اما، چرا دیوید رابرتسون به فکر تهیهی چنین لیستی افتاد؟
خودش اینگونه میگوید: «مادربزرگ من، سارا رابرتسون، در دههی بیست و اوایل دههی سی، به مدرسه شبانهروزی Norway House فرستاده شده بود. او درحالی از دنیا رفت که از داستان زندگیاش در آن مدرسه هرگز حرفی نزده بود؛ فقط یکبار به یکی از نوههایش گفته بود که وقتی موهایش را کوتاه کردند، خیلی غصه خورده بود و برای مادر من نیز تعریف کرده بود که جسد خواهرش در مدرسهی تاور آیلند، مدتها پس از مرگ دوستش پیدا شده بود.»
آنچه مادربزرگ دیوید و افرادی چون او در کودکیشان تجربه کردند، درواقع، تاریخچهی گمشدهی بومیان این سرزمین است؛ داستانی است که جزئیاتش تا ابد ناگفته باقیخواهد ماند. در مدرسه شبانهروزی نوروِی هاوس، به بچهها غذای فاسد داده میشد و جای خواب دختران در بالکن بیرون ساختمان بود؛ زیرا همیشه اضافه بر ظرفیت ثبتنام میکردند. آنجا کودکان را میبستند تا فرار نکنند. در سال 1907، پسربچهای به نام چارلز کلاین، پس از اینکه رختخوابش را خیس کرده و کتک خورده بود، از مدرسه فرار کرده و طی حادثهای در حین فرار، شش انگشت پایش را از دست داده بود. فکر میکنید مسئولان مدرسه برای جبران این آسیب مادامالعمر چه کردند؟ برای مادرش تا پایان سال تحصیلی، ماهانه، یک کیسه آرد فرستادند.
دیوید معتقد است: «داستان، بهترین راه برای آموختن حقیقت است. شاید، مادربزرگ من نیز درمعرض چنین آسیبهای جسمی و روحی قرار گرفته و با معجزهای نجات یافته بود؛ اما سکوتش باعث شد که ما از هرگز حقیقت آگاه نشویم.»
چند هفته پیش، اجساد 215 کودک در محوطهی مدرسه شبانهروزی کاملوپس پیدا شد و در بینشان، حتی، جسد کودک سهساله نیز وجود داشت. بومیان بههماناندازه که میدانستند روزی این تراژدی کشف خواهد شد، بههمان اندازه هم مطمئن بودند که چنین کشفهایی تکرار هم خواهند شد. کمیسیون حقیقتیابی و اصلاح، مرگ 3200 کودک را در جریان بررسی این گورستانها تأیید کرد؛ اما به اعتقاد سناتور مورِی سینکلر، عدد کلی و واقعی، نزدیک به 25000 کودک است. اگر حداقل، 150000 کودک بومی در طی دورهی 165ساله به این مدارس فرستاده شده باشند، میتوان تخمین زد که حدود 17درصد آنها در این مدارس جان خود را از دست دادهاند. میزان مرگ کودکان بومی در برخی از این مدارس تا 40درصد بوده است.
جای هیچ تردیدی نیست، که در مدارس شبانهروزی نسلکشی اتفاق افتاده و اکنون سوال این است که: تصمیم و عکسالعمل جامعه و دولت درقبال این نسلکشی چیست؟ زیرا، ابراز خشم، ابراز عقیده، دعا، توئیت و امثال اینها کافی نیست.
برای دیوید، بازگوکردن داستانهای مربوط به آنها، تازه، شروع حرکت است. داستان، همیشه بهترین راه برای آموختن حقیقت بوده و همه باید بدانند که اگر بهاندازهی کافی بخوانند، گوش دهند و یاد بگیرند، این قدرت را خواهند داشت تا نویسندگان این وقایع باشند و سپس، قدمهای آگاهانهتری بردارند.
