ده سال پیش در این هفته، اعتصابات موسوم به بهار افرا در کبک آغاز شد؛ زمانی که دانشجویان دانشگاههای مونترال و لاوال در اعتراض به افزایش شهریهها با نصب مربعی قرمز روی لباسهایشان شروع به اعتصاب کردند. آغازی برای اعتراضات حدود دویستهزار دانشجو و تحریم کلاسهای درس.
از نگاه بسیاری از مردم کبک و سایر نقاط کانادا، شش ماه اعتراض و بایکوت کلاسهای درس واکنشی غیرمنطقی بود و این جوانان متوجه نبودند که در مقایسه با دیگر استانهای کانادا چقدر وضعیت بهتری نسبت به دیگر مناطق کانادا دارند؛ زیرا هزینه های تحصیل در کبک به میزان قابل توجهی کمتر از سایر مناطق بود. اما برای کسانی که سازماندهی این قیام دانشجویی را برعهده داشتند، هدف اصلی فراتر از شهریه بود. اگرچه آنها به هدف کوتاهمدت خود یعنی لغو افزایش شهریه پس از کناررفتن دولت لیبرال دست یافتند، اما اهداف بلندمدت آنها همچنان دستنیافته باقی ماندهاند.
در مارس 2011، دولت لیبرال اعلام کرد که شهریه دانشگاه در کبک از 2168 دلار در سال به 3793 دلار افزایش مییابد که افزایشی 75 درصدی را نشان میداد. این خبر مانند صاعقهای در میان جنبشهای دانشجویی بود که شهریه پایین را برای ارتقای تحصیلات تکمیلی ضروری میدانستند. دانشآموزان ائتلاف گستردهای در سراسر استان تشکیل دادند و اولین ائتلاف با نام بهار افرا یا Printemps érable تشکیل شد که در 7 فوریه 2012 با اعتصاب دانشجویان در کالج د والیفیلد در جنوب شرقی مونترال شروع به اعتراض کرد.
بهار افرا برای اولینبار در تاریخ کبک نشان داد که جوانان میتوانند پای چیزی که به آن باور دارند، بایستند؛ میتوانند حرکتی را سازماندهی کنند و اگر صدایشان شنیده نشد، خواستههایشان را بلندتر فریاد بزنند.
رهبران آن اعتراضات علاوهبر سخنرانی برای معترضان، با وزرا مذاکره میکردند و هر روز وارد جدال تازهای با دولتمردان میشدند. بهار افرا مسیر زندگی بسیاری از آنها را تغییر داد.
فدراسیون دانشجویان دانشگاههای کبک، بهعنوان یکی از گردانندگان اعتراضات، گروهی بود که از لابیگری و مذاکره به جای اعتراضات حمایت می کرد؛ اما لیبرالها مصمم به ادامه افزایش شهریه بودند و جایی برای مذاکره باقی نمانده بود.
مذاکرات اولیه با مسئولین دانشگاهها تقریباً یک فاجعه بود. دانشجویان جدی گرفته نمیشدند و کسی باور نمیکرد که بخواهند اعتراضات وسیعی را بهراه بیاندازند؛ اما برای آنها، بازی تازه شروع شده بود.
رهبران دانشجویی کل بهار و تابستان آن سال را صرف برنامهریزی برای یک سال کامل اعتراض و اعتصاب کردند؛ در دبیرستانها، کالجها و دانشگاهها در مورد لزوم دسترسی همگانی به آموزش عالی سخنرانی کرده و بین دانشجویان روزنامه پخش میکردند.
در سپتامبر 2011، اولین تظاهرات در شهر ژانکوییر برگزار شد. یک سال بعد از آن و پس از شکست لیبرالها، بیش از 700 تظاهرات دانشجویی جداگانه و صلحآمیز در سراسر کبک برگزار شده بود.
