در صنعت نفت کانادا کار میکند و دائم در سفر است. آنچه سفرها را برایش آسان و هیجانانگیز می کند، فرصت اجاره و تست یک خودروی جدید است و به همین خاطر است که حالا دیگر همه همکارانش میدانند، هر خودرویی را نمیشود برای وحید در نظر گرفت.
چندی پیش مطلع شدم که او به همراه دو دوست دیگرش کلوپ «ماشینبازان ایرانی-کانادایی» را راه انداختهاند و قصد دارند عاشقان اتومبیل مونترالی را دور هم جمع کنند. تلفن زدم تا ببینم موضوع چیست که وحید یک ساعتی برایم از عشق خودش به خودرو و علاقهاش به کامیونیتی داستانسرایی کرد. اصرار هم دارد که این موجود جدید را کلاب بنامیم و نه کلوپ!
توضیح سال ۲۰۱۹: این کلاب امروزه به گروه «Cars I have driven» که یک ایده قدیمیتر وحید امیری بوده تغییر نام و هویت داده که میتوانید آن را در صفحه اینستاگرامی به همین نام پیدا کنید.
این چند صفحه حاصل گفتگوی ماست، امیدوارم از خواندنش لذت ببرید:
کلوپ ماشینبازان؟ اصلاً وقت این کار را داری؟
میخندد….
اولاً کلاب، نه کلوپ. (باز هم میخندد)، دوما آنچه که باعث شد تا کلاب ماشینبازان ایرانی-کانادایی شکل بگیرد، خب در درجه اول از عشق خود من به ماشین و رانندگی نشأت میگیرد و درجه دوم مربوط میشود به حضور من در شبکههای اجتماعی خودرو در کانادا که میدیدم بعضیها میآیند و اطلاعات غلط مینویسند و توصیههای نادرست میکنند، دلیلش هم این است که منبع مطمئنی برای مشاوره گرفتن وجود ندارد. این شد که کلاب را راه انداختیم تا هم درباره خودروسواری در کانادا که خب فرهنگش و جنسش با آنچه در ایران داشتیم، خیلی متفاوت است، اطلاع رسانی کنیم و هم اینکه عدهای با علاقه مشترک دور هم جمع شویم و خوش بگذرانیم.
این کار خودت تنهاست یا گروهی دور هم جمع شده اید؟
ما کار را با ۳ نفر شروع کردیم، من و پژمان هویدا و دکتر آرش مجلسی، یک دوست اینترنتی قدیمی که از سالهایی که من نوشتن در صفحه فیسبوکی «Cars I have driven» («خودروهایی که من راندهام») را شروع کردم یکی از خوانندههای قدیمی من محسوب میشود.
«خودروهایی که من راندهام»، جالب شد. داستان این صفحه چیست؟
دوازدهم دسامبر سال ۲۰۱۲ که میشود ۱۲/۱۲/۱۲ من ناگهان و بعد از سالها خواندن مطلب درباره خودرو، داشتم عکس ماشینهایی که با آنها رانندگی کرده بودم را مرور میکردم که با خودم گفتم چرا این خاطرات لذتبخش را با بقیه به اشتراک نگذارم و اینچنین شد که آن صفحه به وجود آمد. اول کار هم انگلیسی مینوشتم اما بعداً با خودم فکر کردم شاید این اطلاعات برای بچهها در ایران که دسترسی به ماشینهای روز دنیا ندارند، جالب باشد و به همین خاطر فارسی نوشتن را شروع کردم.
یک ماشین باید چه مدتی زیر پایت باشد تا در لیست «ماشینهایی که من راندهام» جا بگیرد؟
من یک قانون دارم و آن هم این است که اگر ماشینی بیش از ۵ تا ۶ ساعت زیر پایم باشد، اسمش میرود در لیست قرار میگیرد و عکسهایش در هارددیسک کامپیوترم. چون با ۱۰ یا ۱۵ دقیقه که شما چیزی از ماشین نمیفهمیدید.حالا بماند که دوستانی داریم که اصلاً تا حالا ماشینی را نراندهاند و در شبکههای اجتماعی درباره کیفیت ماشین نظر هم میدهند.
پس همچنان اعضای کلاب ماشینبازان در همان فیسبوک دور هم جمع میشوند؟
راستش «تلگرام»، فیسبوک را برای ایرانیها کشت! الان دیگر کاربران ایرانی فیسبوک چندان فعال نیستند. ما هم فعلاً یک کانال تلگرامی راه انداختهایم و یکی از خوانندهها هم از ما خواسته ویدئوهایی که تهیه میکنیم را بگذاریم روی اینستاگرام، بنابراین آنجا را هم راه خواهم انداختم، خلاصه اگر اهل دل باشی، پاتوق فراوان هست.
پس غیر از نوشتن در حوزه خودرو، ویدئو هم تولید میکنی.
راستش ایده ساخت ویدئو را فرهاد کاشانی در ذهن من انداخت. فرهاد یکی از نویسندگان قدیمی مجله ماشین است. موقعی که من بچه بودم، عاشق نوشتههای او بودم. من اصلاً این عشقم به ماشین را مدیون او هستم. وقتی کلاس پنجم دبستان بودم، برای اولین بار پدرم مجله ماشین را برایم خرید، معتاد نوشتههای او شدم. آن موقعها مجله ماشین ۵ تا یک تومنی بود و سر ماه که میشد من هر روز به این دکههای روزنامهفروشی سر میزدم تا بتوانم مجله ماشین را تهیه کنم و سریع ورق میزدم تا برسم به مطلب فرهاد کاشانی. فرهاد آن موقعها داستان تست ماشین مینوشت. مثلا: امروز ماشین رفیقم را گرفتم و رفتم مثلاً فلانجا تا دوری باهاش بزنم… من اصلاً احساس میکردم سوار آن ماشین هستم و با او پدال گاز را فشار میدادم، ترمز میگرفتم و فرمان میپیچاندم. این نوع نوشتن حالا تبدیل شده به خصلت من و ویدئوها هم برپایه همان نگرش تهیه میشوند که اتفاقاً خیلی هم طرفدار دارند. میدانی من اصلاً در نوشتههایم و ویدئوهایم زیاد حرف فنی نمیزنم، بلکه بیشتر حس خودم از ماشین را در غالب یک داستان بیان میکنم.
این داستانگویی باعث نمیشود که موضوعات فنی و علمی مهم از قلم بیفتد یا کمرنگ شود؟
نه تنها باعث این نمیشود تا موضوعات فنی کمرنگ شود بلکه چون در غالب داستان بیان شده خوب در ذهن و روح خواننده مینشیند. اصلاً بگذارید بگویم که من خودم عاشق کارهای «جرمی کارلسون» هستم که با زبان عامیانه و داستانگویی ماشینها را تست میکند. یکی از رستوران شروع میشود، یکی از مغازه لباسفروشی و دیگری وقتی که با دوستش درباره خرید خانه صحبت میکرده، هیچکدام از کارهای او از ماشین شروع نشده و به ماشین هم ختم نشده ولی ماشین در داستان نقش مهمی دارد و این اصل زندگی است.
خیلی از داستان اصلی دور شدیم، چه شد که به فکر راهاندازی کلاب افتادی؟
راستش من به خاطر شغلم که در صنعت نفت هست، چند همکار بینالمللی دارم. چند همکار من که ساکن اندونزی هستند یک کلاب ماشین دارند و با هم آخر هفتهها برنامه میگذارند، تیشرت چاپ کردهاند، سفر میروند، حتی با خانوادههایشان دور هم جمع میشوند، مسابقه میگذارند و خلاصه خوش میگذرانند و در طی آن تبادل اطلاعات هم بین خودشان می کنند. عضویت در این کلابها علاوه بر اینکه حول یک سرگرمی مشترک که ماشین هست، صورت میگیرد، برای شما فرصت شرکت در کلی برنامه تفریحی را هم فراهم میکند که با وضع زندگی ما این سر دنیا، برنامهریزی کردن برای آن، آنقدرها هم آسان نیست. احساس کردم که مونترال این ظرفیت را دارد و این شد که کلاب ماشینبازان راه افتاد.
چه برنامههایی دارید؟
کلاب با کانال تلگرامی شروع شده، هوا که خوب بشود چند برنامه تفریحی میگذاریم و دور هم جمع میشویم برای تبادلنظر و حتی شاید کارتینگ یا برنامه آپگرید ماشین. برنامههای ما و اطلاعات ما بی طرفانه است چون هیچکدام از ما کارمان خرید و فروش ماشین یا تعمیرش نیست. بنابراین میتوانیم فکر کنیم که کلاب جایی برای تبادل اطلاعات خواهد بود برای آنهایی که فقط میخواهند یک ماشین بخرند تا آنهایی که میخواهند با ماشین زندگی کنند.
عضویت در کلاب هزینهای دارد؟
فعلا عضویت رایگان است اما در آینده شاید حق عضویت کمی در نظر بگیریم و آنهم خرج خود اعضا خواهد شد. کار ما در کلاب داوطلبانه است و داوطلبانه باقی خواهد ماند. ما برنامههای خیلی هیجانانگیزی در ذهنمان داریم که تا تابستان به مرور اعلام خواهیم کرد. امیدواریم که این دورهمی ماشینبازانه کمک کند تا ما هم از اوقات فراغتمان و هم از ماشینمان بیشتر لذت ببریم. خلاصه میخواهیم این تابستان به بهانه ماشینهایمان دور هم جمع شویم و باربکیو کنیم. کسی پایه هست؟