چالشهای پیش آمده در روابط کانادا با چین و نیز تلاشهای دولتمردان اتاوا برای مذاکره با کشورهای مختلف به منظور جلب آرای آنها در دستیابی به یک کرسی موقت در شورای امنیت، یک بار دیگر توجهها را به نقش کانادا در عرصه بینالملل جلب کرده است. سئوال اینجاست که آیا کانادا توانسته نقشی هموزن اقتصاد بزرگ خود در دنیای دیپلماسی جهانی ایفا کند.
دیوید مالرونی (David Mulroney) سفیر سابق کانادا در چین (از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲) در یادداشتی در گلاب اند میل به بررسی سند راهبرد سیاست خارجی کانادا و ضرورت بازنگری در آن پرداخته است که ترجمه آن را با هم میخوانیم:
نیمقرن پیش بود که سند راهبرد سیاست خارجی کانادا تدوین و منشر شد. تدوین این راهبرد، اولین و شاید تنها اقدام جدی دولت کانادا برای بازنگری جامع و کلی در نقش کانادا در عرصه جهانی بود.
در اواخر سالهای دهه ۱۹۶۰، دولت لیبرال پییر ترودو که تازه به سر کار آمده بود، به این نتیجه رسید که سیاست خارجی کشور، نیازمند بازنگری است. در آن سالها، نفوذ گستردهای که کانادا در دوره پس از پایان جنگ جهانی داشت، به تدریج از بین رفته بود و متفقن و همچین دشمنانشان توان خود را بازیافته بودند.
کانادا علاوه بر درک موقعیت رو به افول خود در جامعه به شدت رقابتیتر شده جهانی و تلاش برای بازیابی موقعیت سابق، لازم بود استقلال خود را نیز نشان دهد؛ زیرا در آن دوران، کشور به شدت تحت نفوذ اقتصادی ایالات متحده قرار داشت.
اکنون به آن سالها نگاه میکنیم، میبینیم که سند سیاست خارجی کانادا، نتایجی چندگانه را با خود به همراه داشت. بر اساس این سند، کانادا باید به نقشی جدید و واقعگرایانهتر در عرصه جهانی دست مییافت، نقش یک نیروی خیرخواه را ایفا میکرد و تابع تصمیمات سازمان ملل متحد بود. کانادا همچنان این نقش را در عرصه بینالملل ایفا میکند.
اما بازنگریهای صورت گرفته در این سند و اقدامات سیاسی مختلفی که در پی آن شکل گرفت سبب شد از عمق و گستره رابطه کانادا به ایالات متحده کاسته شود. تلاشها برای تنوعبخشی به تجارت که از سوی دولتهای کانادا با عنوان «گزینه سوم» (Third Option) از آن یاد میشد و کشورهای اروپایی و ژاپن را شریک تجاری مطلوب میدانست، راه به جایی نبرد. شاید از آن بدتر اینکه هرگز به این شکست (در سیاست خارجی) اعتراف نکردیم. در مقابل، به این روند ادامه دادهایم، نقش یک نیروی خیرخواه را در عرصه بینالملل بازی کردهایم و البته رفاه و امنیت واقعی کشورمان نیز از طریق ارتباط با واشنگتن تامین خواهد شد.
طراحان سیاست خارجی کانادا به ندرت شهامت این را دارند که برنامهای برای بازه زمانی بیش از ده ساله داشته باشند و دلیلش نیز تغییرات گسترده در روابط بین کشورهاست. به همین دلیل هیچ تعجبی ندارد که از زمان انتشار سند سیاست خارجی برای کاناداییها تاکنون، تغییر خاصی در این الگو ایجاد نشده است. اما اوضاع کنونی شباهتهای زیادی با زمان تدوین و انتشار آن سند دارد.
استقلال کانادا از سوی یک ابرقدرت مورد تهدید است. اما این بار، این تهدید نه از جانب ایالات متحده، بلکه از سوی دنیای جدیدی است که طی پنج دهه اخیر قدرت یافته است. این تهدید اکنون از سوی چین صورت میگیرد که از قدرت اقتصادی خود برای تاثیرگذاری و ساکت کردن ما استفاده میکند، امنیت ملی ما را خدشهدار کرده و سازمانهای بینالمللی را به چالش میکشد.
یک بار دیگر با پیامدهای نزول جایگاه کانادا در عرصه جهانی روبرو هستیم. اکنون دیگر مساله این نیست که ایالات متحده میخواهد بر ما مسلط شود، بلکه این کشور تا حد زیادی ما را فراموش کرده است. با اینکه شاید بخواهیم این وضعیت را بر گردن وضعیت عجیب دوره زمامداری ترامپ بیندازیم. اما واقعیت تلخ این است که ارتباط بین کانادا و ایالات متحده مدتهاست که رو به ضعف گذاشته است.
پنجاه سال، زمان زیادی برای انتظار به منظور بازنگری (در سیاست خارجی) به شمار میرود. اما اجرای بازنگری توسط دولت موقت، نیازمند روبرو شدن با سه واقعیت نه چندان خوشایند است. واقعیت اول که در بازنگری سال ۱۹۷۰ در نظر گرفته شد ولی در اجرا به آن بیتفاوتی شد، این است که سیاست خارجی از سیاست داخلی درست منشاء میگیرد. اقتصاد قدرتمند زیرساختها و نهادهای ملی قدرتمند و نیز تمایل برای سرمایهگذاری در امور دفاعی و امنیتی امکان تاثیرگذاری بینالمللی را فراهم میسازد.
دومین چالش که باز هم در سال ۱۹۷۰ مد نظر بود، ولی آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت این است که سیاست موفق خارجی به هویت ملی نیازمند است. پس از گذشت نیم قرن، هنوز -شاید به شکلی سادهلوحانه- حس هدفمندی و غرور ملی را داریم و باور داریم که آینده کشورمان به گذشته پرافتخارمان ارتباط دارد. کسانی که در سال ۱۹۷۰ سند سیاست خارجی کانادا را مینوشتند نمیدانستند که جاستین ترودو در سال ۲۰۱۵ بیان خواهد کرد که «کانادا هیچ هویت بنیادینی ندارد». این اظهارنظر موجب حیرات کشورهای دیگر و البته کاناداییها شد.
سومین و آخرین چالش پیش رو در توسعه سیاست خارجی نیز که دولت لیبرال در سال ۱۹۷۰ هم با آن روبرو بود، تقویت حس هدفمندی ملی در میان کاناداییها بود. سند سیاست خارجی کانادا در آن سال در قالب یک سری کتابچه در میان مردم توزیع شد محتوایش برای مخاطب قابل درک بود.
وقت آن است که یک بار دیگر به بازنگری جایگاه کشورمان در صحنه بینالملل بپردازیم و البته به این نکته مهم هم توجه کنیم که سیاست خارجی کانادا باید توسط کاناداییها تعیین شود.
سلام
میدونید که گلاب اند میل اصلا غلطه؟
شما اگر کانادا هستید حتما یکبار از رادیو یا تلویزیون شنیدید که “گلاب” نمیگه و میگه “گلوب”. خوبه از این ایرانیها نباشیم که هر چی خودمون میگفتیم رو عوض کنیم که خارجی به نظر بیاد!
جناب آقای گرجی عزیز
از محبت شما در تصحیح «مداد» بسیار ممنونیم. البته اصلا نیازی به این همه توپ و تشر نبود.
در ضمن ما کانادا هستیم. خوشحال میشویم یک روز تشریف بیاورید دفتر مجله مداد در بلوار کوندیش در شهر مونترال و یک فنجان چای با ما بخورید.