از اواسط ماه مارس کانادا رسما تعطیل شد و حتی نخستوزیر تمام کارهای خود را از خانه انجام داد. برای سه ماه کاناداییها نخستوزیر کشورشان را میدیدند که هر روز حدود ساعت ۱۱ از درب خانه خود در اتاوا بیرون میآید و به محض قرار گرفتن جلوی میکروفن به آنها یادآوری میکند که «در خانه بمانند» و اگر به هر دلیلی مجبور شدند بیرون بیایند، حداقل فاصله دو متری را رعایت کنند.
سه ماه است که مجلس عوام در کانادا در حالت نیمهتعطیلی قرار دارد و فراخوان حزب محافظهکار برای بازگشایی مجلس به منظور پاسخگو نگه داشتن دولت، با تقبیح لیبرالها و بعضا سایر احزاب مجلس همراه شد که نمایندگان راستگرای مجلس را به بیتوجهی به «علم» متهم میکردند.
سه ماه است که ملت کانادا مواجببگیر دولت شده و چرخهای اقتصادی مملکت خوابیده چون به ما گفته شده بود که برای رهایی از چنگال این ویروس جدید چارهای جز دوری از یکدیگر نداریم. سه ماه است که هرگونه اصراری بر بازگشایی مملکت و بازگشت به زندگی عادی با برافراشتن پرچم «دانش» به سخره گرفته میشود. سه ماه بود که حتی نخستوزیر نتوانسته بود برای کوتاه کردن موهایش به سلمانی برود و هر روز بیش از قبل با مشکل موهای بلند خود روبرو میشد تا اینکه چند روز پیش به سر خود صفایی داد.
الان سه ماه شده که مردم کانادا در تنهایی زندگی میکنند و همه این سختیها را تحمل کردهاند و به شکلی استثنائی از دستورالعملهای دولتمردان خود تبعیت کردهاند چون خطر جدی بوده است. اما چه شد که ناگهان این خطر جدی یک شبه به دست فراموشی سپرده شد و کاناداییها شاهد پیوستن نخستوزیر کشورشان به تظاهرات اعتراضی شدند که هزاران نفر در آن شرکت کرده بودند و تصاویر منتشر شده به وضوح نشاندهنده عدم رعایت فاصلهگذاری فیزیکی حتی در اطراف نخستوزیر بود که معمولا توسط نیروهای حفاظت و امنیت او خلوت میشود. همان نخستوزیری که تا چند روز پیش از رفتن به ساختمان مجلس در چند صدمتری خانه مسکونی خود ابا داشت.
جنگ هویتها
یک گروه از رنگینپوستان حمایت میکند و گروهی از سفیدان، بعضیها سنگ دگرباشان جنسی را به سینه میکوبند و برخی دیگر برای حقوق از دست رفته زنان مبارزه میکنند. یک عده مدافع حقوق فقرا هستند و عدهای دیگر سربازان قسم خورده ثروتمندان، برخی به دنبال کمک به دینداران هستند و برخی به دنبال آزادی بیشتر برای خداناباوران!
جنگ هویتها، یکی از سلاحهای اصلی سیاستمداران در سراسر جهان و مخصوصا در دموکراسیهای غربی است که پرچم آن معمولا توسط احزاب چپگرا علم میشود تا با همراه کردن اقلیتهای قومی، نژادی، مذهبی و جنسی، راه سهلتری برای رسیدن به قدرت داشته باشند و در عوض با تغییر درسیاستها، زمینه احقاق بخشی از حقوق این گروههای اقلیت فراهم گردد. بازی برد-بردی که در طول تاریخ باعث ایجاد تعادل در وزنه سیاسی دنیای غرب شده است.
این همان نگاهی است که باعث ایجاد چپ متمایل به مرکز یا راست متمایل به مرکز میشود. تلاشی سیاسی برای اینکه به قول معروف نه سیخ بسوزد و نه کباب، هم چرخ اقتصاد بپرخد و هم اینکه این چرخ عظیم هنگام غلت زدن از روی کسی رد نشود.