گرچه اینطور به نظر میرسید که اعتراضها یکباره سر بلند کردهاند، اما واقعیت این بود که سازمانهای دانشجویی از چند سال پیش از آن، نگران تأثیر افزایش شهریهها بودند و برای برگزاری اعتراضات گسترده آماده میشدند. در سال 2009، فدراسیون دانشجویان دانشگاههای کبک، گزارش خلاصهای را به دولت ارسال کرده بود که در آن جزئیات مشکلات دانشجویان را توضیح و هشدار داده بود که افزایش شهریهها منجر به انصراف حدود 13000 دانشجو از تحصیل در دانشگاه خواهد شد. بهخصوص، برای دانشجویان فرانسویزبان کبک که اغلبشان اولین عضو خانواده بودند که وارد دانشگاه میشدند.
مردم اغلب نسبت به جنبشهای اجتماعی نگاهی احساسی دارند و فکر می کنند جوانان یک روز صبح از خواب بیدار میشوند و می گویند من از این شرایط ناراضیام، پس با دوستانم دست به اعتصاب و تظاهرات میزنم و درعرض یک هفته هزاران نفر دور هم جمع میشوند. ولی این بیشتر شبیه سناریوی فیلمهاست. در واقعیت، جمعکردن مردم برای ایستادن و دفاع از ارزشها کار آسانی نیست و راه میانبری وجود ندارد. سازماندهی مردم نیاز به طیکردن روندی طولانی دارد و درمورد جنبش بهار افرا این کار را از سال 2010 شروع شده بود.
وقتی از قبل برای چنین حرکتی تدارک لازم دیده شده باشد، جنبش میتواند راه خود را پیدا کرده و بهطور مستقل دنبال کند. تظاهرات مونترال در 22 مارس 2012 نشان داد که جنبش نه تنها راه خود را پیدا کرده است، بلکه در واقع از کنترل آنها خارج شده است.
رهبران جنبش در آن روز، برای سخنرانی روی یک کامیون ایستاده بودند و تا چشم کار میکرد،جمعیت بود که پشت به پشت هم ایستاده بودند. این همه احساس واحد باور نکردنی بود. آنروز، یک روز بهاری فوقالعاده بود که نشان داد جنبشهای دانشجویی پتانسیل تبدیلشدن به یک هیولای عظیم را دارند؛ پتانسیل تبدیلشدن به یک جنبش اجتماعی واقعی.
البته، بهار افرای آنسال، یک بهار کاملاً آفتابی هم نبود. بسیاری از اعتراضات در آنروز منجر به درگیری بین دانشجویان و پلیس و جراحات، دستگیریهای دستهجمعی و جریمه شد. در آن روز، 17 نفر در خیابان های مرکز شهر دستگیر شدند. گزارشی که در سال 2014 از آن روز منتشر شد، تاکتیکهای کنترل جمعیت پلیس را بهشدت زیر سوال برد. پس از سال 2012، استراتژیهای پلیس دربرابر تظاهرات تغییر کرد.
از نظر رهبران اعتراضات، بدترین روز آن بهار، روز چهارم می بود که آنها در حال مذاکراتی پرتنش با مقامات دولتی شهر کبک بودند و گزارشهایی از درگیری در یکی از تجمعات دانشجویی در ویکتوریاویل دریافت کردند؛ جایی که حزب لیبرال جلسهای را برگزار کرده بود.
آن زمان امکان پخش زنده از فیسبوک وجود نداشت، یا حداقل هنوز کسی واقعاً از آن استفاده نکرده بود؛ بنابراین کسی دقیقاً از اتفاقات آنروز مطلع نشد؛ اما خبر از یک مصدومیت جدی به گوش رهبران اعتراضات رسید و شائبه ی مرگ یک دانشجو.
معترضان به سد پلیس یورش بردند و شروع به پرتاب سنگ و ترقه به سمت پلیس کردند. سه دانش آموز بر اثر شلیک گلوله های پلاستیکی توسط پلیس مجروح شدند که یکی از آنها شکستگی جمجمه، یکی از فک شکسته و دیگری نیاز به جراحی چشم داشت. بیش از 100 معترض دستگیر شدند. در نهایت یکی از افسران به دلیل شلیک گلوله های پلاستیکی به جمعیت از فاصله نزدیک از کار برکنار شد.