دیوید میگوید: «من از نقش تیتک شما اطلاعی ندارم، اما میدانم که جوانان بهترین گزینه برای خلق تغییراتی هستند که ما میخواهیم در آینده مشاهده کنیم، پس، باید روی آنها تمرکز کنیم. این داستانها، دنیا را پیش چشم کودکان ما بهتصویر میکشد – دنیایی که بود، دنیایی که هست و دنیایی که میتواند باشد. شما دوست دارید آینده را چگونه ببینید؟»
« ما فهرستی از چندین کتاب به قلم نویسندگان بومی را گردآوری کردهایم، تا شروعی باشد برای سفر شما در مسیر یافتن حقیقت. بهخاطر داشته باشید که این فهرست کامل نیست و داستانهای زیادی در بیرون از این کتابها چشم انتظارند تا گفته و شنیده شوند.
همچنین بخوانید: علت مرگ کودکان در مدارس شبانهروزی بومیان چه بود؟
Indian horse نوشتهی ریچارد واگامِس
کتاب Indian Horse، نوشتهی چارلز واگامِس، داستان پسربچهای به نام سال ایندین هورس، از قوم اوجیبوِی است که از خانوادهاش جدا و به مدرسه شبانهروزی برده میشود. «سال»، قهرمان این داستان، بازیکن بااستعداد ورزش هاکی، هم قربانی و هم شاهد سوءاستفادههای غیرانسانی از دانشآموزان این مدارس بوده است. او در بزرگسالی، برای کنارآمدن با آن خاطرات مخوف، چارهای جز رویآوردن به الکل نیافت.
واگامِس، نویسندهای از بومیان اوجیبوِی، از اقوام اولیهی واباسیمونگ در انتاریو است. او شش رمان، یک مجموعهشعر و سه کتاب خاطرات نوشته است که دو تا از این کتابها، Indian horse و One Story, One Song در این فهرست قرار گرفتهاند. او در سال 2017، در 61 سالگی درگذشت.
The Orange Shirt story یا «داستان بلوز نارنجی» و Phyllis’s Orange Shirt یا «بلوز نارنجی فیلیس»، هر دو نوشتهی فیلیس وبستاد و تصویرگری بروک نیکول
30 سپتامبر، روز بلوز نارنجی، فرصتی است که مردم حداقل یکبار در سال، با پوشیدن لباسهایی به رنگ نارنجی، با بازماندگان مدارس شبانهروزی و خانوادهیشان ابراز همدردی کنند. این روز، الهام گرفته شده از اتفاقی است که در روز اول حضور فیلیس وبستاد در مدرسه شبانهروزی افتاد و پیراهن نارنجیرنگ کاملاً نو او که از تنش بیرون آورده شد. او آنزمان، تنها شش سال داشت. این روز، بزرگداشتی برای آن کودکانی امثال اوست. کتاب «داستان بلوز نارنجی» اثر وبستاد، داستان غم و غصهی نویسنده و همان کودکی است که بلوز مورد علاقهاش – و مهمتر از آن، هویتش – در کودکی از او گرفته میشود. این کتاب برای گروه سنی 10-7 سال نوشته شده است. کتاب دوم به نام «بلوز نارنجی فیلیس»، اقتباسی است از کتاب اول و مناسب گروه سنی 6-4 سال.
وبستاد از بومیان Secwepemc شمالی از اقوام اولیهی Stswecem’c Xgat’tem است و الهامبخش بسیاری از مردم برای احترام به بازماندگان مدارس شبانهروزی و خانوادههایشان بوده است. دو کتاب به نامهای «داستان بلوز نارنجی» و «بلوز نارنجی فیلیس» در این فهرست آورده شدهاند.
فیلیس، بانی «روز بلوز نارنجی» است، روز احترام به کودکانی که روزها و شبهای خوفناکی را در مدارس شبانهروزی تحمل کردند. «بلوز نارنجی فیلیس»، کتاب مصور اوست که داستان اولین روز حضور او در مدرسه شبانهروزی را نقل میکند.
کتاب Shi-Shi-etko، نوشتهی نیکولا کمبِل و تصویرگری کیم لافاو
قهرمان کتاب Shi-shi-etko، دختربچهای به همین نام است که قرار است چند روز دیگر به مدرسه شبانهروزی برده شود. او سعی میکند در فرصت باقیمانده خودش را در شگفتیهای طبیعت محیط زندگیاش غرق کند، از چمنزارهای بلند گرفته تا بچه قورباغههای پای نهر. او قبل از رفتن، درسهای ارزشمند و خردمندانهای را برای روزهای پررنجی که پیش رو دارد، فرا میگیرد.
نیکولا کمبل نویسندهای اقوام اولیهی Syilx و Métis و اهل بریتیش کلمبیا است. داستاهای او آموزههای فرهنگی و سرزمینی را به هم پیوند میزند و بر احترام، پایداری، شفا و تعامل تمرکز دارد. کیم لافاو، در خلق این داستان و دنبالهی آن، Shin-chi’s Canoe مشارکت داشت.
داستان Shin-chi’s Canoe، دنبالهای بر داستان Shi-ch-etko است و داستان پسربچهی شش سالهای با همین نام را بازگو میکند که برای اولینبار همراه با خواهر بزرگترش به مدرسه شبانهروزی برده میشود. خواهرش،درطول مسیرشان، درحالیکه سوار بر یک گاری به مدرسه برده میشوند، بدر گوشش از تمام چیزهایی که باید در مورد خانهشان بهخاطر بسپارد، زمزمه میکند. Shin-chi میداند که مدت زیادی خانوادهاش را نخواهد دید؛ حداقل، نه تا وقتی که فصل ماهی سالمون قرمز فرا رسیده باشد. او سالی سخت را با کار زیاد، گرسنگی و تنهایی پشت سر میگذارد.
این کتاب جایزهی ادبیات کودکان کانادا را در سال 2009، و جایزهی فرماندار کل در بخش بهترین تصویرگری را از آن خود کرد.
کتاب «اسم من سپپیتزا است»، نوشتهی شرلی استلینگ
این کتاب که در قالب شرححال نوشته شده، داستان دختربچهای است که از خانوادهاش جدا شده و در دههی 50 به مدرسه شبانهروزی بومیان کاملوپس برده میشود. این کتاب را بازتابی صادقانه از آنچه دورن این مدارس گذشته است، میدانند – داستان استقامت یک کودک تحت سلطهی راهبهها و قوانین مستبدانهی این مکان.
این کتاب، جایزهی شیلا ایگاف را در بخش ادبی کودکان از آن خود کرد و نیز در سال 1993 نامزد دریافت جایزهی فرماندار کل در بخش ادبیان جوانان شد. این نویسنده، از اقوام بومی سالیش در بریتیش کلمبیا بود. نام او به زبان بومی سیپستزا بوده است.
کتاب Seven Fallen Feathers یا «هفت پر افتاده» نوشتهی تانیا تالاگا
این کتاب، سفر روزنامهنگاری به نام تانیا تالاگا به منطقهی تاندربي در انتاریو را روایت میکند تا در مورد مرگ هفت نوجوان بومی در این منطقه تحقیق کند. او در کتابش، نگاهی به زندگی و مرگ این هفت نوجوان انداخته و اینکه چگونه بومیان هر روز با بیعدالتی دست و پنجه نرم میکردند. این کتاب در سال 2018، جایزهی تیلور آربیسی را در قسمت داستاننویسی بهدست آورد.
کتاب Dear Canada, These Are My Words یا «کانادای عزیز، این حرفهای من است»: شرححالی از مدرسه شبانهروزی ویولت پیشینز، نوشتهی روبی اسلیپرجک
این کتاب، شرححالی است از زندگی دختربچهی 12ساله به نام ویولت پیشینز که در یک مدرسه شبانهروزی نگهداری میشود. او تجریبات خود را از زندگی در مدرسه شبانهروزی Sault Ste. Marie در انتاریو بازگو کرده است.
او از اقوام اولیهی Eabametoong است و هفت رمان برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشته و در تاندربی زندگی میکند. ویولت، اخیراً بهعنوان استاد گروه آموزش بومی دانشگاه Lakehead بازنشسته شده است. او در سال 2017، برندهی جایزهی ویکی میتکاف در بخش ادبیات نوجوان شد.
این گزیدهای بود از فهرست بلند کتابهای مربوط به کودکان بومی که خوب است کودکانمان را بآ آنها اشنا کنیم. برای دیدن ادامهی فهرست این کتابها میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید.