تازه نوجوان شده بودم. هنوز از CD و MP3 و پخش اینترنتی خبری نبود. دوران ضبطهای قدیمی و نوار کاست بود. اولین دارایی من از مال دنیا یک نوار کاست بود که وقتی داخل دستگاه پخش قرار میگرفت، هایده با صدایی آسمانی، روحت را جلا میداد.
آن روزها، زمانه ایستهای بازرسی و تجسسهای گاه و بیگاه بود. ماشین پدرم را گشتند و نوار من به عنوان مدرک جرم ضبط شد. چند نفر وساطت کردند تا پاسداری که جای پنجههایش، بازویم را سیاه کرده بود، رضایت داد، من و پدرم را رها کند.
در آن لحظات سرد وحشت، دیدن چشمهای هراسان و صورت تحقیرشده پدرم، کاخ غرور و جوانی من را شکست. جرم ما به همراه داشتن یک نوار کاست با صدای هایده بود. شب وقتی در خانه خودمان و در رختخواب خودم خوابیده بودم، طبق همه استانداردهای بینالمللی آزاد بودم اما حس تحقیر و دربند بودن، من را به فکر خودکشی انداخت. اما من همیشه ترسو بودم.
شاید به همین دلیل است که امروز صبح وقتی خبر مرگ دلخراش «سحر» خدایاری در اثر خودسوزی مقابل دادگاه را شنیدم، دخترک را درک کردم و قلبم فشرده شد.
#دختر_آبی (سحر خدایاری) عاشق تیم استقلال بود و برای دیدن بازیهای تیم محبوبش در استادیوم به هر ترفندی متوسل میشد. اما استادیوم رفتن در ایران برای خانمها ممنوع است چون به قول «سحر» قریشی، بازیگر سینما، نشستن کنار مردان در استادیوم باعث منقلب شدن او و شاید بعضیهای دیگر میشود.
مسئولان حکومتی ایران هم که میخواهند همه را بفرستند «بهشت»، میگویند مردان در استادیوم حرفهای رکیکی میزنند که فضا را برای ورود خانمها نامناسب میکند.
#دختر_آبی قصه ما که بارها پنهانی وارد استادیوم شده بود، دستگیر، محاکمه و به ۶ ماه زندان محکوم شد. اما قلب کوچک و روح آزادش نتوانست این همه حقارت را تحمل کند. خودش را سوزاند، چند روزی درد را تحمل کرد و دیروز روحش آزاد شد.
» همچنین بخوانید: جرم: زن بودن