دفاع از حقوق رنگینپوستان ومخصوصا سیاهپوستان در قاره آمریکا یکی از آن سوژههایی است که سیاستمداران نخواهند گذاشت چراغش هیچگاه خاموش شود. نه به این خاطر که عاشق سینهچاک حقوق آنها هستند بلکه به این دلیل که این موضوع آنقدر زرق و برق دارد و آنقدر توجه جلب کن است که به سادگی میتواند مسیر یک انتخابات را تغییر دهد. به همین دلیل است که وقتی داستان نژادپرستی و احقاق حقوق اقلیتها پیش میآید، به ندرت میتوان سیاستمداری پیدا کرد که واقعا خواستار خاتمه دادن به آن باشد. چرا؟
چون پایان دادن به تبعیض بین انسانها بر اساس رنگ پوست آنها یا ظاهر و قیافه آنها یا طرز لباس پوشیدن یا حجاب و غیره به رفتار آن گروه از مردم بستگی دارد. رفتار انسانها نیز به میزان آموزش و رفاهی است که در آن رشد میکنند. اگر کودکی فارغ از رنگ پوستش یا زبانی که حرف میزند یا لباسی که خود را با آن میپوشاند مجبور شود برای گذران زندگی و یافتن یک لقمه نان یا کاهش فاصله طبقاتی، به مبارزی خیابانی تبدیل شود، قطعا پلیس برای او به دشمن شماره یک تبدیل خواهد شد و فرهنگ و رفتار خیابانی خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد کرد.
یکی از دهها راهحل موجود برای پایان دادن به نگاه تبعیضآمیز به رنگینپوستان، کاهش فقر فرهنگی و مالی و یکسانسازی فرصتهایی است که یک جوان کانادایی میتواند برای آینده خود متصور باشد.
آیا نژادپرستی و ظلم به رنگینپوستان وجود ندارد؟
قطعا وجود دارد و بسیار هم زشت و زننده است. اما باید توجه داشت که این بخشی از طبیعت انسان است که مثل همیشه باید با اخلاقیات تلطیف شود. انسان هم مثل هر جاندار اجتماعی دیگری در فطرت خود برای بقا به همکاری و همراهی افراد قبیله خود محتاج است و هر جاندار دیگری خارج از این دایره را به عنوان رقیب یا دشمن شناسایی میکند. قطعا یکی از نخستین نشانههای اینکه کسی در قبیله و گروه شما هست یا نه، شکل ظاهر اوست. پس از آن احتمالا پوشش و در درجه آخر فرهنگ قرار میگیرد. بنابراین وقتی با نژادپرستی مبارزه میکنیم، با غریزهای دست به پنجه میشویم که میلیونها سال موجب بقای نوع بشر شده است.حذف یکباره آن قطعا ممکن نیست اما میتوان با آموزش و دوستی و ادغام فرهنگی، حس غریبگی را از دل جامعه زدود.
در این میان کانادا یکی از معدود کشورهای جهان است که تنوع فرهنگی و به قول معروف ۷۲ ملت بودن، بخشی از غرور و دارایی آن محسوب میشود.تاکید مداوم بر وجود نژادپرستی سیستمیک و گفتن مداوم آن که این روزها حرکتی روشنفکرگرایانه محسوب میشود، مشکل را حل نخواهد کرد بلکه با تاکید بر وجود آن، بر این اختلاف دامن خواهد زد. موضوعی که بسیاری از سیاستمداران خواسته یا ناخواسته بر طبل آن میکوبند.
