سالها پیش وقتی جوانکی بیش نبودم خواندن اثر ماندگار و حماسی سیاوش کسرایی چنان روح آزادیخواهی را در من بیدار کرد که شعر آرش کمانگیر او را حفظ کردم. آن روزها هر باری که این شعر را میخواندم من هم جانم را در تیری که آرش در سیزدهمین روز تیر ماه به آسمان فرستاد تا مرز بین ایران و توران را مشخص کند، جا میدادم.
تقریبا دو دهه بعد و زمانی که فقط چند ماهی از آمدن من به کانادا گذشته بود فرصتی دست داد تا در جشن تیرگان شرکت کنم. جشن بزرگی که هر دو سال یکبار کامیونیتی ایرانیان تورنتو را به وجد میآورد.
تصوری که قبل از رفتن به این جشن داشتم، یک میهمانی ایرانی مثل سایر میهمانیها بود. اما شرکت در جشنواره تیرگان همان حسی را در من زنده کرد که بیست سال قبل از آن خواندن منظومه حماسی آرش کمانگیر در من ایجاد کرده بود. حس غرور و افتخار
آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش، رقص شعلهاش از هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست