرید مواد غذایی خود را در فروشگاه عمدهفروشی Costco انجام میدادند تا اینکه دولت تصمیم گرفت که واکسننشدهها را از ورود به فروشگاههای بزرگ منع کند. از آن زمان، صورتحساب ماهانه خواربار فروشی آنها ۲۰۰ دلار بیشتر شده بود. او میگفت: «ما قبلاً به قیمت چیزی که میخریدیم، نگاه نمیکردیم. اما اکنون، بعضی از اقلام را حذف میکنیم، چون پول زیادی نداریم.»
پیتر، 28 ساله، یک کامیوندار از انتاریو بود که اعتقاد داشت شکافی عمیق بین مردم در سراسر کشور ایجاد شده است. او از زمانی که دستور فرامرزی واکسن در اواسط ژانویه صادر شد، بیکار شده بود و میگفت که از زدن واکسن امتناع کرده، زیرا از نظر او همهچیز کاملاً سیاسی شده بود و نمیدانست به چه کسی باید اعتماد کند. او از ذکر نام خانوادگی خود امتناع کرد، زیرا نمیخواست دولت به سراغش بیاید و نیاز داشت کارش را حفظ کند.
این موضوع را بارها و بارها از کامیونداران شنیدم و اصلاً دور از ذهن نبود. CTA بهطور علنی از کاروان آزادی انتقاد کرده و در بیانیهای که در 29 ژانویه منتشر کرده بود، خطاب به کامیونداران حاضر در اتاوا گفته بود: «رفتار امروز شما نه تنها بر شما و خانوادهتان تأثیر می گذارد، بلکه زندگی تمام شاغلین این صنف را تحت تأثیر قرار خواهد داد.» از نظر کامیونداران، دولت با کسانی که واکسینه نشده بودند، مانند زباله رفتار میکرد.
تئو ۲۴ ساله نیز همین احساس را داشت. گرچه او راننده کامیون نبود و قبلاً در یک شرکت بزرگ حسابداری کار میکرد، مثل کامیون داران عصبانی بود و میگفت که شرکتش با او مانند یک شهروند درجه دو رفتار میکرده، چرا؟ چون از زدن واکسن امتناع کرده بود. او بهواسطه یک عارضه قلبی ارثی نتوانسته بود واکسن کووید را دریافت کند اما معافیت پزشکی نیز نداشت. در محل کار، او را مجبور میکردند که مدام ماسک بزند و تحقیرش میکردند؛ این بود که او مجبور به استعفا شده بود.
برادرش، لوکاس، که ۲۱ سال داشت، نیز به دلایل مشابه واکسینه نشده بود و قصد داشت به دانشکده حقوق برود، اما از آنجایی که واکسینه نشده بود، مجبور شد فقط دورههای آنلاین را بگذراند. برخی از دورههایی که برای فارغالتحصیلی نیاز داشت، فقط حضوری ارائه میشدند و حالا آینده او نامشخص شده بود.
بسیاری از کامیوندارانی که از ونکوور، وینیپگ و شهر کبک آمده بودند، همین دغدغهها را داشتند. گذران زندگی واقعاً برایشان سخت شده بود: اجاره، برق، مواد غذایی و خلاصه همهچیز. تقریباً همه کسانی که از طبقه فقیر یا حتی متوسط بودند، در بدهی فرو رفته بودند و میگفتند که چنین شکاف سرمایهای را در آمریکا انتظار داشتند، اما در کانادا نه.
با این تفاوت که این شکاف حالا بین کسانی که از دستورات و محدودیتهای جدید حمایت میکردند و کسانی که حمایت نمیکردند، ایجاد شده بود و شکستگی عظیم و عجیبی در صفوف مردم بهوجود آورده بود.
مکنزی، ۲۴ ساله، اهل اتاوا، به عنوان بارمن در رستورانی در مرکز شهر و نزدیک به پارلمان کار میکرد. او به کووید مبتلا شده و معتقد بود که این انتخاب حق اوست که واکسن را دریافت کند یا نکند. او ضد واکسن نبود، اما از نظر او کووید مشابه مالاریا یا آنفولانزا نبود. کشورهای اروپایی مانند آلمان و سوئیس مصونیت پس از ابتلا را به عنوان جایگزینی برای واکسیناسیون به رسمیت شناخته بودند، اما کانادا، مانند ایالات متحده، این را قبول نداشت.
شرایط از دید او واقعا مسخره بود، زیرا او اجازه داشت در رستوران کار کند و غذا سرو کند اما اجازه نداشت در رستورانی که کار میکند، غذا بخورد.
کریس، یک راننده کامیون ۴۰ ساله از تورنتو، گفت که خودش واکسینه شده است تا بتواند شغلش را حفظ کند، اما شرکتکردن او در تظاهرات، خانوادهاش را از هم پاشیده است. پدرش به صورتش تف انداخته و گفته که لیاقت نام خانوادگیاش را ندارد؛ زیرا حاضر نشده فرزندانش را واکسینه کند و با مادرش بارها مشاجره داشته است.
مت سیم، ۴۳ ساله، که از کره جنوبی به کانادا مهاجرت کرده بود، مدیر عملیات یک استارتآپ فناوری اطلاعات در تورنتو بود و بههمراه همسرش به اعتراضات به اتاوا پیوسته بود. او پس از ابتلا به کووید و بهبودی، نسبت به هیستری ناشی از واکسن بدبین بود. خانواده او در کره جنوبی، بحران مالی آسیایی سال ۱۹۹۷ را پشت سر گذاشته بودند و همین امر او را نسبت به رسانهها، دولت و به طور کلی نسبت به قدرتمندان بدبین کرده بود. به اعتقاد او، گروهی در قدرت وجود دارد که همیشه موفق میشود در میان توده مردم وحشت ایجاد کند و سرمایههای عمومی را از بین ببرد.
حرکت کاروان آزادی، یک حرکت غافلگیرانه بود. برخلاف ایالات متحده، کانادا هرگز اعتراضات گسترده و نافرمانی مدنی را در این مقیاس به خود ندیده بود.
طی روزهای بعد، کامیونداران مسیر اصلی را که ویندزور، انتاریو، و دیترویت، میشیگان را به هم متصل میکند، مسدود کردند؛ مسیری که روزانه حدود هشت هزار کامیون از آن عبور میکنند و ۲۵ درصد تجارت بین دو کشور را میسر میکند. اسکات مو، نخست وزیر ساسکاچوان، در پی این اتفاق، پایان سیاست واکسیناسیون استان خود را اعلام کرده و گفت که زمان آن رسیده که شکاف ایجادشده در جامعه التیام یابد.
جوئل لایت باند، یکی از اعضای برجسته پارلمان کبک و یکی از اعضای حزب لیبرال، حزب ترودو و دولت فدرال را به شدت مورد انتقاد قرار داد و گفت که دولت به جای استفاده از رویکردی مثبت و وحدتبخش، بیشتر بین مردم تفرقه میاندازد». کامیونداران میگویند تا زمانی که محدودیتهای اجباری و قرنطینهها لغو نشود، اتاوا را ترک نخواهند کرد.
همبستگی خاصی بین مردم و کامیونداران ایجاد شده بود. در هلسینکی، فنلاند، و ولینگتون، نیوزلند و نیس فرانسه، تظاهرات مشابهی به راه افتاده بود. کامیونداران هلند، استرالیا و ایالات متحده نیز اعتراضاتی را سازماندهی میکردند. در بین آمریکاییهایی که به اتاوا رفته بودند، صحبتهایی شنیده میشد از اینکه به زودی تجمعات بزرگی در واشنگتن دیسی شکل خواهند گرفت.
برای برخی از معترضان، دیدن این چنددستگی در کانادا واقعا ناامیدکننده بود. بسیاری از کامیونداران در این فکر بودند که به ایالات متحده مهاجرت کنند. بااینحال، آنها همچنان احساس میکرند که به مردم و کشورشان دینی دارند و باید برای حفظ ارزشهای کانادا مبارزه کنند.