به تقلید از او، صدای زوزه سایر سگها هم بلند شد. البته که یکی از وظایف «پیلوت» به عنوان سردسته سگهای نگهبانی که هر روز به دنبالش راه میافتادند، کشیک دادن و سرو صدا کردن در صورت حس کردن موردی مشکوک و غیرعادی بود و او هم همیشه خوب ازعهده این کارها برمیآمد ولی آن روز، این زوزهها خیلی بیشتر از معمول بود. انگار برای «مزونوو» جوان و ارتش کوچکش زنگ خطر یک ماجرای بزرگ به صدا درآمده بود.
حدود دو سال بود که «مزونوو» و ارتش «ویل ماری» درگیر جنگ با قبیله بومیان «ایروکو» بودند. قبیلهای که تا پیش از ورود فرانسویها به محدوده کبک، صاحبان آن مناطق به حساب میآمدند. اما بعد از استقرار دولت فرانسه و خشونتهایی که علیه آنان صورت داده بودند، اکنون «ایروکو»ها بزرگترین دشمن ساکنان شهر تازه شکل گرفته «ویل مری» بودند.
یکسال قبل یعنی در سال ۱۶۴۳، «ایروکو»ها حمله بسیار سنگینی به ویل ماری کردند که باعث کشته شدن ۳۰ نفر از جمعیت این شهر جوان و نوپا شده بود.کل جمعیت شهر در آن روزگار به زحمت به یکصد نفر میرسید و شهر ویلمری که هسته اولیه مونترال امروزی بود تشکیل شده بود از یک دژ چوبی در وسط جنگل انبوهی در محدوده منطقه «پلاسدرم» امروزی.
آن روز، بعد از شنیدن صدای سگها، « مزونوو» با سرعت از چادرش که در وسط محلهای که امروز همه ما به عنوان «پلاس درم، PLACE D’ARMES» میشناسیم، بیرون آمد و متوجه شد که در محاصره ۲۰۰ جنگجو از بومیان ایرکو قرار دارد که پشت درختهای جنگل پناه گرفته بودند.
«مزونوو» با سرعت، تمام ساکنان غیر نظامی را فراری داد و از سربازانش خواست که فقط در صورت لزوم از مهمات استفاده کنند. ولی با تمام این تمهیدات، نیروی نظامی کم تعداد «ویل ماری» در برابر «ایروکو»ها ضعیف بود و در نهایت فرمان عقبنشینی صادر شد.
در این میان «مزونوو» که تلاش داشت به عنوان فرمانده آخرین نفری باشد که صحنه جنگ را ترک میکند، ناگهان خود را در محاصره بومیان یافت. ایرکوها میدانستند که «مزونوو» فرماندار شهر است و به همین دلیل میخواستند او را زنده بگیرند.
«مزونوو» دو تپانچه آماده به شلیک به همراه داشت که رو به جنگجویی که به او نزدیک میشد نشانه رفته بود. گلوگله اول به هدف نخورد اما دود ناشی از شلیک باعث شد جنگجو حرکت تپانچه دوم را نبیند و در نتیجه با دومین شلیک از پا درآمد. بقیه بومیان که از صدا و دود اسلحه ترسیده بودند متفرق شدند و جنگ به نفع ارتش کوچک ویلمری تمام شد.
» همچنین بخوانید صلیب مونترال، نذر آقای فرماندار
این روزها اگر گذرتان به میدان «پلاس درم» در مرکز شهر مونترال، حدفاصل خیابانهای نوتردام و سنآنتوآن نزدیک ایستگاه مترویی به همین نام افتاد، به دنبال مجسمه برنزی «مزونوو» بگردید که با افتخار پرچم پیروزی را بالای سر برده است. این مجسمه در سال ۱۹۲۵ میلادی توسط شهرداری مونترال در این میدان به یادمان نبرد ۳۰ مارس نصب شد.

در این میان مونترالیها از یاد نبردهاند آنچه نبرد آن روز را به پیروزی تبدیل کرد، حواس جمع و عکسالعمل بهموقع «پیلوت»، سگ نگهبان بود. به همین دلیل برای او که با سر و صدای به موقع خودش فرماندار را بهموقع از حمله آگاه کرد هم بنای یادبودی به همراه صاحبش در پایین مجسمه «مزونوو» نصب کردهاند. چند سال پیش در منطقه «ژان تلون» پارکی مخصوص سگها ساختند که به افتخار این سگ شجاع، پارک پیلوت نام گرفته است.
خيلى خوب بود، ممنون.
مختصر و مفيد👌