نگاهی به آخرین فیلم استیون اسپیلبرگ
نمیدانم چرا هنوز نمیتوانم فیلمهای سهبعدی را جدی بگیرم، بهویژه اگر از این سه بعدیهایی باشد که به بازیهای کامپیوتری شبیهاست. حتی وقتی پوستر فیلمشان را میبینم، برایم مهم نیست چه کسی آنرا ساخته است. این را میدانم که کارگردانهای بزرگی مثل مارتین اسکورسیزی هم فیلم سه بعدی ساختهاند، اما من همچنان این فیلمها را جدی نمیگیرم و یا به عبارتی نمیتوانم جدی بگیرم.
به همین دلیل ساده، وقتی قرار شد فیلم «آمادهباش بازیکن شماره یک» (Ready Player One) را به همراه خانواده ببنیم، خیلی دقت نکردم که کارگردان فیلم کیست. وقتی آخر فیلم دیدم که این فیلم سه بعدی شبیه بازیهای کامپیوتری را یکی از کارگردانهای اسطورهای سینما ساخته، کمی تعحب کردم. حتی وقتی خانه آمدم دوباره جستجو کردم تا مطمئن شوم استیون اسپیلبرگ آن را ساخته و اشکال از چشمهای من نبوده است.
پرفروشترین فیلم اسپیلبرگ تا این لحظه
«آمادهباش بازیکن شماره یک» پنجشنبه هفته قبل (۳۰ مارس) روی پرده رفت. بدون احتساب فروش روز پنجشنبه، فیلم جدید اسپیلبرگ در سه روز نخست اکران خود کمی بیش از ۴۱.۷ میلیون دلار در گیشهٔ آمریکای شمالی فروخته است. اینکه میگویم بدون محاسبه روز پنجشنبه به این دلیل است که فیلم، بعدازظهر پنجشنبه روی پرده رفته است. با احتساب فروش روز پنجشنبه، فیلم توانسته در چهار روز اول اکران خود کمی بیش از ۵۳.۲ میلیون دلار در گیشهٔ آمریکای شمالی بفروشد. به این ترتیب آخرین فیلم اسپیلبرگ تا کنون پروفروشترین فیلم او هم بوده است.
داستان فیلم چیست؟
فیلم در سال ۲۰۴۵ اتفاق میافتد، یعنی ۲۷ سال دیگر. دقیقا نمیتوانم پیشبینی کنم که ۲۷ سال دیگر جهان چقدر تغییر میکند، اما فضایی که در فیلم به نمایش در میآید، شباهت کمی به دنیای ما دارد. زندگی واقعی و بازیهای کامپیوتری با هم قاطی شدهاند و شما میتوانید هرجایی که دلتان خواست، با هر قیافهای حضور داشته باشید.
بخشی از فیلم هم ماجراهای نوستالژیک است، بازیهای اولیه کامپیوتری. فیلم اسپیلبرگ، که اقتباسی از رمانی به همین اسم است، حتی نوستالژیکتر هم به ماجرا نگاه میکند.
با همه پیچیدگیهایی که ساخت فیلم دارد، داستان و پیام آن به شدت ساده است. فیلم میخواهد به ما بگوید که شما میتواند هرجایی که میخواهید، با هر کسی که میخواهید و با هر چهرهای که دلتان خواست، باشید، اما هیچ چیز به اندازه دنیای واقعی ارزش ندارد.
ارزش دیدن دارد؟
صادقانه بگویم از اینکه میتوانم فیلمی را همزمان با اکران جهانیاش در مونترال ببینم، بسیار خوشحالم، حتی اگر مجبور شوم برای یک فیلم سه بعدی، پول بیشتری بپردازم. لذت فیلم دیدن روی پرده سینما، آنهم سینماهای باکیفیت با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست، حتی قابل مقایسه با تلویزیونهای بزرگ و سینمای خانگی.
اما اگر میخواهید فیلمی از جنس «ایندیانا جونز» یا «ای.تی» ببنید، این فیلم شاید به کارتان نیاید. آخرین فیلم اسپیلبرگ، از جنس فیلمهای علمی- تخیلیاش مثل «پارک ژوراسیک» است با چاشنی تکنیک و تخیل بیشتر.
البته نوجوانها، مخصوصا پسرهای نوجوان از دیدن این فیلم لذت فراوان خواهند برد. عاشقان بازیهای کامپیوتری هم از دیدن فیلم، حال خواهند کرد. اگر آدم نوستالژیکی هم باشید، این فیلم برایتان جالب است.
نکته بسیار مهم دیگر این است که این فیلم، مثل سایر فیلمهای علمی–تخیلی، تخیل را در بیننده، مخصوصا بچهها تقویت میکند و این برای بچههایی که میخواهند مخترع و مکتشف شوند، بسیار مهم است.
نتیجه اینکه هر چند فیلم باب طبع افرادی مثل من نیست، اما میتواند یک پیشنهاد خوب برای خانوادهها باشد. برای بچههایی که عاشق بازیهای کامپیوتری هستند تا شاید کمی به دنیای واقعی علاقهمندتر شدند. به هر حال، احتمالاً تماشاگران چیزی در این فیلم دیدهاند که تاکنون چنین پرفروش بوده است.
ماجرای فیلم دیدن با خانواده
این ماجرای فیلم دیدن به همراه خانواده هم از چالشهای زندگی در کانادا و به ویژه کبک است. مهمترین چیز این که همه اعضای خانواده هماهنگ باشند، چون ممکن است بخشی از خانواده بخواهند فیلم را به انگلیسی ببینند و بخش دیگر به فرانسوی. البته گاهی نسخه انگلیسی یا فرانسوی فیلم موجود نیست که در آن مورد اصلا بحث دیدن و ندیدن مطرح میشود. در مرحله بعدی، گاهی نمیشود به ردهبندی سنی فیلمها اعتنا کرد. خوشبختانه تا الان تجربه بدی از فیلمهای آمریکایی مناسب برای خانواده (گروهG) نداشتهام، اما دوستان تعریف میکنند که فیلمهای فرانسوی و اروپایی مناسب برای خانواده، شاید برای خانوادههای ما چندان مناسب نباشد! منظورم برای بچههاست.