تبدیل مبارزه با نژادپرستی به یک مذهب
آنچه مبارزات ضدنژادپرستی را خطرناک میکند، تبدیل کردن آن به یک مذهب جدید و مقدس است که صحبت کردن وانتقاد از آن یا مخالفت با آن حرام باشد. همان کاری که جاگمیت سینگ، رهبر حزب NDP چند روز پیش در صحن مجلس عوام انجام داد. زمانی که حزب آقای سینگ مشغول ارائه پیشنهادی برای بررسی نژادپرستی سیستمی در پلیس فدرال بود، یک نماینده از حزب بلک کبکوآ با آن مخالفت کرد. آقای سینگ با وی وارد مجادلهای لفظی شد و در نهایت او را نژادپرست خطاب کرد. توهینی آشکار که آقای سینگ حاضر به عذرخواهی بابت آن نشد و حتی از گفته خود دفاع هم کرد تا در نهایت باعث اخراج یک روزه وی از صحن مجلس شد.
People have asked what happened in the House today.
Here are my thoughts. pic.twitter.com/VV8hX5Tq0u
— Jagmeet Singh (@theJagmeetSingh) June 18, 2020
از آن سو دفاع ضمنی جاستین ترودو، نخستوزیر از اتفاق روی داده، سمت خطرناک بهرهبرداری از موضوع تبعیض نژادی بر علیه رنگینپوستان، توسط سیاستمداران را نشان میدهد. جاییکه انگ زدن به یکدیگر و حرام و حلال کردن، جای منطق و بحث را بگیرد. منطق و بحث همان کاری است که ما سیاستمداران خود را بابت آن به مجلس میفرستیم و نه توهین و انگ زدن!
قربانی نشوید
بسیاری از ما به عنوان اعضای جدید جامعه کانادا که از نژاد و فرهنگ متفاوتی به این کشور آمدهایم، احتمالا با انواع و اقسام تبعیضها و نابرابریها روبرو شدهایم و قطعا مسیر رسیدن به قله برای ما به اندازه همکار بغل دستیمان که چند نسل بیشتر از ما کانادایی بوده، هموار نیست. این موضوع هر چند طبق همان تعریفی که قبلا کردیم میتواند طبیعی قلمداد شود اما خیلی وقتها باعث رنجش خواهد شد. در این میان باید خیلی مراقب باشیم که در دام بازی «قربانی شدن» نیفتیم.
درست از زمانی که قبول کنید قربانی رفتار سیستماتیک جامعهای شدهاید که رنگ پوستش یا منوی غذایش با شما متفاوت است، اضمحلال فکری و بردهکشی جسمی از شما آغاز خواهد شد. آنهم توسط همان کسانی که مدعیاند دایهی مهربانتر از مادرتان هستند!
در اوایل ژوئن و با آغاز موضوع نژادپرستی، مداد در کانال تلگرامی خود یک نظرسنجی برگزار نمود و طی آن از خوانندگانش پرسید که آیا در کانادا در معرض رفتارهای نژادپرستانه قرار گرفتهاند. حدود ۱۴۰۰ نفر در این نظرسنجی شرکت کردند که ۵۱ درصد از آنها گفتهاند گاهی اوقات یا بارها قربانی رفتار نژادپرستانه شدهاند. از آن سو ۲۴ درصد از شرکتکنندگان در این نظرسنجی گفتهاند که هیچگاه رفتاری نژادپرستانه مشاهده نکردهاند. نکته جالبتر وجود ۲۵ درصد از پاسخدهندگان است که میگویند رفتارهایی بوده که اذیتشان کرده اما مطمئن نیستند که این رفتارها نژادپرستانه بوده است.
حال سوال اینجاست که آیا ما تعریفی دقیق و درست از رفتارهای نژادپرستانه داریم و آیا اگر تعریف درست و استدلال منطقی جایگزین احساسات شود، این ترکیب عددی میتواند به نفع یکی از دو کفه ترازو جابجا شود؟ آیا واقعا کانادا یک کشور نژادپرست است که نژادپرستی در رگ و خون آن لانه گزیده است؟
نظرات خود را در بخش کامنت برای ما بنویسید
سلام. زیبا و دقیق نوشته و تحلیل شد.
ولی با این حال تبعیض نژادی در کانادا هنوز از خیلی از کشورهای متمدن و مهاجر پذیر کمتر است.
با تشکر