چند هفته بعد، دولت لایحه 78 را تصویب کرد که تظاهرات در محوطه دانشگاه یا نزدیک آن و اعتراضات بزرگ را در هر نقطه از کبک بدون تأیید قبلی پلیس ممنوع میکرد و مونترال نیز آئیننامهای را تصویب کرد که پوشیدن ماسک در اعتراضات را ممنوع میکرد. گرچه هر دو این قوانین درنهایت لغو شدند، اما برای رهبران دانشجویی، اصلاً قابل تحمل نبودند، بهویژه که لایحه 78 مجازاتهای مالی شدیدی را برای سازمانهای دانشجویی که قانون را زیر پا میگذاشتند، تعیین کرده بود.
درست زمانی که همه فکر میکردند ماجرا تمام شده است، تصویب لایحه 78 واکنش مردم را در حمایت از دانشجویان برانگیخت. آنها هر شب روی بالکن خانههایشان با کوبیدن روی قابلمه و ماهیتابه سروصدا ایجاد میکردند تا مخالفت خود را با این لایحه و حمایتشان را از دانشجویان معترض نشان میدادند. این اتفاق مثل ناقوس مرگی برای لیبرالها بود.
همانموقع بود که هدف بزرگتر شد. دستههای دیگری از مردم و گروههای مختلف با هم بسیج شدند و از دانشجویان حمایت کردند؛ زیرا این موضوع دیگر فقط مشکل دانشجویان نبود.
لیبرالها با تلاش برای افزایش شهریه، درواقع، با آتش بازی میکردند. در دهه 1960 که ناسیونالیسم کبک در حال اوجگیری بود، دانشگاه برای گروههایی از مردم عادی و مخصوصاً برای جمعیت فرانسویزبان، تقریباً غیرقابل دسترس بود.
این بسیج به یک جنبش اجتماعی گسترده تبدیل شد و هدفش فراتر از موضوع شهریه بود. اعتراضات، ماهها ادامه پیدا کرد و بهنوعی به سرنگونی دولت لیبرال کبک کمک کرد. در سپتامبر 2012، شکست انتخاباتی آن از حزب کبکوا نتیجه واقعی اعتراضات را مشخص نمود.
اما حتی پس از ان اتفاق، جنبش دانشجویی به همه اهداف خود نرسید؛ زیرا گرچه حزب کبکوآ شهریه را به اندازه دولت لیبرال بالا نبرد، اما شاخص تعیین آن را براساس درآمد متوسط خانوادهها تنظیم کرد. با توجه به اینکه تقاضای همگان دسترسی رایگان به آموزش بود، تعیین شاخص برای شهریه، یک برد که محسوب نمیشد، هیچ، نوعی باخت نیز به حساب می آمد و جوانانی که ششماه زندگی خود را به تعویق انداخته بودند، از نتیجه اصلا راضی نبودند.
بهار افرا یک زمین تمرین برای جوانان کبکی بود تا از کلاسهای درس بیرون بیایند و واحدهایی عملی در چگونگی قدرتگرفتن جنبشهای اجتماعی پاس کنند. برخی از آنها از واکنش دولت و رفتار پلیس به شدت سرخورده شدند، اما برخی دیگر به طرق مختلف به تلاش برای تغییر ادامه دادهاند. این جوانان امروز در انواع موقعیتهای سازمانی حضور دارند و هوای تازهای را در روح بسیاری از گروههای اجتماعی دمیدهاند.
این جوانان در همه سطوح سیاست وارد میشوند و مهارتهای شبکهسازی آنها همچنان به ایجاد حرکت برای اهداف مترقی ادامه میدهد. تظاهرات تغییرات آبوهوایی در مونترال در سال 2019 یک نمونه از آنهاست که نیممیلیون انسان به خیابانها آمدند. اگر بهار افرای 2012 نبود، تظاهرات 2019 هم نبود. زیرا تا حدودی این جنبش دانشجویی بود که پشت آن بسیج شده بود و ما بسیار به آنها مدیونیم.