به همت محمدرضا پرهیزکاری
بیژن جلالی (زاده ۳۰ آبان ۱۳۰۶ در تهران – درگذشت ۲۴ دی ۱۳۷۸) از چهرههای شناخته شده شعر معاصر ایران است، شاعری که بهویژه پس از مرگ، با استقبال نسل جدیدی از مخاطبان ادبی مواجه شد. مخاطبانی که سادگی بیان و تصاویر او را در شعر میپسندیدند. این درحالی است که اشعار جلالی بر مفاهیم عمیق انسانی تأمل میکند، خاصه مفهوم مرگ و نیستی که در بسیاری از اشعار او بازتاب یافتهاست.
«روزانهها» پختهترین اثر اوست، آخرین کتابی که در زمان حیات او منتشر شد. پس از آن کتابهای بسیاری به کوشش بستگان او منتشر شد که دربرگیرنده اشعار بیژن جلالی بودند؛ اما از آنجا که برخی از این اشعار به سالهای بسیار دور در گذشته بازمیگردد، بعید مینماید که شاعر، خود قصد انتشار آنها را داشته بود.
چهار شعر از بیژن جلالی
۱)
چه دریاچهای بود
نگاهت
و من نمیدانستم تا کجاها
همراه خندهات
در آن پارو خواهم زد
۲)
من زندگيم را
برای کس ديگری
زندگی کردهام
که نمیدانم کيست
۳)
برای تو بوده است
سکوت من
در ساليان دراز
و اينک برای توست
که میگويم
از سکوت گذشتهام
۴)
نمیدانم
ماهی بوی آب دريا میدهد؟
يا دريا بوی ماهی گرفته است؟
«بیژن جلالی»