یک ادعای عجیب
خاندان سلطنتی کانادا از نخستین روزی که از عروس جدید خود در قصر پذیرایی کردند همواره با شخصیت آزادیخواه آمریکایی او دست به گریبان بودهاند. عروسی که روزگاری محبوب مردم و رسانهها بود، ناگهان دست شوهرش را گرفت و از قصر و سلطنت خداحافظی کرد تا زندگی جدید خود و خانوادهاش را در کانادا و سپس آمریکا ایجاد کند.
از جدا شدن این زوج از خانوادهی سلطنتی مدت زیادی نگذشته بود که گزارشاتی از بدرفتاری و قلدری عروس جدید با پرسنل کاخ در دوران اقامت آنها گزارش شد. موضوع در حال بررسی بود که ناگهان مگان و شوهرش پرنس هری در حملهای متقابل جلوی دوربینهای تلویزیونی نشستند تا پرده از رازهای دوران سخت زندگی خود در کاخ بردارند. دورانی که مگان معتقد است او را تا سرحد تصمیم به خودکشی کشانده بود.
اما ضربه نهایی به خانواده سلطنتی انگلستان که همزمان خاندان سلطنتی چند کشور مشترکالمنافع دیگر از جمله کانادا نیز محسوب میشود، زمانی وارد شد که این زوج ادعا کردند که زمانی که مگان فرزند نخست خود را باردار بوده یکی از اعضای خانواده سلطنتی درباره رنگ پوست نوزاد پس از تولد، سوالی پرسیده است. موضوعی که به قول یکی از مجریان تلویریونی انگلستان اگر بخواهی، میتوانی آن را کاملا نژادپرستانه ارزیابی کنی وگرنه میشود آن را یک کنجکاوی خانوادگی قلمداد نمود.
کانادا بر سر دوراهی؟
اتهام نژادپرستی در خاندان سلطنتی برای کاناداییها مسئلهای جدی است، زیرا دولت کانادا نمیتواند «نماینده» تاج و تختی باشد که ادعا شده اعضای خاندان آن، آنطوری که مگان مرکل در مصاحبه ادعا کرده، نگران رنگ پوست فرزندان نسل بعدترشان هستند. البته مشخص نشده که این نقل قول به چه کسی نسبت داده شده، اما اگر منظور دو مرد خاندان سلطنتی باشد که مستقیما در نوبت رسیدن به ریاست این نهاد هستند (شاهزاده چارلز و شاهزاده ویلیام) و اگر ثابت شود که این ادعا درست است، آینده سلطنت در کانادا در هالهای از ابهام قرار میگیرد.
در کانادا، جاستین ترودو در پاسخ به سوال رسانهها در واکنش به این مصاحبه از ارائه نظر مستقیم خودداری کرد، اما پاسخ خود را با یک گفتگوی تقریبا بلند درباره مخالفت با تبعیض سیستمیک کامل کرد. «همیشه گفتهایم که دولت ما در برابر نژادپرستی سیستمیک میایستد و هیچ نوع آن را تحمل نمیکند. من و دولت تبعیض سیستمیک (موجود) را به رسمیت میشناسیم و به سمت مبارزه با آن قدم برداشتهایم، زیرا که در نهادهای کشورمان و در تمامی سیستم ما وجود دارد. باید آگاه باشیم و این اقدامات را ادامه دهیم.»
درست است که جلب شدن نظرات عمومی در کانادا به این مصاحبه، آن هم در میانه بحران همهگیری که باید تمامی توجه و تلاش دولت و مردم را مشغول به خود کند، شاید گذرا باشد اما حذف سلطنت در کانادا فقط با تغییر قانون اساسی ممکن میشود. بحثی قدیمی که در چند روز گذشته بار دیگر در فضای عمومی مطرح شده است.
نظرسنجیهای اخیر نشان داده که خواست عمومی برای برچیده شدن نظام پاشاهی در کانادا در بالاترین حد خود در دوازده سال اخیر قرار دارد و به عدد تاریخی ۴۵ درصد رسیده است. در این نظرسنجی فقط ۲۴ درصد لز کاناداییها با قاطعیت گفتهاند که مایلند کانادا یک نظام «سلطنت مشروطه» باقی بماند.
در یک نظرسنجی که «مداد» در کانال تلگرامی خود انجام داد (https://t.me/medads/11332) نیز بیش از شصت درصد از شرکتکنندگان گفتهاند که با برچیده شدن نظام پادشاهی در کانادا موافق هستند. آماری که میتواند آینهای از نگاه جامعه تازهمهاجر کانادا به موضوع سلطنت در کشور باشد.
سلطنت در کانادا کاملا فرمایشی است و خانواده سلطنتی هیچ نقشی در تصمیمگیریهای کشور ندارند. حضور آنها در سیستم نظام سیاسی کشور صرفا حفظ ظاهر یک سنت چند صد ساله و نمادی برای اتحاد و یکپارچگی ملت است.

اصلاح قانون اساسی
برچیده شدن نظام پادشاهی و جایگزینی ملکه الیزابت دوم و جانشینانش در کانادا از طریق اصلاح قانون اساسی ممکن است، اما فرآیند سادهای نیست. ایجاد اصلاحات لازم در قانون اساسی کانادا نیازمند تایید پارلمان و تمامی ده استان در کاناداست و در پیچیدگی این امر تنها کافی است اشاره کنیم که در آلبرتا و بریتیش کلمبیا قانونی وجود دارد که تغییرات در قانون اساسی را مشروط به برگزاری رفراندوم در استان میداند.
درست است که گاهی ضرورت ایجاب میکند که سختترین و سنگینترین وظایف نیز به انجام برسند، اما تجربه چند دهه گذشته نشان داده است که ایجاد کوچکترین تغییر در قانون اساسی کانادا آنقدر دشوار است که در واقع ناممکن است. استانها اغلب از موقعیت رای خود در چنین مواقعی استفاده میکنند تا تغییرات مورد نظر خودشان را به بحث وارد نمایند و نهایتا در انتها نمیتوانند به اجماع برسند.
یک راه دیگر، سادهتر اما رادیکالتر، این است که کانادا نظام پادشاهی را در قانون اساسی خود حفظ کند، اما رئیس این نظام پادشاهی را شخصا و از میان کسانی که در کانادا هستند انتخاب کند. دوره ریاست این فرد کوتاهمدت و انتخاب او مشابه با انتخاب «فرماندار کل» خواهد بود، اما در نتیجه ارتباط این نهاد با نهاد سلطنتی بریتانیا قطع میشود. کشور به همان روش تاریخی اداره میشود، اما شاه یا ملکه آینده در کانادا حضور خواهد داشت و از میان شخصیتهایی با سابقه فعالیت دولتی درخشان انتخاب میشود. در نگاه اول به نظر میرسد که با این فرآیند مشکل اصلی کانادا حل خواهد شد، اما ایجاد چنین نهادی در درون کشور مستلزم صرف وقت و هزینه بسیار بالایی است.
این گزینه دوم تقریبا برابر با ایجاد «جمهوری» است که در آن یک نهاد کل با به دست آوردن مشروعیت دموکراتیک (یعنی از طریق انتخابات سالم مردمی) قدرت اجرایی بالایی به دست میآورد. فردی که در ریاست چنین نهادی قرار میگیرد برای انجام وظایف روزانه خود دفتر پرخرج و پرمسئولیتتری نسبت به فرماندار کل تاسیس خواهد کرد که هزینه فعلی نهاد سطلنتی بریتانیا برای کانادا در برابر آن پول خرد محسوب میشود.
در نهایت، به نظر میرسد پرسش اصلی در این زمینه، مسئله اولویتهای کشور و مردم باشد. اینکه آیا زمانی فرا خواهد رسید که کاناداییها تغییر قانون اساسی و جایگزینی نهاد سلطنتی بریتانیا را جزو اولویتهای مهم و اساسی خود بدانند سوالی است که برای پاسخ به آن تنها باید منتظر رسیدن زمان مناسب و صد البته قضاوت تاریخی بمانیم.
منابع:
سیبیسی
ویکیپدیا
گلوبال نیوز
سیتیوی نیوز