روز یکشنبه، هجدهم ژوئیه، ساینا، خواهر کوچکتر آناهیتا طبق معمول تلاش میکند تا با خواهرش تلفنی صحبت کند. کاری که مخصوصا در این روزهای کرونایی بیش از قبل انجام میداده است. اما تلفن فقط زنگ میخورد و پاسخی داده نمیشد. تا وقتی که مادر از ایران تماس میگیرد و از پاسخگو نبودن آناهیتا ابراز نگرانی میکند، ساینا فکر نمیکرده که شاید این تماسهای بیپاسخ آغاز یک اتفاق وحشتناک باشد. در آن لحظه یک ایدهی خوشحالکننده از طرف مادر آناهیتا، همه آنها را قانع میکند که فعلا نگران نباشند: «این احتمال وجود دارد که آناهیتا برای غافلگیر کردن والدینش، بدون خبر، بلیت پرواز به ایران را خریده باشد و الان در راه تهران باشد»
کمکم خانواده که از پاسخگو نبودن آناهیتا نگران شده بودند، دست به دامان دوستان نزدیک آناهیتا و پلیس مونترال میشوند تا جستجویی بزرگ برای یافتن این دختر مهربان و باهوش آغاز شود. چقدر باهوش؟
آناهیتا متولد ۱۳۵۶ خورشیدی و یک از نخبههایی است که در دانشگاه شریف، مهندسی مکانیک خوانده بود. او شناگری ماهر بود و اهل موسیقی و نقاشی و هنر! آناهیتا عاشق طبیعت بود و به شکل وسواسگونهای مراقب زباله نریختن در دل طبیعت و حفاظت از این میراث گرانبها بود. بارها به دوستانش گفته بود که طاقت فضای خشن حاکم بر مهندسی مکانیک را ندارد و گویا از سر اجبار و فرهنگ حاکم بر ایران که اگر باهوش هستی حتما باید دکتر یا مهندس شوی، تحصیل در رشتهی مکانیک را برگزیده بود. اما هوش زیاد، طبع هنری سرکوب شده و فشار زیاد ناشی از رقابت تحصیلی در کنکور و دانشگاه شریف، روح ظریف آناهیتا را خراش داده بود. آنقدر که فکر میکرده مهاجرت به کانادا حالش را بهتر و وضعش را مرفهتر میکند.

غیر از آناهیتا، خواهر و برادر دیگرش هم مهاجرت کردهاند. خواهر راهی آمریکا شده و برادر در استرالیا زندگی میکند. قصهی تکراری بسیاری از خانوادههای ایرانی در این دوران که به درستی دوران فرار مغزها از ایران نام گذاشته شده است. اما مهاجرت، کار سادهای نیست. مهاجرت یک شروع دوباره است از صفر مطلق! دوباره دوست پیدا کن، دوباره راه و رسم زندگی بیاموز، دوباره تحصیل کن، دوباره شبکهی آشنایان و معرفها برای خودت بساز، دوباره کودک شو اما فرصت زیادی نداری تا خیلی زود دوباره رشد کنی و بزرگ شوی! وقتی پس از آن همه رویابافی برای مهاجرت و آغاز یک زندگی جدید، راهی کشور جدیدت میشوی، همهی اینها مثل یک آوار بر سرت خراب خواهد شد و روحیه مبارزه را در تو ضعیف میکند. آناهیتا هم استثنا نبود و همه این اتفاقات او را گوشهگیر و تنها کرده بود.
اما خواهر آناهیتا میگوید از ۱۲ سال پیش که خواهرش وارد مونترال شده بود، در آپارتمان نقلی خود و به تنهایی صبر کرد، تلاش کرد و مبارزهای آرام و پیوسته را برای شروع یک زندگی جدید آغاز نمود تا اینکه همهگیری کووید۱۹ تحمل اندک او را باز هم کاهش داد و افسردگی به سراغش آمد. درمان در مصرف قرصهای ضدافسردگی و پناه بردن به طبیعت بود. ترکیبی که میتواند شفا دهد اما دست به دست هم دادند تا آناهیتا را به آغوش الهه آب بفرستند.
به گفتهی زهرا، یکی از دوستان آناهیتا، تلاشهای پلیس برای یافتن آناهیتا از روز دوشنبه آغاز میشود و خیلی زود از بررسی کارت متروی او میفهمند که ایستگاه متروی جزیره ژاندراپو روی خط زرد، آخرین مقصد او بوده است. پلیس کوله پشتی و لوازم آناهیتا را جایی زیر یک پل و ۳۶ ساعت بعد پیکر بیجان او را شش کیلومتر پاییندست رودخانه پیدا میکنند.
گزارش پلیس در این باره هنوز منتشر نشده و بنابراین نمیتوان با قطعیت دربارهی آنچه رخ داده صحبت کرد.
خواهر آناهیتا در گفتگو با خبرنگار «مداد» در حالی که غم صدایش را لرزان کرده بود، از واهمهی خواهرش از زمستانهای مونترال و تنهایی ناشی از آن میگفت: «آناهیتا در آخرین تماسمان به من میگفت که زمستان در راه است و نمیدانم که آیا میتونم این زمستان را هم پشت سر بگذارم یا نه». زمستانهای یخزده و تنهایی آپارتمان کوچک آناهیتا کافی نبود که قرنطینهی ناشی از کووید۱۹ هم به آن اضافه شد.
پیکر آناهیتا پس از بیرون کشیده شدن از رودخانه، در سردخانه نگهداری میشود و منتظر انجام مراحل قانونی برای انتقال به ایران و دفن در خاک وطن است تا شاید روح او دوباره رنگ آرامش ببیند. در اطلاعیهای که از خواهر آناهیتا منتشر شده، نوشته شده است:
«من و خانوادهام، عزیز گرانقدری را در حادثهای دردناک در تاریخ ۱۹ جولای ۲۰۲۱ از دست دادیم. خواهرم در رودخانه سنتلورنس غرق شد و داغش تا همیشه بر دل ما ماند. او دختری باهوش، مهربان و متواضع بود. آناهیتا در لغت به معنای الهه آب است، تجلی رودخانهای مقدس که سرچشمه آبهای روان بر روی زمین است. جان شیفتهای بود که همچون نام خود -رود- سفری را از سرزمین مادری آغاز کرد و در تلاطم اوضاع سیاسی و اجتماعی به شهر مونترال در کانادا رسید و آخرین نفسهایش در رودخانه سنت لورنس به شماره افتاد.
…
با احترام، ساینا فرید مرندی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همین الان به یک دوست خود که به تنهایی زندگی میکند، تلفن بزنید و با او قرار آخر هفته بگذارید. هوای هم را داشته باشیم!