بیژن نجدی و جنگلِ واژگان
میگویند معرفی کتاب در هفتهنامه مناسبتی شده، یا اصلا از پیش از اسلام همینگونه بوده. میگویند به تولد و مرگِ نویسندهاش مرتبط باشد، یا به اتفاقی در هفتهای که گذشته یا پیشِ رو. میگویند معرفی از سبک بگوید، از پیچ و تابِ کار. میگویند «ببین، باید آخرِ کار تحلیلی دستِ مخاطب را بگیرد و خوش باشد که کتابی را نخوانده فوتِ آب شده و حالا اگر خواست بخواند هم بخواند، ولی راضی باشد». ما هم اما میگوییم درست میگویید. شما هم که این متن را میخوانید لطف کنید و بگویید درست میگویند، تا همین فرصتِ «چار کلام» حرفِ ناحساب از کفمان نرود.
آخر یکی نیست که بگوید مگر برای مثال «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» مناسبت میخواهد؟ خودش مناسبت است. خودش وقت است. صورتی از زمان و بودن. توصیفِ نسبت و تناسب را از این دست آثار میگیرند. اصلا خودِ شما که قلم میزنی سنگِ محکت همین متون است. البته قابلِ درک است، خبر نداری. حالا خبردار باش که معیار همینهاست. همینها که دماوند اند، همینها که البرز اند. بیدار شو. انگار نمیدانی که اول روشنفکر باید بیدار شود بعد نوبت باقی میشود. تازه آن هم باید دید. البته اگر فکر باشد روشنی میآید. حواست را جمع کن عزیزم. شاید برای همینهاست که همۀ روزنامهنگارها را با یک چوب میزنند.
آخر مگر گیسوی یار را، یا مگر پیچِ طرۀ معشوق را برای درک و دریافت میشود به تارهای مو تقسیم کرد؟ اگر میشد که بزرگان اثری نمینوشتند. اصلا ادبیاتی به وجود نمیآمد. همه میرفتند ریاضیوار همه چیز را دو دوتا چهارتایی در یک نشست میگفتند و خلاص. مثل آن بندهخداهایی که «نکاتِ کاربردیِ روزمره از شاعرانِ کهن» تجویز میکند. یا آن یکی که شعر درس میدهد. خدایشان برکتشان دهد.
اصلا خود شما که فرمایش میفرمایی، زحمت بکش و عشق را شرح بده ببینیم. برای تمدد اعصابِ ما لااقل شاید خوب باشد. با رسم شکل لطفا. این هم گچ. تحلیلش کن، خواهش میکنم. تقسیمش کن، به عدد و هرمون و هرچه میخواهی. انصاف هم خوب است. خودِ هِگِل هم راضی نیست تا این حد. نه آن بیچاره و نه دکارتِ بخت برگشته. دیگر در این حد ربشان غلیظ نبود که شما خودت را اذیت میکنی. آخر کدام دلبریِ اثر هنری را میتوان شرح داد و شرحه شرحه کرد؟ بله راجع به اثر هنری میشود اثر هنریِ دیگری طرح کرد، ولی مثلا کدام متن ادبی را میشود با تکه پاره کردن به کسی شناساند؟
به بهانۀ این مجموعه داستانِ کوتاهِ هشتاد و هشت صفحهای میشود تمام یوزپلنگهای خیالِ بیژن نجدی را در خیابانهای این خطوط دواند تا کسی نتواند و جرأت نکند قلاده به گردنِ ادبیات و هنر بزند. رخصت نیست وگرنه حرف بسیار است. به بهانۀ این مجموعۀ کوچک که نمونۀ اصیلی از ادبیاتِ امروز فارسی است، میشود تمام تحلیلهای مضحک و غیرهنری را به آرامش دعوت کرد و آبِ قند بهدستشان داد. میتوان گفت که همین مجموعه با ده داستانِ کوچکش دروازهای از امکانِ ادبی را به جهان میگشاید که نمیشود به قید و قلادهای «ویکیپدیا»وار و نقدی دمِ دستی اکتفا نمود و برچسب «ایسم»داری زد و گریخت. این متنها را باید خواند، باید تجربه و زندگی کرد. با این متنها باید دوید. اینها یوزپلنگهایِ بیقیدِ خیالاند. لطفا بیدار شوید، رسیدیم، دیگر آخرِ خط است. اینها متنهای واژگانِ زبانِ فارسیاند.
تعداد صفحه: ۸۸
نسخه کاغذی: ۸ هزار تومن
(به دلارِ این ساعت حدود یک و نیم دلار)
نسخه الکترونیکی: بدونِ شرح